موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یک صفحه خوب از یک رمان خوب | صفحۀ هجدهم

«اعتصاب کارگران شرکت نفت» به روایت «احمد بیگدلی» | از کتاب «اندکی سایه»

26 فروردین 1398 17:48 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 6 رای
«اعتصاب کارگران شرکت نفت» به روایت «احمد بیگدلی» | از کتاب «اندکی سایه»

شهرستان ادب:‌ احمد بیگدلی نویسندۀ توانای معاصر،‌ زادۀ 26 فروردین در اهواز است. به این بهانه در تازه‌ترین صفحه از «یک صفحۀ خوب از یک رمان خوب»های سایت شهرستان ادب به سراغ رمان معروف بیگدلی، یعنی رمان اندکی سایه،‌ رفته‌ایم. 

می‌گویند بهترین‌اثر یک‌نویسنده آن‌وقت خلق می‌شود که از تجربه‌های زیستی خودش بنویسد؛ از آن‌چه برای او ملموس و آشناست تا تبحرش را در توصیفات جزئی و صحنه‌پردازی‌ها به رخ بکشد. یکی از بهترین‌مثال‌ها برای این‌بهترین‌اثر، «اندکی سایه» است؛ رمان موفق «احمد بیگدلی».

این‌رمان در «آغاجاری» روایت می‌شود؛ «شهر بی‌بارانی» که احمد بیگدلی اهوازی در کودکی به همراه خانواده‌اش به آن‌جا رفته و تا دوران دبیرستان، در آن زیسته است. پس به آن‌جغرافیا و فرهنگ آشناست و به‌خوبی از پس ساختن رمانی با مؤلفه‌های فرهنگی اجتماعی آن برآمده است. او پیش از این‌رمان، «شبی بیرون از خانه» را در سال 1374 و «من ویران شده‌ام» را در سال 1381 منتشر کرد، اما اندکی سایه این‌دومجموعۀ داستان را کنار زد و با درخشش خود در سال 1385، جایزۀ بهترین‌رمان سال را از آن خود کرد.

در این‌کتاب 140صفحه‌ای، با روایتی ناب از خاطرات دودوست قدیمی که پس از سال‌ها به یکدیگر رسیده‌اند، همراه می‌شویم. آن‌ها روزگار غریبی را به چشم خود دیده‌اند، از سال‌های پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد گرفته تا نهضت ملی‌شدن صنعت نفت و ظلمی که در دوران طاغوت بر سر مردم رفته. هنرمندی بیگدلی در چینش شاعرانۀ کلمات در کنار هم و رسیدن به نثری آهنگین و زیبا به‌خوبی در این‌کتاب پیداست. علاوه بر آن، ارجاعات غیرمستقیم و گاه مستقیم، اما دلنشین راوی به آموزه‌های دینی و آیات قرآن که با ترجمۀ فارسی روان خود در دل متن گنجانده شده‌اند، از منظر محتوایی ارزشی ویژه به این‌اثر می‌بخشد.

بخشی که در ادامه می‌آید، بریده‌ای است مربوط به فصل اعتصاب کارگران شرکت نفت آغاجاری که به شهادت و زخمی‌شدن عده‌ای از آن‌ها منتهی می‌شود. احمد بیگدلی با زبان محکم و پرداختۀ خود، با گریزهایی به‌جا و مناسب به واقعۀ کربلا و روز عاشورا و برقراری ارتباط میان این‌دوواقعه، اثری به‌حق خواندنی را آفریده است؛ اثری که ایدئولوژی و شالودۀ فکری قیام عاشورا را در متن تاریخ یک‌جامعۀ ایرانی مستضعف و باورمند که مقابل شمر زمانه قد علم کرده، نشان می‌دهد.

***

هول جمعیت سردرگم، به هرطرف سرمی‌کشید، سرریز می‌شد و کش می‌آمد. آفتاب داغ بود؛ مثل دایره‌ای از مس- مس گداخته. مثل دهانۀ یک‌کوره، آتش می‌ریخت روی مردم. هادی نمی‌توانست فرار بکند؛ جنازۀ منصور افتاده بود جلوی پایش. ذوالجناح پیر، دهانش را باز کرده بود و به هوای آب، سر به اطراف می‌کشید. میرزاحبیب را برده بودند. خودش مانده بود و ذوالجناح. خودش مانده بود و جنازۀ پسر ناکامش. نالید: «خدایا توبه‌ام را قبول نکردی. می‌مانم و تقاص پس‌می‌دهم».

آن‌وقت هادی تسلیم شد: «مرگ شیرین گشت و نقلم زین سزا».

بیرق‌های آبی آمدند. نظرخان دیگر خودش را پنهان نمی‌کرد. کرَم هم بود- با خیل جمعیت که نمی‌دانستند همراه موجی، به جانب فاجعه‌ای کشیده می‌شوند که مال آن‌ها نیست. سودش را کس دیگری می‌برد و دودش به چشم آن‌ها می‌رود.

کسی فریاد زد: «مرگ بر نوکر انگلیسی‌ها!».

کارگرهای اعتصابی هجوم آوردند. نظرخان با بیرق‌به‌دست‌ها افتادند میانشان. چوب و قداره و کارد.

بعد، کمی بعد، موج جمعیت میان کارگرهای اعتصابی و هادی فاصله انداخت. حالا این کرم بود که با چاقو خودش را رسانده بود به ذوالجناح.

کسی گفت: «پس این‌امنیه‌های حکومتی کدام گوری هستند؟»

کرم کارد را فروکرد و با تمام قوتش، پوست و گوشت را جر داد. سخت بود، اما نیروی اهریمنی کار خودش را کرد. ذوالجناح برگشت و نگاه کرد به هادی: «یاد من کن پیش تخت آن‌عزیز»

هادی دستش به ذوالجناح نمی‌رسید. ذوالجناح با شکم دریده چندقدم پیش آمد. ناگهان سیل جمعیت از هم شکافت و راه داد تا ذوالجناح از میان مهاجمین گذشت. بعد، کمی بعد، زانوها برید و نشست روی خاک. هادی کوشید به طرفش بدود. کسی با چوب زپ به قلم پاهاش. من آن‌ضربهٔ نابه‌کار یادم است. من تاشدن پاهای شکسته یادم است. ذوالجناح سر بالا گرفت و یال افشاند. هادی دوقدم‌ آخر را خیز برداشت و با آن‌همه درد، به شلال موهای اسب پیر چنگ زد. هنوز نمی‌دانست که برای ذوالجناح چه پیش آمده است. (ص 121)

انتخاب و مقدمه: پرستو علی‌عسگرنجاد



کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «اعتصاب کارگران شرکت نفت» به روایت «احمد بیگدلی» | از کتاب «اندکی سایه»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.