شهرستان ادب: پروندهکتاب شاهکشی را با یادداشتی از خانم الهام استرابی ذیل این کتاب ادامه میدهیم:
شاهکشی روایت یک انتقام است؛ خون پدر که باید بازپس گرفته شود. روایتی که به لایههای درونی راوی و خانوادهاش رسوخ میکند.
هرسهفرزند خانواده، قدم در راه مبارزه میگذارند و اتفاقاً منفعلترینشان دست به عمل جدی میزند.
نویسنده در شخصیتپردازی با اعضای خانواده، تیپهای مختلف را میسازد. مادر تبدیل میشود به نمایندۀ مذهبیون، دایی یک سلطنتطلب دوآتیشه است، مهسا نمایندۀ روشنفکران و برادر، چریک میشود. سهراب اما خودش هم نمیداند در کدام دسته قرار دارد. نه دلش مبارزه میخواهد و نه نشستن و تماشای امور، یک بلاتکلیف تمامعیار است و این بلاتکلیفی تا پایان روایت همراهش است حتی وقتی ماشه میچکاند. نویسنده با ترتیبدادن تمام اتفاقهای شب قبل، او را مصمم و عزمش را راسخ نمیکند بلکه هراتفاق بیش از پیش خسته و کلافهاش میکند تا آنجاکه از سر کلافگی، دودلی را کنار میگذارد.
خردهروایتها و ماجراهایی که در مدت اقامت کوتاهش در اردوگاه جشنها رخ میدهد گاه جذاب و گاه کشدار و خستهکننده میشود. بهطورمثال رویاروییاش با سربازان هخامنشی و توهمهای گاهگاهش که روایت را وارد رئالیسم جادویی میکند، تعلیق خوب و بهجایی دارد اما تکرار دیالوگهای تکراری بین سهراب و داییشاپورش باعث خستگی و کلافگی میشود. از طرفی، گنجاندن آنهمه خردهروایت در یک عصر تا صبح فردا دور از منطق مینماید. گاهی دچار این فکر میشوی که راوی خودش را به دو نیم تبدیل کرده و در چندجای مختلف حضور دارد و این باعث میشود منطق داستانی برایت رنگ ببازد.
نویسنده در تشریح عناصر خانه، بیش از هرچیز به پنجره توجه دارد. عنصری که در علم معماری، گشایش خوانده میشود و در ادبیات، نشان از امید دارد، ولی راوی در هر مراجعتش به پنجره، چه در خانه و چه در اردوگاه، مضطرب و آشفتهتر میشود و این تناقض، پروسۀ جالبی را رقم میزند.
اما در توصیف محل اقامت، راوی با توصیفهای ضد و نقیض شما را دچار سردرگمی میکند. در توصیف محل اقامت از آلاچیق چادری نام میبرد که دارای آشپزخانه و اتاقهای مجزاست. حال آنکه در ابتدای روایت، شما با یک فضای اتاقمانند و تنها روبهرو هستید. همچنین توصیفهای پراکنده از اردوگاه، تصویر واضحی برای شما نمیسازد. درواقع رمان هرچقدر در شخصیتپردازی و عملکرد شخصیتها خوب است در تصویرسازی، ضعیف عمل کرده است.