شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ صبح نو: عهد ما با پیامبر و ائمه در شیری که از مادرانمان میخوریم، محکم میشود. اما آشنایی از آن چیزهایی است که گاهی آرامآرام گل میدهد. آشنایی من با حضرت محمد مصطفی (ص) در جوانی رخ داد. وقتی تصویر ایشان روشنتر شد، او را چونان پیامبر، مولا و مرد بزرگی که میتوان با اطمینان عاشقش شد، یافتم. میگویند عشق، کمال مطلوب و مایۀ آرامش است. اما این عشق ابتدای خلوت نیز هست؛ چیزی که آدم را از درون به درون میکشد و درهممیکوبد، آشنای خود و ناآشنای خودش میکند، زنده و زندگیبخش میکند. به قول مولانا: چراغ افروخته چراغ ناافروخته را بوسه داد و رفت.
نوشتن از خوی و روی و گفتار پیامبران گذشته در عهد قدیم و جدید چنان بر دل مؤمنان یهودی و مسیحی نشست که هزاران سال است به عنوان کتابهای مقدسشان آنها را حفظ کردهاند و هرگاه دلتنگ پیامبرشان میشوند، به آنها روی میآوردند. اما آخرین پیامبر متفاوت بود. او خود گویای سخنان الهی شد، درحالیکه قرآن کمتر از آخرین پیامبر (دستِکم نسبت به عهدین) سخن گفته است. مسلمین کتابدار و اهل علم شدند. اما طبیعتاً خیلی زود، پس از مرگ ایشان دلتنگی باعث میشد گفتار و کردارش را به یاد آورند و خاطرش را زنده کنند. کسانی که ایشان را ندیده بودند، حالا با تمام وجود زبانبهزبان و خانهبهخانه به دنبال وصف یارمیگشتند. به این ترتیب سیرۀ رسول خدا اینجا و آنجا نقل مجالس بود و حتی کسانی اقوال و احوال نبی را از حفظ داشتند.
سیرهنویسی ضرورتی تاریخی بود. مسلمین میدیدند قرآن کمتر از عهدین حامل توصیف پیامبر است. البته باسی بر قرآن نبود؛ ولی از آنجا که در همین کتاب پیامبر را به عنوان «اسوۀ حسنه» معرفی کرده بودند، نشان دادن تصویری از ایشان ضروری بود.
اما نوشتن سیره، خود قصهای دارد. تا زمان خلیفه «عمربنعبدالعزیز» اصلاً نقل حدیث ممنوع بود و فقط اخبار جاهلی و روایت انساب و سیرالملوک جستهگریخته گفته میشد و در موارد محدودی به نگارش درمیآمد. از جمله «مسعودی» میگوید شبها برای «معاویه» سیرالملوک میخواندند. بنابراین نوشتن چیزهایی که جنبههای تاریخی داشت با ممنوعیت مواجه نمیشد، اما پراکنده بود. تا اینکه «ابن اسحاق» احادیث و تواریخ را به هم آمیخت و اولین کتاب جامع در «سیرت رسولالله» به هم رسید. کتاب وی با فصلی به نام «المبتدا» آغاز شده؛ یعنی از آفرینش و خلق آدم (علیه الرحمه) شروع کرده و زندگی رسول خدا (ص) را از مبعث و هجرت و مغازی (غزوات) گرفته تا شیوۀ سلوک و سخنان و اخلاقیات فردی و اجتماعی و سیاسی و عبادی دربرگرفته است. حتی از قد و بالا و روی و ابرو و اندازۀ موی پیامبر سخن گفته و این چهرهگشایی باعث شده که ما دستِکم در یک مورد شاهد پرداختن به جزئیات نیز باشیم.
درواقع «ابن هشام» سیرۀ مشهور خود را با اصلاح متن ابن اسحاق پرداخته است. منتهی کتاب «السیره النبویه» از ماجرای حضرت اسماعیل شروع میشود و چنانچه خود در مقدمه گفته، بسیاری از اشعار و قولهایی که ناپسند بودند را حذف کرده است. درحقیقت مسلمین از ابتدا نگران صدق و کذب منقولات بودهاند و غمخواری برای شأن رسول میان آنها رواج داشته است. بههرروی پس از ابن هشام، سیرهنویسی از «تاریخ طبری» گرفته تا «سننالنبی» علامه طباطبایی با سوز و گداز معنوی و درعینحال حزم و احتیاط برای رعایت صدق و کذب روایات، ادامه یافت.
در ایران نیز محبان رسول کم نبودند؛ سه کتاب «سیره رسول الله» به سال 612 هجری قمری، «شرف النبی» در حدود سالهای577 هجری و «تفسیر سورآبادی» حدود 470 هجری قمری از جمله مفصلترین و کهنترین یادگارهایی هستند که بر محور زندگی و نام محمد (ص) میچرخند و باقی ماندهاند. این متون بسیار مفصلاند و گاهی با روایات مشکوک آمیخته هستند. لذا خواندن آنها خالی از دشواری نیست.
درست در بهار 1395 انتشارات شهرستان ادب کتابی از «یاسین حجازی» منتشر کرد به نام «قاف» که بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از این سه متن کهن فارسی است. او که قبلاً در کتاب «آه» مقاتل امام حسین را در روایتی خواندنی جمع آورده بود، دراینجا نیز با خوشذوقی کمسابقهای، روایات این سه متن مذکور را طوری کنار هم قرار داده که مخاطب فکر میکند در حال خواندن رمانی شیرین از زندگی پیامبر است. پیامبری که مهربان است اما میجنگد، دستور بریدن سر خائنان را میدهد و همسر اختیار میکند و به معنایی دیگر زندگی میکند.
حجازی میخواسته روایتی به دست دهد که برای عامه و شیعیان به یک اندازه شنیدنی باشد، اختلافات را از میان بردارد و فرق و مذاهب را گرداگرد وصف رسول متفق کند و مانند قرآن که در منزل هر مسلمانی هست، رشتۀ اتحاد مسلمین باشد.
اما این فرم روایی باعث شده است کتاب در میانۀ دو فرم تاریخی و ادبی بایستد. مثلاً در جایی آمده است که نوری از پشت حضرت ابراهیم جدا شد و به اسماعیل رسید و همینطور پشتبهپشت آمد تا در جناب عبدالله تابید. این نور چنان روشنیبخش بود که زنانی از مدینه آرزوی همسری او را داشتند. شبی که عبدالله ازدواج کرد، جناب آمنه از این نور بار برداشت تا شب تولد حضرت محمد مصطفی که زمان تجسم نور بر روی زمین بود. ممکن است امروزه این روایت برای ما نوعی خیالپردازی یا اسطورهسازی به نظر بیاید و کسی که در دوران ما کار پژوهش و جمعآوری کتاب تاریخی را بر عهده دارد، از خیر چنین روایاتی بگذرد. اما اگر اینها را اسطوره و خیال و غیرواقعی بدانیم، در مورد دیگر روایات چه میگوییم. درواقع، انسان مدرن خروار خروار رمان و تاریخ و چه و چه میخواند و بیشمار فیلم میبیند تا بهواسطۀ آنها، آناتی را در زندگی خودش بهتر درک کند؛ ازاینرو چندان به دنبال واقعیت آنها نیست و اصلاً مگر چقدر میدانیم که در تاریخ واقعیت و غیرواقعیت چیست؟ خاصه درمورد مرد خارقالعادهای مانند محمد که حتی نزدیکترین کسانش هم از عهدۀ شناختش برنمیآمدند.
روزی که فرزندانم عشق را درک کنند حتماً خواندن این کتاب را به آنها توصیه خواهم کرد. به قول سعدی بزرگوار:
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی / عشق محمد بس است و آل محمد