شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری مهر: شنیدهایم که میگویند: «هر سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند» شاید منظور از آن این است که کلام، باید رابطۀ دوجانبۀ قدرتمندی داشته باشد از یک سو رابطهای محکم و خللناپذیر با شاعرش برقرارکند تا او از اینکه توانسته مفاهیم و احساسات درونیاش را به واژه بکشاند، احساس رضایت نسبی داشتهباشد و از سویی باید بتواند مفاهیم را بیکموکاست به مخاطب منتقلکند و او را سر ذوق آورد. تنها در صورت محکم بودن رابطۀ اول است که میتوان به قدرت رابطۀ دیگر، یعنی ارتباط گرفتن با مخاطب، هم امیدوار بود و این مهم، اتفاق نمیافتد مگر بوسیلۀ توأم شدن تفکر و تخیل شاعر و تواناییاش در سروسامان دادن به این دو. ناگفته نماند که طرز بیان آنهاست که میتواند پاسخی باشد به چرایی دلچسب بودن و زیبایی برخی اشعار و در عین حال نادلچسبی برخی دیگر.
مجموعۀ «به رنگ درنگ» سرودۀ دکتر محمد مرادی، مجموعهای است در صد و چهار صفحه و شامل چهل و سه قطعه شعر که در آن، از لحاظ قالب، بیشترین سهم را غزل و از لحاظ مضمون، بیشترین سهم را مفاهیم آیینی به خود اختصاص دادهاند (منظور از شعر آیینی منحصراً اشعار مذهبی نیست، بلکه شعر مذهبی هم میتواند یکی از زیرشاخههای آن باشد). این مجموعه توسط انتشارات شهرستان ادب در بهار نود و شش منتشر شدهاست و مدتی قبل به عنوان یکی از نامزدهای شانزدهمین دورۀ جایزۀ کتاب سال قلم زرین شناخته شد. هرچند که شاعر «به رنگ درنگ» پیش از این هم توانسته بود با مجموعهای دیگر از اشعارش این جایزۀ معتبر ادبی را به نام خود ثبتکند.
مسلماً شعری میتواند مورد توجه عموم سلایق واقع شود که بتواند از روزمرگیها فراتر برود و تصاویری را در دامنش بپرورد که مخاطب را به دنیای نادیدهها و ناشنیدهها بکشاند. سرزمین تازهای که طبیعت هر انسانی مایل به کشف و شناخت آن است و این مسأله ریشه در قدرت خلاقیت شاعر دارد و بههیچوجه آموختنی نیست. درواقع تخیل عبارت است از ادراک ذاتی و مستقیم از شباهتهای بین امور ناهمگون و غالباً در دامن طبیعت زیباتر به بار مینشیند؛ برای مثال شاعرِ «به رنگ درنگ» از کسی نیاموختهاست که با دیدن برخورد ابرها در آسمان، جنگ ایران و روس را مجسم کند و یا برگهای برزمینافتادۀ پاییز را در بیارزشی به شکل سکههای از رواج افتادۀ عهد دقیانوس ببیند:
(چه پاییز شگفتی! برگهای زرد را با تو/ شبیه سکههای عهد دقیانوس میبینم/ جدال ابرها را در رکود آسمان بی تو/ نهیب جنگ ایران با سپاه روس میبینم/ مگر تو از خیالم رد شدی دیشب که از سبزی/ تمام آسمان را جادۀ چالوس میبینم؟) (ص38)
و یا پایِ چشمهای منتظر امام عصر(عج) را به داستان زنان مصر باز کند و یا شاخۀ درختی را در امتداد نورِ خورشید در حال نماز ببیند.
(ماجرای شهر ما در انتظار تو/ قصۀ زنان مصر و حسن یوسف است) (ص22)
(یک پنجره باز شد: تو بودی/ گل قبلۀ راز شد: تو بودی/ یک شاخه در امتداد خورشید/ مشغول نماز شد: تو بودی) (ص 46)
دقت در گزینش و چینش واژگان در قدرت و تأثیرگذاری شعر اثر مهمی دارد. چه بسا برای بیان مفهوم مد نظر شاعر، واژگان متعددی وجود داشتهباشد؛ هرچقدر شاعر از ذوق و توانمندی بیشتری برخوردار باشد، انتخابهای بهتر و خیرهکنندهتری خواهد داشت. برای مثال وقتی در جایگاه عاشقی قرار میگیرد که از انتظارکشیدن و اعتراض از دوری معشوق خستهاست و تصمیم میگیرد که گلایهاش را به شاخۀ گلی شکسته تشبیه کند، از میان انتخابهایی که دارد گلایل را برمیگزیند و از جادوی مجاورتش با گلایه برای انتقال هرچه بهتر احساس، بهره میگیرد:
(بیا عبور کن از چارمیخِ حوصلههایم/ که بی تو شاخه شکانده، گلایل گلههایم/اگرچه جدول مجهولهاست زندگی اینجا/ فقط به پاسخ تو میرسد معادلههایم/ بچرخ تا که بچرخند در هوای تو یک شب/ ورق ورق وسط باد شعر باطلههایم) (ص 20)
موسیقی از عناصر مهم شعر است که سبب تشخص و برجستگی کلام میشود و میتواند هر چه مؤثرتر احساس و مفهوم مدّنظر شاعر را به خواننده منتقل کند. موسیقی بیرونی، اولین پل ارتباطی مخاطب با دنیای شاعر است، آنگاه که مخاطب از تکرار و توالی هجاهای کوتاه و بلند متأثر میشود و ذهنش را آمادۀ پذیرش مضامین او میبیند. در مجموعههایی که از شاعران جوان منتشر میشود، اقبال شاعر به یک یا چند وزن خاص، قابل لمس است؛ به طوری که کل اثر حول همان چند وزن میچرخد، اما از نقاط قوت «به رنگ درنگ» استفاده از وزنهای متفاوت است، به شکلی که تعداد اوزان به کار رفته در چهل و سه شعر منتشر شده دراین کتاب، بیش از بیست وزن متنوع است که از آنها، بحر مجتث و خفیف (که طبق آمار، یازدهمین وزن پرکاربرد در دیوان حافظ میباشد) سهم بیشتری را به خود اختصاص دادهاند و این تنوع موسیقیایی سبب میشود که مخاطب دچار احساس رکود و یکنواختی در شعر نشود. از دیگر شاخصههای این مجموعه، بسامد نسبتاً بالای استفاده از اوزان دوریست که از اختصاصات عروض فارسیاند و میتوان گفت به لحاظ موسیقیایی غنیتر از سایر اوزانند، آن هم به دلیل اینکه در آن، هر مصرع به دو بخش هماهنگ تقسیم میشود و تکرار هر بخش در مصراع، سبب افزایش موسیقی کلام میشود.
یکی از توانمندیهای شاعر، انتخاب اوزانیست که با مفاهیم شعر او هماهنگی بیشتری دارد. شاعر «به رنگ درنگ» اوزان دوری را بیشتر برای بیان مفاهیم مذهبی، اجتماعی و پایداری برگزیده که انتخاب هوشمندانهایست. از اصلیترین دلایل این انتخاب میتوان به بازتر بودن دست شاعر برای استفاده از تعداد هجاهای بیشتر و به تبع آن فضاسازیهای بهتر در شعر اشارهکرد و دیگر اینکه پرداختن به مسائل اجتماعی و مفاهیم مذهبی معمولاً در این اوزان دارای محدودۀ مانور بیشتری است و علاوه بر آن شاعر با استفادۀ مکرر از قافیههای درونی، میتواند موسیقی درونی شعرش را پربارتر کند:
سرمستیِ ما مملو از بادهست مستی تو سُکرای سجادهست
ای آنکه نامت آبرو دادهست نام و نشان هر چه عابد را (ص 72)
در هوایت ای نفسترین! ای بهار آخر زمین!
بادها هماره جاریاند، ابرها دوباره سالکاند (ص58)
ای صد غزل شعر موکّد تو معنای ما کانَ محمّد تو
ای فضل و دانش را زبانزد تو ای حکمت لقمان... چه میگویم؟ (ص70)
نیمیم در چنگ اجل نیمیم بر بام زحل
با وسعت هفت آسمان از خویشتن بیرون زدم
چو غنچه در خود وا شدم، لا بودم و الّا شدم
در جمع زلفش ما شدم از بندِ من بیرون زدم (ص24)
علاوه بر آن، شاعر با انتخاب قوافی دیریاب و ردیفهای خاص به غنای موسیقیایی شعرش کمک کرده و گاهی به مضمونهای تازه و بکری هم دست یافتهاست.
(ببین! تمام جهان پشت راهبندان است / به اضطراب خیابان مرگ خیره مشو/ دل پرندۀ من، وقت بال واکردن/ به چشمهای هراسان مرگ خیره مشو) (ص 40)
( از آن عبای پیمبرنشان، نشانه گرفتم/ از آن محاسن مکی، از آن عمامه نوشتم/ به شیوۀ مدنی «السلام» گفتم و «ترحیب»/ سپس به لهجۀ کوفی «مع السّلامه» نوشتم) (ص 68)
از دیگر شاخصههای بارز «به رنگ درنگ» که به دلیل تعدد قابل ذکر است، توجه شاعر به اسطورهها و اتفاقات تاریخی، گنجاندن تمام یا بخشی از آیات و احادیث در شعر و خلاصه ارجاعات برونمتنی گوناگون و پیوندشان با مسائل روز جامعه است که نشان از تسلط شاعر به ادبیات کهن و مفاهیم قرآنی دارد و از دردمند بودن او و عکسالعمل بهموقع نسبت به آنچه در روزگارش میگذرد حکایت دارد؛ چیزی شبیه آنچه در شعر «ابوذر» که برای آیتالله شهید شیخ نمر سروده شده، میخوانیم:
نزد این قومِ عزتش هُبلی ارتداد است حکم حبّ علی
شافعیوار اگر گناه این است دو جهان را به ارتداد بخوان
این یهودیدلان بیپروا سرخوشانند خون یحیی را
زکریا شو و به لحن سکوت «کاف ها یا» و « عین صاد» بخوان (ص 74)