خبرگزاری ایبنا منتشر کرد
گفتگویی تازه با یاسین حجازی نویسندۀ کتاب قاف
30 اردیبهشت 1398
16:23 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 2 رای
شهرستان ادب به نقل از ایبنا: یاسین حجازی در دو کتاب قاف و آه، به گردآوردی روایاتی از زندگی پیامبر اسلام و کشته شدن امام حسین میپردازد. در این روایت بیش از هر چیز او به وجوه دراماتیک ماجرا توجه دارد و چون روایت را در متون کهن جستوجو کرده، در عین سندیت تاریخی و مذهبی، از زیبایی و شهد خاص متون کهن فارسی هم برخوردار است.
با یاسین حجازی گفتوگویی داشتهایم که در پی میآید؛
در کتاب «قاف» شما روایتهایی از حضرت محمد را از سه کتاب تاریخی جمع کرده و در کنار هم تدوین کردهاید. از میان تمام متون کهن، چطور به این سه کتاب رسیدید؟
دورۀ طلایی نثر فارسی، قرن سوم تا اواسط قرن هفتم را دربرمیگیرد. یعنی نثر مرسل و ساده؛ بیتجملات فنی و تکلفات و مصنوعات و دشواریها و مترادفهای پیدرپی. چیزی که ناگهان شما در «کلیله و دمنه» منشی میبینید. واقعیت این است که ما متون کلاسیک منظوم راجع به زندگی پیامبر زیاد داریم، اما متون کلاسیک منثور نداریم. هر چه هم داریم، از قرن هفتم به بعد است و به تعبیر من، متن چرب است؛ دنبه زیاد دارد.
یعنی چی؟... تزئینات؟
بله. تزئینات واژگان زیاد دارد. مترادف زیاد دارد. متن مثل یک پیشدستی میماند که آنقدر خاتمکاری و میناکاری دارد که شما دیگر توی آن نمیتوانید غذا بخورید. فقط حالت تزئینی دارد و این تزئین هم به تکرار گرایش دارد. یعنی چشم دیگر از آن عبور میکند. در دورۀ طلایی نثر فارسی، سه کتاب داریم؛ «تفسیر سورآبادی» که متعلق به قرن پنجم است. «شرفالنبی» از قرن ششم که ترجمه فارسی کتابی است که در قرن چهارم نوشته شده است و دیگری هم «سیرت رسولالله» است که متعلق به قرن هفتم است. کتاب اول، تفسیر است و دو کتاب دیگر بهطورمشخص راجع به پیغمبر است. اما واقعیت این است که من دنبال داستان بودم. دنبال نثر سترون و خوشموسیقا و کلمات تراشیدۀ نامستعمل. جملاتی که با پنج کلمه ساخته میشوند و پر مغز و نغز. من این کتابها را با در نظر گرفتن این نکته که فقط میخواهم عناصر دراماتیکش را جدا کنم، انتخاب کردم. یعنی فقط به دنبال دیالوگ و ایماژ بودم. به همان معنایی که در ادبیات داستانی داریم. من قصد بازخوانی متون کلاسیک را به آن معنا که در کارهای نشر فاخر مرکز دیده میشود، نداشتم.
چرا به این سه کتاب رسیدید؟
اینها اولین ریختههای منثور قلم مصنفان فارسی راجع به دین و آیین نویی است که فارسی زبانان پیدا کردند. در دیباچۀ «تفسیر سورآبادی» قید شده که تفسیر یعنی پاکیزه و روشن کردن یک چیزی که غامض است. طبیعی است که فارسی زبانان میخواستند بفهمند این کتاب نویی که پیدا کردهاند، چه تفسیری دارد؟
این وقایع که در این کتابها ذکر شده، به چه میزان به واقعیت و تاریخ نزدیک است؟ این در حالی است که در قصص قرآن، هیچ روایتی به تفصیل نیامده و فقط اشاراتی شده است. این نکات دراماتیکی که شما به آن اشاره میکنید، چقدر ناشی از ذهنیت داستانگو است و چقدر واقعیت دارد؟
مسئله این است که یکی از این سه کتاب، کتاب تفسیر است. تمام آیهها، شأن نزول دارند؛ بنابراین آن کلام مقدسی که در یک کتاب مقدس وجود دارد، یک سایۀ داستانی دارد. شما این را در تورات و انجیل هم میبینید.
در انجیل هم با قصه به صورت مبسوط مواجه نیستیم. اما در تورات، قصه به تفصیل روایت میشود. در قرآن فقط «قصه حضرت یوسف» به تفصیل آمده است.
کار کتاب تفسیر این است که به عقبۀ داستانی روایات میپردازد. عقبۀ داستانی یعنی سند؛ یعنی به تاریخ برمیگردد و واقعه را به عنوان یک رخداد روایت میکند. یکیدیگر، مغازی است. «سیرت رسولالله» ترجمۀ سیره ابن هشام در قرن سوم است. اعراب یک گونۀ ادبی به نام «مغازی» دارند؛ شرح غزوات. چون جنگ، یکی از پایههای زندگی اعراب بوده، شرح جنگها، منهای مقدس بودن یا نبودن با جزئیات ثبت میشد. این گونۀ ادبی در اعراب هست و با شعر هم آمیختگی دارد و رجز یکی از منابع غنی شعر عرب است.
خب رجز که یکی از ویژگیهایش اغراق است؛ در این اغراق چه اتفاقی برای روایت تاریخی میافتد؟
رجز را یک شخصیتی که در تاریخ بهش اشاره شده میخواند؛ شخصیت درست است، واقعه درست است. در رجز، اغراق است. «سیره ابن هشام» به عنوان اصیلترین متن تاریخی شناخته شده، هم در الازهر و هم نزد علمای شیعه، هم در جامعۀ عام سنی زبان، این یک کتاب روایی معتبر است و هم در جامعه شیعه. یک اتفاق تاریخی را مصنفی فارسی میتواند با تجهیزات و آرایشهای کلامی که دارد، وجه داستانوارهاش را بارز کند. به جای اینکه موعظه کند و به جای اینکه تحلیل کند. شما در متون صفویه و قاجاریه میبینید که تزئین داستان شده است. شما چطور به بیهقی ایمان میآورید وقتی ورود سلطان مسعود غزنوی را جزءبهجزء روایت میکند؟ یا وصف ازدواجش با دختر قدرخان که از ترکستان آمده! این سؤال را میتوان از بیهقی هم کرد؛ که آنچه تو روایت میکنی تاریخ است یا داستانپردازی؟
این سؤال را از بیهقی نمیپرسیم، اما در تفسیر سورآبادی این سؤال پیش میآید که اینهمه خردهروایت از کجا آمده است؟ این همه خردهروایت را از متون پایه عربی آورده است، ولی شما اینها را به دو علت بارز میبینید؛ یکی اینکه مصنف فارسی، پردازش بلد است. کلمه را میشناسد و میتواند یک اتفاق را از زبان مبدأ به زبان مقصد درست روایت کند. اتفاق دوم در کتاب «قاف» رخ داده است. شما وقتی که به متون اصلی رجوع کنید، این عناصر را به این میزان درش بارز نمیبینید. من از دوهزار و اندی صفحه کتاب، هزار و صد صفحه، در قطع پالتویی درآوردهام. به شیوهای که هر عنصر دراماتیک در یک صفحه هست، تمام که میشود من به صفحۀ بعد میروم. پیوستگی ندارد. ممکن است یک صفحه شامل سه دیالوگ بشود و صفحه بعد شامل شش ایماژ.
امکان دارد یک واقعۀ تاریخی در هر یک از این کتابها تکرار شده باشد؛ از این میان، شما کدام روایت را انتخاب کردید و چرا؟
من آنی را انتخاب کردم که شیعیان هم نقل کرده باشند.
چرا؟
به خاطر این که مصنفان آن سه کتاب فارسی، همه کرامی مذهب و شافعی مذهب هستند. همۀ این متون و روایتها به اهل سنت تعلق دارد. من این میان یک گارد ریل شیعه دارم. من بخشهایی گرفتم که شیعه هم آنها را قبول دارد. سی و پنج جلد کتاب «سیرۀصحیح پیامبر» در یازده جلد به زبان فارسی ترجمه شده و کار علامه جعفر رضا آملی است. این کتاب، کنار دست من بود. من هر چه که در این کتابها آمده بود را از صافی سندهای شیعه عبور میدادم و بعد در این کتاب آوردم.
صافی دوم من، عناصر دراماتیک بود. فیلتر سوم من، زیباییشناسی بود. در «تفسیر سورآبادی» متن به نسبت سترونتری داریم، به نسبت «سیرت رسولالله» که متعلق به قرن هفتم است. همانطور که در «تفسیر طبری» قرن سوم، متن سترونتری دارید تا در «تاجالتراجم» قرن پنجم.
قصۀ کتاب «آه» چیست؟
من همیشه از خودم میپرسیدم که حسین، پسر علی چگونه کشته شد؟ میخواستم ببینم واقعه چگونه اتفاق افتاد؟ تمام کتابهایی که ما دست میگیریم، پر است از مرثیه و حاشیه و تأویل. من میخواستم بدانم بعد این که امام حسین از مکه رفت چی شد؟ کتاب «آه» بازخوانی مقتل حسینبنعلی است. از 15 رجب سال 60 هجری تا حدود صفر سال 61 هجری. حدود شش ماه.
در این کتاب هم روایات مختلف را بررسی کردهاید؟
دقیقاً. عناصر دراماتیک را جستو جو کردم. ایماژها را پیدا کردم. سعی کردم که متن سندیت داشته باشد و کوشیدهام که به فارسی ماجرا اعتنا کنم؛ نه به رخداد. رخداد که هر سال، روی منبرها نقل میشود. این کتاب به چاپ دوازدهم رسیده و ناشر هم «جام طهور» است.
کتاب «قاف» به چاپ چندم رسیده؟
چاپ نهم در شهرستان ادب.
کتاب دیگری در دست دارید؟
دارم روی یک متن قاجاریه کار میکنم و دوباره باید مابهازاهای اسنادی این متن قجر هم یافته شود. موضوعش هم به سال 11 هجری بازمیگردد و دوباره این کتاب هم راجع به پیامبر و دخترش است.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.