شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ قدس: «نعلینهای آلبالویی» عنوان سومین مجموعهداستان مهدی نورمحمدزاده است. نورمحمدزاده متولد 1358 در تبریز و مهندس الکترونیک مخابرات است. داستان «عشق روزهای آپولو» که در بخش داستان کوتاه پنجمین جشنوارۀ داستان انقلاب برگزیده شد، در مجموعۀ «نعلینهای آلبالویی» چاپ شده است. دو مجموعهداستان قبلیِ او، «بحران عروسکی» و «خردل خر است»، شامل داستانها و داستانکهایی با تم دفاع مقدس است. گفتنی است که کتاب «خردل خر است» نیز در هفدهمین جایزۀ کتاب سال دفاع مقدس مورد تقدیر قرار گرفت.
داستانهای نعلینهای آلبالویی، هرکدام به نوعی ما را بر سر دوگانههای اساسی زندگی انسان ایرانی در قرن حاضر قرار میدهد و از چگونگی حل مسائل میپرسد. با نورمحمدزاده دربارۀ نعلینهای آلبالویی، جهان داستان کوتاه و چگونگی استفاده از ظرفیتهای قصههای کهن ایرانی برای نوشتن داستان کوتاه مدرن به صحبت نشستیم که در ادامه میخوانید:
با توجه به کارهای که نوشتید، فکر میکنم نویسندۀ کمکاری هستید؛ درست است؟
درست است. شاید علت مهمش این است که تا حالا فعالیتهای شغلیام بیشتر در حوزۀ فنی بوده و مرتبط با داستان نبوده است. بیشتر به عنوان امر فرعی به داستان پرداختهام و نتوانستهام انرژی و تمرکز کافی برای آن بگذارم. فعالیت در حوزۀ داستان را از سال 81 شروع کردم و در ابتدا هم بیشتر در حوزۀ مطالعه و نقد داستان فعال بودم. سال 93 اولین کتاب مستقلم چاپ شد و از 93 تا 97 مجموعاً سه تا کتاب منتشر کردم.
پیشینۀ ادبی ما با قصه و حکایت و... گره خورده است و به نحوی داستان کوتاه، بخشی بزرگ و مهم از ادبیات کهن ماست. با توجه به این پیشینه و ظرفیت، چرا امروز داستان کوتاه ما چندان شاخص و مطرح نیست؟ آیا نمیتوانیم از ظرفیت و تجربۀ قصههای ایرانی برای داستان کوتاه مدرن امروز استفاده کنیم؟
بله، ما پیشینۀ ادبی خوبی در حوزۀ لطیفه و حکایتهای اخلاقی و... داریم. منتها تعریف داستان کوتاه با آنچه ما در ادبیات کهن داریم، متفاوت است. درست است که ریشۀ هر دو مبتنی بر قصه و روایت و جذابیت و تعلیق است، اما تفاوتهای ظریفی هم وجود دارد؛ مثلاً ما در حکایات، اهل مستقیمگویی و نتیجهگیری هستیم و پندهای اخلاقی میدهیم، ولی در داستان کوتاه نه تنها الزامی به اینها نیست، بلکه حتی نکتۀ منفی محسوب میشود.
اما حرف شما هم از این منظر که میتوانیم از این پشتوانه و گنجینۀ ادبی در قالبهای نو استفاده کنیم، صحیح و خوب است. حتی یک قسمتی از داستان نعلینهای آلبالویی بنده از یک متن منثور قدیمی، از کشف الاسرار، انتخاب شده است. من این ظرفیت داستانی را در آن متن دیدم و در داستان استفاده کردم؛ ولی ظرایف و تفاوتهای خاصی هم وجود دارد. در فضای غالب این دوره هم توجه کمی به داستان کوتاه میشود. شاید دلیلش این است که ظرائف فنی داستان کوتاه نسبت به رمان بیشتر است؛ در رمان یک قصۀ کلی وجود دارد که مخاطب عام را بهتر جذب میکند. به همین دلیل به نظر میرسد استقبال از رمان بیشتر از داستان کوتاه است. همینطور در فضاهای ادبی هم مباحث و اتفاقات بیشتر دربارۀ رمان است و درمجموع رمان بیشتر معرفی و تحلیل میشود.
اگرچه تازگیها اقبالی به داستان کوتاهِ کوتاه شروع شده است؛ یعنی همان داستانک، که به دلیلِ کوتاه بودن و مینیاتوری بودن، ممکن است در آینده استقبال خوبی از آن بشود. داستانک میتواند برای ارتباط با انسانی که ساعات زیادی از وقتش را در فضای مجازی و تلگرام و اینستاگرام میگذراند، قالب خوبی باشد.
پس باید اینگونه پرسید که چرا نویسندگان ما هنوز نتوانستهاند حاصل تجربیات دیروز، در قصههای ایرانی و کهن را با داستان کوتاه مدرن جمع کنند و جانی تازه به داستان کوتاه امروز زبان فارسی بدهند؟
داستان کوتاه با تعریفی که دارد، یک مقولۀ وارداتی است؛ هم خودش وارد شده و هم چارچوب محتوایی آن در برخی از موارد بر محتوای داستانهای کوتاه ما تأثیر گذاشته است. بله، درست است؛ نویسندگان کمی هستند که به آن ریشههای ادبی و روایتهای تاریخی ما، مثل بیهقی، که هم متنش جذابیت دارد و هم روایتهایش، توجه کرده باشند. ولی باید در نظر گرفت نوشتنِ چنین داستانهایی برحسب ذائقه و پسند امروز واقعاً کار سختی است. مخصوصاً امروز که اقبال عمومی به داستان کوتاه به دلیل تنوع رسانههای مجازی و تصویری بسیار کم شده است. با این توصیف اگر کار خوب و شاخصی انجام شود، حتما از آن استقبال خواهد شد.
فکر میکنم شما برای مخاطب عام کتاب مینویسید؛ به همین دلیل روایت ساده و روانی دارید. هرچند گاهی پیچیده هم میشود. بگویید با این تلقی از سبک نوشتاریتان موافقید؟
ابتدای صحبتم هم اشاره کردم که مدتی در نقد داستان فعالیت داشتهام. چیزی که همیشه برای من اذیتکننده است، مرزبندی هایی است که بین ادبیات عامه و خاص و یا ساده و پیچیده صورت میگیرد. به نظر من این مرزبندیها در نهایت به نفع ادبیات ما نبودهاند. گاهی انگهایی به آثاری زدهایم که باعث شده خوانده نشوند و یا انگهایی زدهایم که باعث شده جوّ کاذب تبلیغاتی برای بیشتر دیده شدن آن اثر درست شود؛ اما در رابطه با قلم خودم، سعی میکنم داستانم در لایۀ اول برای مخاطب عام خواندنی، جذاب و لذتبخش باشد. این خیلی مهم است. به کسی که اهل کتاب نیست کار نداریم، ولی داستان باید طوری باشد که اگر کسی اهل کتاب است، بتواند راحت با آن ارتباط برقرار کند. مخاطب باید بتواند با کتاب ارتباط بگیرد، جذب حوادث و طرح داستان بشود و شخصیتهای داستان برایش ملموس باشند. حالا اگر شما در داستانت به نماد هم بپردازی و جنبههای فرامتنی هم داشته باشی، خوب است و برای مخاطب حرفهای و کسی که مطالعۀ جدی روی ادبیات دارد، لذتبخش است.
همۀ آثارتان داستان کوتاه است؛ چرا؟ و بگویید فرم و قصه هرکدام برای شما چه درجه از اهمیت را دارند؟
حرفی آقای شاهآبادی دارند که میگویند اگر مسیر داستاننویسی ما به جای صادق هدایت به سمت جمالزاده متوجه میشد، اوضاع داستاننویسی ما الآن در مسیر بهتری قرار میگرفت. از این منظر که جمالزاده به قصه و روایتِ روان اهمیت بیشتری داده است، ولی ما در داستان های صادق هدایت گرایش بیشتر به فرم و ساختار را شاهد هستیم. بنده هم معتقدم که فرم یک چیز مستقل و تفکیک شدهای از محتوای داستان نیست و سعیم این است که تا حدی که به کلیت اثرم ضربه نزند، قصه را در اهمیت قرار بدهم و توأمان، تا جایی که میشود، از فرم به نفع قصه و داستان استفاده کنم.
دربارۀ علت پرداختن به داستان کوتاه هم، راستش ترجیح خاصی نبوده است. شاید دلیلش این است که فرصتهایی که برای نوشتن داشتم، گسسته بودند و داستان کوتاه برای شرایط من مناسبتر بود. اما کاری که تازه شروع کردهام، رمان خواهد بود. لایۀ اول این رمان یک روایت عاشقانه است که دو تا شخصیت فرهیخته درگیر عشقی جاندار شدهاند و در روند داستان فرهیختگی این دو برای عشقی که دارند مانعی میشود و مشکلات، اینها را در مسیر فاصله گرفتن از هم قرار میدهد. این کلیت داستان است ولی در خُردهروایتها به بحث هویت، جامعۀ امروز و مصائبی که انسانها در حوزۀ معرفتی درگیر هستند، میپردازد.
اشاره کرده بودید که در یکی دو تا از داستانها به رئالیسم جادویی نزدیک شدهاید؛ چرا؟ با توجه به اینکه ما ظرفیت زیادی در تولید آثار به سبک رئالیسم جادویی داریم، چرا کمتر به آن پرداخته میشود؟
در همین داستان نعلینهای آلبالویی، به اقتضای فضای داستان، به سمت رئالیسم جادویی رفتهام. یعنی تصمیمی ازپیشگرفتهشده نبود. فضای داستان و حوادثی که بین شخصیتها اتفاق میافتد، ناخودآگاه داستان را به آن سمت هدایت کرد. ولی اینکه آیا در آثار بعدی هم حتماً به این سبک نزدیک میشوم یا نه، نه مشخص نیست. بهطورکلی تعمّدی ندارم؛ ولی از این جهت که موضوعات عرفانی دغدغۀ من هستند، باید بگویم اگر بخواهیم مضامین عرفانی را به عالم داستان وارد کنیم، سبک رئالیسم جادویی قالب و ساختار مناسبی است. اگر بخواهیم مضامین عرفانی را با رئالیسم محض روایت کنیم، نوعی درشتنمایی و اغراق شکل میگیرد.
در رئالیسم جادویی ظرفیت زیادی برای کار داریم، اما همچنان توجه چندانی به این سبک نمیشود.
بله. رئالیسم جادویی برای بیان حرفهای ما قالب خوبی است. مضامین و معارفی که در حوزۀ معرفت دینی داریم، چندان در حوزۀ رئالیسم محض نمیگنجند؛ پس باید برای روایت آنها به سمت فضاهای متنوعی برویم که رئالیسم جادویی یکی از آنهاست. البته الزاما تمام راه نیست. یک راه و سبکی است که میشود از آن بیشتر استفاده کرد.
اگر رمان هایی که در ده سال اخیر مورد توجه واقع شده را بررسی کنیم میبینیم رمانهایی که در سبک رئالیسم محض بوده اند بیشتر مورد توجه قرار گرفته اند. البته علتهای جامعهشناختی مفصلی دارد، اما شاید یک دلیلش این است که توجه به زندگی و مسائل واقعی برای مردم ما اهمیت زیادی دارد. مشکلات، شرایط سخت، بحران هویت و عدم هماهنگی بین نسل ها باعث شده از جنبه انتزاعی ادبیات کمی فاصله بگیریم و ادبیات را به سمت جامعه امروز حرکت بدهیم. رئالیسم جادویی با آن جنبۀ انتزاعی ادبیات هماهنگی بیشتری دارد و از واقعیتهای ملموس و عریان جامعه، آن هم به صورت مستقیم، کمتر صحبت میکند. از این نظر شاید رئالیسم محض در بین علاقمندان ادبیات، کفۀ سنگینتری داشته باشند.
چرا جنگ برای شما هنوز مهم و جدی است؟ فکر میکنید در این باره همچنان دچار کمبود هستیم؟
من نخواستهام مستقیماً دربارۀ جنگ بنویسم. میگویند بهتر است که هر نویسندهای از تجربیات ملموس خودش داستان بنویسد. همۀ افراد جامعۀ ما به صورت مستقیم و غیرمستقیم با جنگ مرتبط بودهاند و تجربههایی از آن داشتهاند. جنگ اتفاق بزرگی بود که تبعاتش تا امروز هم ادامه دارد. علت ورود من هم به موضوع جنگ، تجربهها و شناخت نزدیکم از افرادی است که با جنگ در ارتباط مستقیم بودهاند. چون از نزدیک این مسائل را تجربه کردهام، ناخواسته ذهنیت داستانیام به این سمت و سو متمایل شده و سعی کردهام این مسائل را روایت کنم. متأسفانه بعضی از نویسندهها به جنگ نگاه سیاسی دارند که خوب نیست؛ جنگ تجربۀ اجتماعی بزرگی بود که همچنان ظرفیت زیادی برای نوشتن دارد و تا همین الأن هم میشود دربارهاش نوشت. همین دلایل باعث شده غیرمستقیم از جنگ تأثیر بگیرم و تا جایی که در توانم بوده، آن را روایت کنم.
مسئلۀ ایمان در کتاب نعلینهای آلبالویی پررنگ است و به طرق مختلف به آن میپردازید. دلیل تمرکز روی این مسئله چه بود؟
ذهنیت اولیۀ من برای داستانهای این مجموعه، طراحی یکسری موقعیتهای سخت بود. این تصور را داشتم که در زندگیهای امروزی موقعیتهایی برای آدمها پیش میآید که سخت هستند؛ سخت به این معنا که اولاً فهم و درک وضعیتی که پیش آمده سخت است و ثانیاً تصمیمی که باید در آن وضعیت بحرانی گرفت و تشخیص آن سخت است. موقعیتهای مختلفی در این داستانها پیش میآید که یکیاش در فضای جنگ است، یکی فضای خانوادگی و زن و شوهری است، یکی فرزند و پدری است؛ ولی آن وجه اشتراکی که دوستان منتقد هم به خوبی آن را تحلیل کردند، همان موقعیت سختِ تصمیم است و در این موقعیت سخت، افراد بر اساس درونمایههای شخصیتی که دارند، ناچار به تصمیم هستند. در اینگونه شرایط سخت هم یکی از مهمترین پشتوانههایی که میتواند به انسان کمک کند، ایمان است. ایمان به معنای خیلی عام آن؛ صرفاً ایمان مذهبی را در نظر نگیریم، هرکس بسته به وسعت روحی خودش یکسری استدلالهای شهودی و ایمانی میتواند داشته باشد. در این مجموعه هم موقعیتهایی پیش میآید که افراد برای برونرفت از شرایط، گزینههای ایمانی را انتخاب میکنند و یا روی به انتخاب دیگری میآورند.
ضمناً یک مسئله که در این مجموعه به چشم میخورد، توجه به بحران هویت است که بر حسب ذات شخصیتها برای آدمهای این مجموعه پیش آمده است؛ یعنی اشاره به گذشتههای خوب که از دستشان رفته و آیندۀ مبهمی که پیشِروی آنهاست. در این شرایط بحرانی ایمان میتواند یک پناهگاه خوب باشد؛ مثلاً بازگشت به ایمان میتواند برای رزمندهای که از گذشتۀ درخشانش فاصله گرفته و آیندهای مبهم را تصور میکند، نجاتبخش باشد. در بسیاری از داستانها ایمان به عنوان تنها گریزگاه و پناهگاه شخصیتها مطرح میشود. آنها بر حسب رابطهای که با ایمانشان برقرار میکنند، میتوانند ادامۀ داستان را پیش ببرند.
نقد جدی دانشگاهی دربارۀ ادبیات معاصر نداریم
من مستقیم در حوزه نبودهام، اما به معارف دینی علاقمند هستم و مطالعاتی در این باب داشتهام. تحصیلات رسمی بنده مهندسی الکترونیک و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد در همین رشته هستم. یک کارشناسی ارشد هم در ادبیات پایداری گرفتم که چندان به دردم نخورد! ادبیات در دانشگاههای ما درگیر بحثهای انتزاعی است. اگر کمی دقت کنید، مباحثی که در دانشکدۀ ادبیات دانشگاهها میگذرد، با آن چیزی که در جامعۀ ادبی در حال انتشار است، خیلی متفاوت است. حتی در حوزۀ داستان معمولاً دانشگاهها شناخت چندانی از داستان امروز ندارند. بیشتر درگیر شعر و آن هم شعر کهن شدهاند و به ادبیات معاصر توجه خیلی کمی میشود. فضای دانشگاه برای من که پیگیر و مترصد داستان معاصر بودم، استفادۀ چندانی نداشت.
یک اشکال عمده هم که در این حوزه داریم، همین است که ما نقد جدی و دانشگاهی دربارۀ ادبیات معاصر نداریم. وقتی نقد جدی و کارآمد وجود نداشته نباشد، تولید آثار ادبی دچار انحراف میشود و یا سلیقۀ مخاطب دچار انحطاط خواهد شد. اگر جریان نقد علمی و دانشگاهی رونق بگیرد، هم معرفی آثارمان در فضای جهانی بیشتر خواهد شد و هم روی ارتقای سلیقه و ذائقۀ مخاطب داخلی میتواند مؤثر باشد. چنان که جریان نقد در اکثر کشورهای دنیا خیلی به تولیدات ادبی و سینمایی جهت میدهد. ولی متأسفانه ما در نقد هم مشکلات زیادی داریم که عدم اقبال جامعۀ دانشگاهی میتواند یکی از دلایل اصلی ضعف در نقد داستانی ما باشد.
نعلینهای آلبالویی تصویری از شرایط امروز ماست
تا حدی با این که موضوع داستانهای نعلینهای آلبالویی انسان ایرانی امروز است، موافقم؛ انسان ایرانی که با شرایط سخت و بحرانهای اجتماعی و فکری و فردی بر سرش آمده، درگیر است. اما کتاب این قصد را ندارد که برای شرایط انسان امروز راه حلی ارائه بدهد؛ نه! بیشتر میخواهد این سوال را مطرح کند و نشان بدهد که انسانها با چه مسائلی درگیر هستند. ممکن است مخاطب بسته به دیدگاه خودش راه حلی هم استخراج کند، ولی آنچه که کتاب میخواهد طرح کند، خلق تصویری از وضعیت و شرایط امروز ما است. جامعهای که با یکسری مشکلات جدی درگیر است و کتاب سعی کرده این مشکلات را روایت کند. طبیعتاً چون اینها مسائلی مهمی هستند که خود نویسنده هم مثل سایر مردم با آنها درگیر است، امکان دارد در کتابهای بعدی که نویسنده مینویسد به صورت ناخودآگاه باز هم باشد.
البته رمانی که در حال نوشتنش هستم، نگاهی به گذشته دارد. نگاهی که بشود از آن برای امروزمان بهرههایی برد. اگر بخواهم تیتر کلی رمان جدیدم را بگویم، دربارۀ چگونگی تعامل شما با گذشتۀتان حرف میزند. اینکه چه نوع رابطهای با گذشته داشته باشید که انگ و اتهام ارتجاع نخورید و از طرفی بحران هویت و بیریشگی هم نداشته باشید. یعنی رابطۀ ظریفی بین ما وگذشته وجود دارد و اگر این رابطه درست برقرار شود، میتواند در بحرانهای آینده کمک حال ما باشد و اگر درست برقرار نشود، به استیصال امروزمان بیشتر دامن خواهد زد.
مصاحبهکننده: جواد شیخالاسلامی