شهرستان ادب: «در اخبار نبشته است» تازهترین ستون سایت شهرستان ادب است. هفتمین در اخبار نبشته است جمعۀ گذشته منتشر شد. در هشتمین مطلب «در اخبار نبشته است» از شما دعوت میکنیم گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات -در ایران و جهان- را به روایت شهرستان ادب بخوانید :
1 هفته گذشته تولد یکی از منتقدان ادبی بود که اگرچه 87 سالگی را پشت سر گذاشته است، هنوز در حوزه ادبیات، کمابیش فعالیت دارد و گهگاه در رسانهها از او مطلبی یا مصاحبهای از او منتشر میشود. منظورمان عبدالعلی دستغیب است. شاپور جورکش، منتقد ادبی و شاعر، در یادداشتی کوتاه، از این منتقد قدیمی یادی کرده است و از احوالات امروزِ استاد، خبر داده است که در ادامه بخشهایی از آن را با هم میخوانیم:
خانواده استاد در تهران هستند و خودشان که مدتها به پایتخت کوچ کردند، الان شیراز را به سکنی گزیدهاند. دستغیب هرگز هیچ دلدادگی به هیچ چیز و هیچکس نداشته و زندگی پرهیزگارانه و بیتکلفش در سلامت کامل جسمی و روحی در مدارا گذشته. دفتر شعرهایی تالیف و ترجمه کرده و بعد به تشخیص خود، شعر را کنار گذاشته و کار خود را بر نقد بنا نهاده که زمینه فلسفیش را از جوانی شالودهریزی کرده است.
جشن تولد برای مردی که بیش از 50 کتاب در زمینههای تالیف و ترجمه، نقد و پژوهش دارد، که چاپ و بازچاپ هر یک تولدی دیگر است، شاید مفهوم خاصی نداشته باشد؛ اما شور زندگانی و سرمستی و ذوق کودکانه برای او که مجال آزمودن لحظههای ناب شخصی را کمتر داشته، خود برای جوانان دلزده امروز کتاب عبرتی است.
منزل ایشان، به خانگاهی با در باز شبیه است: روزانه هر کسی با زدن کوبهای به در وارد میشود و بیآداب به گوش مینشیند. این مرد فرهنگ و ادب به شمار موهای پرپشت جوانیش کتاب خوانده و حاصل سالیان دراز مطالعه را بیتکلف در اختیار خواهندگانش نهاده. در دوران جنگ یک بار بهشان گفتم مطلب شما فلان جا چاپ شده و بهمان جا نه؟ خیلی ساده گفتند چون دیدم هرچه برای آدینه و دنیای سخن مطلب مجانی میفرستم چاپ نمیکنند. من هم فرستادم جایی که استقبال میکنند و حق مطلب را هم ادا میکنند.
سرگرمیها و دلبستگیهای استاد بسیار محدود و مشخصاند: کتاب، که عمر او را در خود کشیده و مجال جوانی و زندگی او را به انحصار درآورده است؛ استاد چون کودکی شادمانه لحظههای خوب و بد زندگی را دردآشامی میکند و مثل خیام خودمان، مباداگوی سنگ و ستایای آن جام لطیفند، و معلوم نیست گلهمند از کوزهگر دهراند یا چراگوی پرهیزگاری جوانی خویش.
بیتکلفی دستغیب در پخش دانش، رفتار او را هم دربر میگیرد. باورت نمیشود این آدم پرسال که ساعتها راجع به مسایل گونهگون علمورزی میکند و هیمنهی گفتارش افسونکننده است، این همه خاکسار و بیادعا رویاروی هر جوانهای، تنها چشم و گوش بشود و ساعتها پای صحبت نسل نو بنشیند. راز ماندگاری دستغیب هم جز مطالعات بروز، شاید همین باشد که جوانان را به حق جدی میگیرد.
2 شخصیتهای داستانها و رمانها، غالباً انسانها هستند و بنابراین شاید این حرف ریچارد پاورز داستاننویس برای ما هم عجیب باشد: «پنج سالی است که من به مردم میگویم دارم رمانی درباره درختان مینویسم». او با لبخند میافزاید: «همه با حیرت پاسخ میدهند: واقعا؟! جدی میگویی؟!» حالا این رمان با عنوان «فراداستان» منتشر شده است و از قضا همین هفته گذشته، جایزه بهترین کتاب آمریکایی در فرانسه را به دست آورد.
این نویسنده با همین کتاب، نامزد جایزه معتبر بوکر نیز شده بود، با این حال، مدتها ناشناس مانده بود، چنانکه در توصیف او نوشته بودند: «پاورز بهترین رماننویسی است که شما هرگز نامش را نشنیدهاید.» او نخستین بار از تماشای درختی غولپیکر، شگفتزده شد و از آن زمان به درختان علاقمند شد: «من به آن درخت نگاه کردم که به اندازه خانهای حجیم و به اندازه زمین فوتبال بلند بود. ابتدا با تحسین، حیرتزده شدم و بعد دریافتم که علت این شگفتی، اندازه آن درخت نبود، بلکه به این دلیل بود که من تا آن زمان، نسبت به این موجودات معرکه، کور بودم.»
سال گذشته، دونالد ترامپ، برخی مناطق حفاظتشده جنگلی را بسیار کاهش داد، دستوری که جنجال بسیاری برانگیخت. پاورز نیز در اعتراض گفته بود: «هیچ انسانی تاکنون ندیده است که جنگلی از بین برود و دوباره به همان سرزندگی و پویایی اولیه خود برگردد. ما باید عقیدهمان را درباره درختان تغییر دهیم و به فکر تسلط بر آنها نباشیم.»
پاورز، متولد 1957، در «فراداستان» ماجرای نُه امریکایی را روایت میکند که تجربه زندگی منحصر به فردشان با درختان آنها را در کالیفرنیا به هم میرساند؛ جایی که نوعی از درخت در معرض تخریب و نابودی است. داوران از این رمان به عنوان اثری یاد کردند که درصدد آشتی بین طبیعت و انسان مدرن است «پاورز در این رمان درختهایی را که روز به روز به دست انسان نابود میشوند نشانه گرفته و مرزهای بین انسان و گیاه، اسطوره و علم و شعر و فلسفه را از میان برداشته و نگاه انسان به طبیعت و استفاده ابزاری از آن را تغییر داده است.» جایزه بزرگ ادبیات امریکا در فرانسه هر سال به بهترین رمان امریکایی تعلق میگیرد که به فرانسه ترجمه شده باشد.
3 جایزه گنکور، که مهمترین جایزه ادبی فرانسه به شمار میرود، به رمانی رسید که از بحرانهای امروز در این کشور میگوید. این رمان «فرزندانشان پس از آنها» نام دارد و «نیکلا متیو»، چهل ساله، نویسنده آن است. این دومین کتابی است که این رماننویسِ جوان منتشر کرده است.
متیو تا مدتها، چندان اعتماد به نفسی برای نوشتن رمان نداشت، تا اینکه نخستین کتاب خود را در سال 2014 روانه بازار ادبیات کرد و هم یکی دو جایزه کوچک گرفت و هم مجموعهای تلویزیونی با اقتباس از آن ساخته شد تا او مطمئن شود که داستاننویس است. خودش اعتراف میکند: «من تا سی و پنج سالگی به حرفههای کوچکی مشغول بودم و هراس بسیاری داشتم که وارد مسیر نویسندگی شوم...».
شاید به دلیل همین نوع زندگی باشد که او درباره کارگران با شفقت بسیاری مینویسد و البته چنین کاری را وظیفه خود میداند: «من همواره نسبت به آنها احساس دِین میکنم و در داستانهایم دوست دارم از آنها حرف بزنم.» او در «فرزندانشان پس از آنها» نیز این طبقه اجتماعی را میستاید. رمان متیو توانست شش رأی مثبت از داوران در برابر چهار رأی رقیبش بگیرد.
هیات داوارن جایزه ادبی مهم «گنکور» جایزه سال ۲۰۱۸ این رویداد ادبی را در حالی به «نیکلاس متئو» برای «فرزندان پس از آنها» اعطاء کردند که «دیوید دیوپ» با رمان «برادر روح»، «پل گرویلاچ» با رمان «اربابان و بردهها» و «توماس بی.روردی» با رمان «زمستان نارضایتی» سه نامزد نهایی دیگر این جایزه بودند. بسیاری برای «نیکلا متیو» بخت کمی برای کسب این جایزه متصور بودند چون شرکت انتشاراتی یکسانی با برنده سال گذشته داشت.
4 دوستداران ادبیات در کشور مصر، احتمالاً هدیه خوبی در این روزها به دست آوردهاند: پنجاه داستان کوتاه از این نویسنده در خانه دخترش پیدا شده است و جالب آنکه در میان این قصهها، هجده داستان تاکنون منتشر نشده بودند. یک خبرنگار مصری، این داستانها را که در قالب دستنوشته است، در داخل جعبه کاغذهای این نویسنده یافته است.
این داستانهای حکایتمانند قرار است همزمان با تولد این نویسنده مصری به زبان عربی منتشر شود و از پاییز سال آینده نیز در انتشارات «راجر آلن» به زبان انگلیسی عرضه خواهد شد. «محفوظ» در پایین این دستنوشتهها آورده است: "برای انتشار در سال ۱۹۹۴".
«نجیب محفوظ» که از جمله مشهورترین رماننویسان دنیای عرب شناخته میشود، متولد ۱۹۱۱ در قاهره است و در طول هفتاد سال فعالیت ادبی خود بیش از پنجاه رمان، پنج نمایشنامه، سیصد و پنجاه داستان کوتاه و دهها فیلمنامه نوشت و بسیاری از آثار او در مصر و کشورهای دیگر به فیلمهای تلویزیونی و سینمایی درآمدهاند. او در سال ۱۹۸۸ توانست اولین نویسنده عربی باشد که برنده جایزه نوبل ادبیات میشود.
«گدا»، «کوچه مدق»، «خواب»، «جنایت»، «در گذر قصر»، «زیر سایبان»، «راه» و «وراجی روی نیل» از جمله کتابهایی هستند که تاکنون از وی به زبان فارسی منتشر شده است. همچنین «کافه ستاره» ساخته سامان مقدم بر اساس داستان «کوچه مدق» محفوظ ساخته شده است و از جمله فیلمهای مورد علاقه مسعود فراستی، منتقد جنجالی سینما، است.
5 فدریکو گارسیا لورکا، شاعر انقلابی اسپانیا، هشتاد و دو سال پیش، با گلوله سربازانِ فرانکو، دیکتاتورِ اسپانیا، تیرباران شد. مرگِ او ابهامات فراوانی داشت و هنوز کسی دقیق نمیداند بقایای جنازهاش را در کجا انداختهاند و به همین خاطر، علاوه بر شعر، این حواشی و به طور کلی زندگی این شاعر بزرگ، همواره برای علاقمندان ادبیات جالب بوده است.
دو ماه پیش، در فرانسه، نمایشی درباره آخرین ساعات زندگی لورکا، به روی صحنه رفت و حالا یک کتاب مصور صد صفحهای روایتی تازه از زندگی مشهورترین شاعر و نمایشنامهنویس اسپانیا ارائه کرده است. «زندگی و مرگ فدریکو گارسیا لورکا» نتیجه همکاری مشترک یان گیبسن (نویسنده زندگینامه لورکا) و کوییکه پالومو (تصویرگر) و تلاشی است برای شناساندن خالق «خانه برنارد آلبا»، «یرما» و «قصیده کولی» به مخاطبان نسل جدید.
نویسنده و تصویرگر کتاب در فرآیندی هشت ماهه کوشیدند زندگینامه هفتصد صفحهای لورکا را در قالب یک کتاب مصور صد صفحهای در دسترس کسانی قرار دهند که پیشتر شعرها و نمایشنامههای هنرمند نامدار را نخواندهاند. هر چند کاهش حجم زندگینامه و افزودن تصویر به آن کاری بسیار سخت بود و گیبسن و پالومو ناچار شدند مهمترین فصلهای زندگی نه چندان طولانی اما پرفراز و نشیب لورکا را برای ثبت در تاریخ گزینش کنند.
«زندگی و مرگ فدریکو گارسیا لورکا» روایتی است از سفرهای لورکا به شهرهای مادرید و نیویورک و کشورهای کوبا و آرژانتین اما در عین حال به شکلی استوار در دوران کودکی شاعر در آندلس ریشه دارد و به سنتها، داستانها، ترانهها و شعرهایی وفادار است که به آثار لورکا سرایت کردهاند. قتل و ناپدید شدن در اوت ۱۹۳۶ لورکا را به مشهورترین قربانی جنگهای داخلی اسپانیا و نماد حکمرانی تفکر ضدروشنفکری در دوران حکومت ژنرال فرانکو در اسپانیا تبدیل کرد. گیبسن معتقد است: «لورکا امروز چهره مشهوری است اما اگر کشته هم نمیشد، باز هم جهانیان میشناختندش. او چون قربانی فاشیسم شد شهرتش افزایش یافت اما اگر آثار باقیمانده از او خارقالعاده نبود، نمیتوانست تا به امروز دوام بیاورد و از یادها میرفت.»
6 میلان کوندرا در آستانه نود سالگی است و هر ساله از او به عنوان یکی از بختهای جایزه نوبل نام برده میشود. این رماننویس چهل سال پیش کشور چکسلواکی را ترک گفت و همان زمان، دولت کمونیستی وقت، تابعیت کشورِ زادگاهش را از او گرفت و از آن زمان، کوندرا را فرانسوی میدانند. حالا نخستوزیر چک با این نویسنده در پاریس دیدار کرده است تا دولت این کشور احتمال دهد که کوندرا ممکن است دوباره شهروند چک شود.
نخستوزیر دولت جمهوری چک که این هفته برای حضور در آیین یکصدمین سالگرد پایان جنگ جهانی اول به فرانسه سفر کرده بود، در پاریس به دیدار کوندرا و همسرش ورا رفت. آندری بابیش جزییات این دیدار را در صفحه فیسبوک خود چنین روایت کرد: «اخیراً تجربهای فراموشنشدنی داشتم. میلان کوندرا، یکی از مشهورترین نویسندگان جهان که هفده رمان او به چهل و چهار زبان ترجمه شده، من و همسرم را به خانهاش دعوت کرد. سپس خانواده کوندرا را برای صرف ناهار به رستوران محبوبشان بردم. سه ساعت با همدیگر گذراندیم. این دیدار برای من افتخاری بزرگ بود.»
آندره بابیش در ادامه نوشته است: «ما آنها را به جمهوری چک دعوت کردیم، آنها بیست و دو سال است که به کشورشان برنگشتهاند و گمان میکنم آنها لیاقت دارند که دوباره شهروند چک شوند.» حالا باید منتظر ماند و واکنش میلان کوندرا را دید.
تا این لحظه که هیچ خبری نیست و ژاک روبنیک که متخصص اروپای شرقی است دچار تردید است که نویسنده بزرگ چنین درخواستی کند: «من اصلا نمیدانم که میلان کوندرا علاقمند است در آستانه نود سالگی، دوباره شهروند چک شود یا خیر. البته این موضوعی نمادین است: رژیم سابق، شهروندی را از او گرفت، و حالا میتوان تابعیتش را برگرداند یا حداقل به او پیشنهاد داد. البته میتوان تصور کرد که اگر کوندرا چنین خواستهای داشت، سالها پیش درخواست خود را ارایه میکرد.»
مطالب این هفته، از نوشتههای هفته گذشته فرانسانفو، خبرگزاری فرانسه، همشهری، گاردین، ایبنا، ایسنا، و با همکاری گروه ترجمه شهرستان ادب گردآوری شده است.