شهرستان ادب: «اسکار و خانم صورتی» عنوان کتابیست نوشتۀ اریک امانوئل اشمیت. سیدهزهرا محمدی در یادداشتی به معرفی این رمان پرداخته است. این یادداشت را با یکدیگر میخوانیم:
ایستاده بودم کنار قفسههای کتاب و به حرفهای دخترک گوش میدادم. دخترک گفت: «کتابی میخواهم که شاد باشد؛ مثل بابالنگدراز. خسته شدم از کتابهای پر از غم». داشتم به قفسههای کتاب نگاه میکردم که کتاب شاد به دخترک معرفی کنم. بین آنهمه کتاب چشمم نخورد به کتابی شبیه بابالنگدراز.
آن روز گذشت و من به کتابهای شاد و شنگول در ادبیات کودک و نوجوان بیشتر فکر کردم. کتابهای که بلد باشد حال آدم را خوب کند. کتابهایی که تو را بلند کند برای حرکت در زندگی؛ دقیقاً مثل داستان جودی و بابایش.
البته برخلاف تصور دخترک همۀ غمها هم بد نیست. بعضی از غمها سفید است. غم سفید یعنی غمی که ته دلت را روشن کند. غمی که به تو امید و حرکت بدهد. نگاهت را به دنیا تغییر دهد و در آخر لبخند روی لبهایت بنشاند؛ مثل کتاب اُسکار و خانم صورتی.
اسکار پسری است دهساله که سرطان دارد. او خیال میکند خدا هم مثل بابانوئل دروغِ آدم بزرگهاست و وجود ندارد. مامی صورتی، پرستار بخش کودکان بیمارستان، میخواهد برخلاف آدمبزرگهای دیگر، به روش خودش اسکار را با مریضیاش و البته وجود خدا آشنا کند. روانشناسان بر این باور هستند؛ افرادی که دارای باورهای مذهبی هستند کمتر دچار افسردگی و ناامیدی میشوند. این موضوع بهخوبی در این کتاب دیده میشود. هرچقدر در کتاب پیش میرویم و اسکار وجود خدا را با آن معیارهای کودکانهاش بیشتر باور میکند نشاط و سرزندگی او هم بیشتر میشود و با اتفاقات پیش رویش منطقیتر برخورد میکند. همچنین کتاب رگههای از طنز دارد که از تلخی رنجهایی که اسکار کوچولو تحمل میکند، میکاهد و این امتیاز بزرگی است برای کتاب.
کمتر کتابی است که دلم بخواهد همه آنها را بخوانند؛ همۀ آدمها. مگر آدم چند سال عمر میکند که کتاب بد بخواند؟ کتاب خوب را باید به همه معرفی کرد و حتی یک وقتهایی خواهش کرد: آهای مردم لطفاً این کتاب را بخوانید. این کتاب را بخوانید تا کیفور شوید از خواندش.
اُسکار و خانم صورتی از آن کتابهایی است که دلم میخواهد همه آن را بخوانند. از آن کتابهای حال خوب کن. از آن کتابهایی که شک دارم کسی آن را دوست نداشته باشد.
اسکار و خانم صورتی را جناب اریک امانوئل اشمیت نوشته است. نویسندهای که در چند سال اخیر به دلیل شهرتش آثار بیشتری از او به فارسی ترجمه شده است. کتابهای ترجمه شدۀ او به فارسی عبارتند از: اسکار و خانم صورتی، موسیو ابراهیم و گلهای قرآن، پرنسس پابرهنه، زمانی یک اثر هنری بودم، خرده جنایتهای زناشوهری، کنسرتویی به یاد یک فرشته و مهمانسرای دو دنیا.
نکتۀ جالب زندگی اشمیت این است که او در خانوادهای بیدین متولد شده است؛ اما همواره دین از دغدغههای او بوده و در کتابهایش به آن پرداخته است. انتشارات متعددی همچون نشرچشمه با ترجمۀ سروش حبیبی و نشر بازتاب با ترجمۀ مهتاب صبوری و نشر دات با ترجمۀ محبوبه فهیم کلام کتاب اسکار و خانم صورتی را منتشر کرده است؛ اما شما ترجمۀ خانم معصومه صفاییراد از انتشارات کتابستان را بخوانید. ترجمۀ خانم صفاییراد ترجمۀ روانتری است. هرچند اگر انتشارات در ویرایش صوری آن دقت بیشتری میکرد کتاب، خواندنیتر میشد.
فیلم سینمایی Oscar et la dame roseمحصول کشور فرانسه از روی این کتاب ساخته شده است. در ایران نیز فیلم سینمایی «۱۲روز» به کارگردانی مصطفی قربانپور و با بازی گلاب آدینه اقتباسی از این کتاب است. این فیلم در سال ۱۳۹۵ بر روی پردۀ سینماها رفت.
انتشارات کتابستان این کتاب را در ردۀ بزرگسال چاپ کرده است. با چشمپوشی از یکیدوصفحهاش، که البته همان صفحات جزو قسمتهای بانمک کتاب است، میشود خواندن این کتاب را به افراد مثبت ۱۳ سال توصیه کرد. البته کاش انتشارات کتاب را برای نوجوانان چاپ میکرد. اصلاً بهنظرم کتابستان در این باره بیسلیقگی بزرگی کرده است. موضوعی که کتاب دارد هرچند برای بزرگسالها هم میتواند جذاب و خواندنی باشد؛ اما بعید میدانم خانم یا آقای مثلاً سیواندی ساله اگر ذهنش درگیر وجود یا نفی خداوند باشد با خواندن این کتاب برای سؤالات ذهنیاش جوابی پیدا کند.