موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده‌کتاب «کجا بودی الیاس»

داستان رجعتی پیامبرگونه! | یادداشتی از امیرمحمد واعظی

05 دی 1397 12:06 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
داستان رجعتی پیامبرگونه! | یادداشتی از امیرمحمد واعظی

شهرستان ادب: امیرمحمد واعظی طی یادداشتی به معرفی کتاب «کجا بودی الیاس» پرداخته است که در این صفحه از پرونده‌کتاب کجا بودی الیاس به خوانش آن می‌پردازیم:

و چون الیاس به نزد بنی‌اسرائیل شد آنان را فرمود: چگونه خداوند یکتای‌تان که شما را خلق کرده به کناری نهاده‌اید و «بعل» را مرتبت پرستش داده‌اید؟ و ایشان را بر سخن نبی‌شان التفاتی نبود و پادشه او را بر کشتن هراساند و الیاس نبی روی در بیابان نهاد. آن‌گاه خشم خدای، نمایان گشت و تا سه‌بهار، باران رحمتش از بنی‌اسرائیل قطع کرد؛ بعد از این ابتلا، پادشه به نزد الیاس شد و جزع فراوان کرد و به دعای نبی، باران درگرفت و مردمان روی در آیین الیاس نهادند اما چون در آسایش درآمدند باز،‌ بر وی پشت کرده و «بعل» را خدایی دادند.

داستان روزگار ما هم همین است. هرچند وقت یک‌بار، اتفاقی اندکی ما را به خود می‌آورد و کمی بعد آن‌ را به فراموشی می‌سپاریم و به زندگی بی‌معنای روزمرۀ خود ادامه می‌دهیم. یکی از بزرگ‌ترین این اتفاق‌ها، بازگشت شهدای غواصی بود که بعد از 29سال در کنار هم پیدا شدند و با بازگشت ناگهانی خود، باران رحمت و مغفرت الهی را بر شهر و دیار افسرده و بی‌روح ما نازل کردند و ما نیز همانند داستان بنی‌اسرائیل و الیاس نبی، چند روزی غرق در معنویت شدیم و اندکی بعد، آن‌چه اتفاق افتاده بود را از یاد بردیم و مشغول زندگی روزمره و بت‌های بزرگ و کوچک خودمان شدیم، درست مثل بازگشت بنی‌اسرائیل بر سر خانۀ اول پرستش بت «بعل» به جای خدای یکتا!

کتاب‌ «کجا بودی الیاس؟» که مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه در رابطه با شهدای دست‌بستۀ غواص است و توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده‌است، تلاشی جمعی‌ست از جانب نویسندگانی که می‌خواستند با عمل خود از سرنوشت بنی‌اسرائیل دوری گزینند و شاید به‌همین‌خاطر این نام را برای کتاب‌شان برگزیدند!

داستان‌های کتاب مختلف‌اند و هرکدام قلم و سبک و فضای خودش را دارد و وجه اشتراک همۀ آن‌ها در ارتباط‌شان با شهدای غواص است. هرکدام داستانی را می‌گوید از کسانی در گوشه‌ای از این‌دنیای پیچیدۀ‌ متصل به‌هم، که به‌نحوی پرشان به پر «سلسله موی دوست» گرفته ‌است و در این «حلقۀ دام بلا»‌ گرفتار آمده‌اند. یکی از افسری عراقی می‌گوید. دیگری بر زبان زنی فروشنده در مترو تهران جاری می‌شود و آن یکی را یکی از شهدا تعریف می‌کند.

فضای داستان‌ها گاه سیاه و گاه سفید است، اما مسأله این نیست،‌ همۀ داستان‌ها سرشارند از بیم و امید، فراق و وصال، سرشارند از حیات و مرگ، سرشارند از گذشته‌ای با وصالی کوتاه و فراقی بس طولانی و وصالی دوباره پس از گردش ایامی بسیار. فضای داستان‌ها، فضای دیدار یارانی است که از آخرین باهم‌بودن‌شان لااقل 29سال می‌گذرد و جوانی که آخرین لبخندش هنوز در ذهن مادر و همسرش مثل روز وداع، زنده است. فضای داستان‌ها فضای تلخ قهقۀ افسر بعثی است که با زور سرنیزه، جوان مسلمان عراقی را به جان برادر دست‌بستۀ ایرانی‌اش می‌اندازد و او تا آخر عمر نمی‌تواند از کابوس شبانه‌اش رها شود. فضای بسیاری از داستان‌ها به‌صورت طبیعی و به زیبایی ساخته‌شده است و بعضاً آدمی به شک می‌افتد که نویسندگان فقط بر اساس شنیده‌ها و تخیل خودشان آن‌ها را نوشته باشند!

همان‌طور که گفته‌شد، هرداستان برای خود شخصیت‌پردازی مستقل و روایتی متفاوت دارد. روایت داستان، گاه اول‌شخص و گاه سوم‌شخص و بعضاً به‌صورت دانای کل درمی‌آید به‌گونه‌ای که تنوعی دل‌چسب از روایت‌هایی گوناگون را در داستان شاهد هستیم. شخصیت‌های هر داستان نیز به فراخور فضا و متن، به صورت غیرمستقیم و کوتاه معرفی می‌شوند.

داستان‌ها در جذابیت و سطح هنری نویسنده متفاوتند و تفاوت قلم‌های استادانه و تازه‌کار را می‌توان با مطالعۀ کتاب به‌خوبی حس کرد؛ هم‌چنین فضاسازی‌ها و عمق شخصیت‌پردازی‌ها می‌تواند به‌خوبی نمایان‌گر این مسأله باشد. به‌خصوص قصۀ مرد عراقی که در تهران با احتیاط به دنبال تابوت شهدا می‌رود و یا هم‌رزمی که از گذر سال‌ها برای شهید غم‌نامه‌ها می‌خواند، قوت خوبی از حیث معنا، فضا و شخصیت‌پردازی دارند.

البته با وجود تنوع خوب روایت‌ها و وجود زاویه‌نگاه‌های مختلف به موضوع در کتاب، جای نوعی از روایت بسیار خالیست و آن نگاه از زاویه افراد زیادی است که قبل از این اتفاق بزرگ، ارتباطی با شهدا نداشتند و این تجربه، اولین برخوردشان با این مسأله بوده ‌است. چه‌بسا بتوان کتابی مستقل با این‌موضوع نوشت.

کتاب، کتاب کوچک و کم‌حجمی است، ‌با طرح جلدی ماسه‌ای و زبر که یاد‌آور دریا، ساحل و خاک است. خواندنش چندان طولانی نمی‌شود و می‌توان آن را در 4ـ‌5 ساعت خواند یا طی چندشب، هرشب یکی از داستان‌هایش را؛ و نوعی دیگر از ارتباط با موضوع را در هرکدام‌شان تجربه کرد، هم لذت برد و هم کمی از سرنوشت بنی‌اسرائیل دور شد!


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • داستان رجعتی پیامبرگونه! | یادداشتی از امیرمحمد واعظی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.