شهرستان ادب: قطعاً هرکجا که صحبتی از ادبیات کودک و نوجوان باشد، نام فرهاد حسنزاده هم میآید. نویسندۀ توانمندی که نهتنها در سطح کشور، بلکه در سطح جهانی مطرح است. معرفی کتاب جدید پروندۀ ادبیات کودک و نوجوان سایت شهرستان ادب، اختصاص دارد به یکی از آثار این نویسندۀ ممتاز؛ زیبا صدایم کن. این معرفی توسط خانم نیلوفر نیکبنیاد نوشته شده است. شما را به آشنایی بیشتر با این کتاب جذاب دعوت میکنیم:
«زیبا صدایم کن» رمانی برای نوجوانان است؛ ماجرای دختر پانزده سالهای به نام زیبا که خیلی بیشتر از سنش تجربۀ زندگی دارد. او در مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست زندگی میکند، پدرش در یک بیمارستان روانی بستری است، مادرش دوباره ازدواج کرده و ناپدری بداخلاقی دارد که گاهی او را مجبور به دستفروشی و کارهای دیگر میکند. اما این کتاب همۀ زندگی زیبا را روایت نمیکند، بلکه فقط یک روز از زندگی او را شرح میدهد؛ آن هم روز تولد پانزده سالگیاش؛ روزی که پدرش از او میخواهد کمکش کند از تیمارستان فرار کند تا بتوانند یک جشن تولد دو نفره برگزار کنند و همین فرار است که جرقۀ تمام اتفاقات بعدی داستان را میزند.
زیبا باید یک روز تمام را با پدرش که تعادل روانی ندارد، در کلانشهر تهران بگذراند. او با اینکه دلش برای خانه و خانواده و وقت گذراندن با پدر و مادرش تنگ شده، گاهی از رفتارهای عجیب و غریب پدرش خجالت میکشد و حتی میترسد! مثل وقتی که پدرش وسط یک کافیشاپ باکلاس و شلوغ میزند زیر آواز:
«چایی دارچین...هی... پیرهن پر چین... هی! چایی دارچین... هی دامن چین چین... هی!»
یا آنجا که در مغازۀ خوشخوابفروشی روی یکی از تشکها خوابش میبرد.
فروشنده با شک نگاهی به من و بعد نگاهی به بابا کرد و گفت: «میخواهی از روی کاتالوگ ببینی؟ اینجوری...» صدای خر و پف بابا رفت هوا. فروشنده ناباورانه زل زد توی چشمهام.
یا مثل وقتی که بابا، زیبا را بالای یک جرثقیل خیلی بلند میبرد و زیبا واقعاً دلشوره میگیرد از اینکه نکند بابا خودش یا زیبا را از آن بالا بیندازد پایین.
بابا دریچه را کمی باز کرد و دست چپش را بیرون برد. دست راستش را گرفتم. او آن یکی دستش را بیشتر بیرون برد. به نفس نفس افتادم. گفتم: «نه، نباید خودتونو بندازین پایین.» برگشت نگاهم کرد: «کی میخواد خودشو بندازه پایین؟ میخوام دونههای بارون رو از آلودگی نجات بدم!»
شاید بپرسید چه چیزی این کتاب را به یک کتاب برگزیده تبدیل کرده؟ اول اینکه کتاب کشش فوقالعادهای دارد. کل 192 صفحۀ کتاب فقط ماجرای یک روز از زندگی زیبا را روایت میکند، اما آنقدر جذابیت دارد که خواننده تا پایان داستان کتاب را زمین نگذارد.
ویژگی مثبت دیگر، تفاوت فضاسازی آن با اکثریت رمانهای نوجوان واقعگرایانۀ سالهای اخیر است. در دوره زمانهای که نوجوانان بیشتر رمانهای ترجمه و فانتزی میخوانند و بسیاری از رمانهای تألیفی هم فضاهای روستایی یا شهری قدیمی را توصیف میکنند، داستانی که لحظه به لحظهاش در تهران میگذرد و پارکها، خیابانها، کافیشاپها و برجهای تهران را نشان میدهد، قطعاً به دلیل تازگیاش برای مخاطب جذابیت بیشتری دارد.
ویژگی دیگری که باعث میشود نوجوان امروزی این کتاب را بخواند و دوست داشته باشد، نزدیکی زبان آن به زبان خود نوجوانان است. حسنزاده همراه نوجوانان امروزی بهروز میشود، اصطلاحات گفتاری و ویژگیهای رفتاری آنان را یاد میگیرد و بسیار ماهرانه این نکات را در دل داستانهایش وارد میکند. همین میشود که کتابهایش نه تنها در جشنوارههای تخصصی و توسط داوران متخصص، بلکه توسط جشنوارههایی با داوران نوجوان هم برگزیده میشود. «زیبا صدایم کن» سرشار از این جملات و لحظات نوجوانانه است. مثلاً آنجا که میگوید:
آن یکی پسره گفت: «گرفتی ما رو؟ این عینکیه که وضعش خیلی دراماتیکه. چیزی بارش نیست!»
اما این تمام ماجرا نیست. چیزی که شما را شگفتزده میکند، این است که حسنزاده فقط به نوشته شدن نامش روی جلد کتاب اکتفا نکرده و خودش را در قالب یکی از شخصیتهای داستان وارد ماجرا کرده است. به عنوان مثال در جملۀ بالایی، آن آقای عینکی که وضعیت دراماتیکی دارد، خود نویسنده است که زیبا را میشناسد، گاهی او را میبیند و در نهایت هم کتاب زندگیاش را مینویسد. همین کتابی که ما حالا مشغول معرفیاش هستیم.
«زیبا صدایم کن» تاحالا به زبانهای انگلیسی و ترکی استانبولی ترجمه شده و در کشور خودمان هم افتخارات فراوانی به دست آورده است. «برگزیدۀ جشنوارۀ کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان»، «برگزیدۀ شورای کتاب کودک»، «دریافت دیپلم افتخار از دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) یونان»، «قرار گرفتن در فهرست کتابهای کلاغ سفید کتابخانۀ بینالمللی مونیخ آلمان»، «نامزد کتاب سال ایران»، «نامزد کتاب سال لاکپشت پرنده» و «نامزد شورای کتاب کودک برای فهرست کتاب برای کودکان با نیازهای ویژه IBBY» تنها بخشی از افتخارات این کتاب است.
راستی، تا یادمان نرفته این را هم بگوییم که نویسندۀ این کتاب، یعنی فرهاد حسنزاده، تا حالا سه بار نامزد جایزۀ جهانی آسترید لیندگرن و دو بار نامزد جایزۀ هانس کریستین اندرسن شده است. حسنزاده موفق شد سال گذشته (2018) به فهرست پنجنفر نهایی جایزۀ هانس کریستین اندرسن یا همان نوبل کوچک ادبی راه پیدا کند. امیدواریم در سال 2019 برندۀ این جایزه از کشور ما باشد.