شهرستان ادب: به مناسبت تولد حضرت معصومه سلاماللهعلیها و روز دختر، خانم مریم رحیمیپور در یادداشتی به معرفی کتابهایی با قهرمانهای دختر پرداخته است. شما را به خواندن این یادداشت در پرونده ادبیات کودک و نوجوان دعوت میکنیم:
تولد حضرت معصومه (س) چند سالی است که به عنوان «روز دختر» نامگذاری شده خیلی هم خوب بین خانوادههای ایرانی جا افتاده است. انگار که همه منتظر روزی بودیم که به بهانۀ آن به دخترانمان هدیه بدهیم و بابت بودنشان جشن بگیریم. به همین مناسبت تصمیم گرفتیم لیستی از کتابهایی که شخصیت اصلیشان یک «دختر» است را معرفی کنیم. نمونههای خارجی آن برای خیلیهایمان شناخته شدهاست. از خواهرانِ دوستداشتنیِ «زنان کوچک» گرفته تا دخترانِ تمام رمانهای جین آستین مثل «الیزابت» و «اِما» یا همۀ شخصیتهای کتابهای خواهران برونته مثل «جین ایر» و «کاترین». اما این بار قرار است بین کتابها، دخترانِ قهرمانِ ایرانی را پیدا کنیم.
اگر اطرافتان دخترانی دارید، احتمالاً این چند جلد کتاب میتواند هدیۀ خوبی برایشان باشد. یا اگر خودتان یک دخترِ کتابخوان هستید، میتوانید تابستان کشدار و طولانیتان را با قهرمانهایی شبیه خودتان شریک شوید.
• «زنبق» و «صبا» در «هوشمندان سیارۀ اوراک»؛ اثرِ فریبا کلهر؛ انتشارات قدیانی
«زنبق» دختر نوجوانی است که بهتازگی پدرش را از دست داده است. مادر او با مرد دیگری ازدواج کرده که گرچه خوب و مهربان است، ولی نمیتواند جایِ پدر او را پر کند. برای همین روز آخر امتحانات خردادماه، زنبق به نشانۀ اعتراض به خانۀ مادربزرگش میرود و تصمیم میگیرد همانجا بماند. خانۀ مادربزرگ اما یک راز دارد. اتاقِ خالۀ زنبق، صبا. صبا در کودکی ناپدید شده، اما اتاقش هنوز مثل روز اول است. زنبق تصمیم میگیرد راز گم شدن خالهاش را کشف کند و برای همین نویسنده ما را به 15 سال پیش میبرد. زمانی که صبا با «هوشمند»ی آشنا میشود و همراه او به سیارۀ اوراک میرود... .
• «هستی» در «هستی»؛ اثرِ فرهاد حسنزاده؛ انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
«هستی» دختریست که بیشتر شبیه پسرهاست تا دخترها؛ او عاشق فوتبال است و صبح تا شب در کوچه فوتبال بازی میکند و حتی یک بار هم بین بازی دستش میشکند. همهچیز روزمره و معمولی است که یک روز با انفجاری زندگی آنها بهم میریزد. جنگ شروع میشود و خانوادۀ هستی ناچار میشوند شهرشان، آبادان، را ترک کنند. حالا هستی با شوخطبعی خاص خودش مشغول پیدا کردن جایگاهش در این جنگ است. باید مثل پدر بیتفاوت باشد یا نه یک روز موتور دایی را بردارد و به آبادان برگردد؟
• «مینا» در «لالایی برای دختر مرده»؛ اثرِ حمیدرضا شاهآبادی، انتشارات افق
چندین دختر قوچانی، پیش از انقلاب مشروطه به خاطر قحطی به ترکمنها فروخته میشوند و هیچوقت برنمیگردند. داستان گمشدن آنها بین باقی اتفاقات انقلاب مشروطه گم میشود و کمتر کسی به یادشان میآورد؛ تا اینکه صد سال بعد «مینا» در بین کتابهایی که برای انتشار به دست پدرش سپرده شده با دختران قوچانی روبهرو میشود... .
• «زیبا» در زیبا صدایم کن؛ اثرِ فرهاد حسنزاده، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
پدرِ زیبا مشکل روانی دارد و به همین خاطر مادرش ترکشان کرده و پدر هم در یک آسایشگاه روانی بستری شده. حالا روز تولد زیباست و بیشتر از هر چیز میخواهد که کنار پدرش باشد. در فکر همین آرزوست که پدر از راه میرسد و کمک میکند تا از خوابگاه بیرون بیاید و باهم روز تولدش را جشن بگیرند... .
• «معصومه آباد» در «من زندهام»؛ اثر معصومه آباد؛ انتشارات بروج
«معصومه» دختر 17 سالهای ست که در سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی به اسارات در میآید. «من زندهام» نسبت به باقی کتابهای دفاع مقدس متفاوت است؛ چون فضای دخترانهتری دارد و معصومه نه به عنوان مادر یا همسری در پشت جبهه، بلکه به عنوان دختری درست در بین حادثه، اتفاقات را روایت میکند.
• «میترا» در «رؤیای بابک»؛ سوزان فلچر؛ انتشارات افق
نویسندۀ کتابِ «رؤیای بابک» ایرانی نیست، اما میترا یک دختر ایرانی است که پس ازکشته شدن پدرشان به شهر ری میگریزند. میترا خودش را به شکل پسرها درمیآورد و رامین مینامد. اکنون خانۀ او دخمۀ کوچکی در شهر مردگان است. در همین حین متوجه میشود که برادر کوچکش «بابک» توانایی عجیبی دارد؛ او میتواند آیندۀ دیگران را خواب ببیند. میترا سعی میکند با استفاده از این توانایی برادرش برای گذران زندگیشان پول دربیاورد، اما کمی که میگذرد همهچیز بهم میریزد... .
• «ستاره» در شبهای بیستاره، اثر مرضیه نفری، انتشارات شهرستان ادب
«ستاره» میخواهد زندگی خودش را داشته باشد؛ شیطنتها، دوستیها، بغضها و عشقهای نوجوانیاش را. اما جنگ مثل یک مهمان ناخوانده وارد زندگی آنها میشود...
• «ساده» در «قلبهای نارنجی»، اثر مینو کریمزاده، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
«ساده» دختر نوجوانی است که در یک خانوادۀ معمولی زندگی میکند. ورود دانشآموز جدیدی با وضع مالی خوب به مدرسه، زندگیاش را تغییر میدهد و او را درگیر مسائلی میکند که پیش از این با آنها آشنا نبودهاست.
• «مرجان» در «گمشدۀ شهرزاد»؛ اثر سوزان فلچر؛ انتشارات پیدایش
داستان در روزگاری است که شهرزاد بالاخره موفق شده با قصههایش کاری کند که ملک جوانبخت دست از خونریزی بردارد. اما حالا بعد از چند سال مشکلی پیش آمده، قصههای شهرزاد کمکم تمام میشوند و او مجبور است در شهر به دنبال کسانی بگردد که قصههای جدیدی بلدند. به همین خاطر پای «مرجان» به قصر باز میشود.
• «سارا» در «چایت را من شیرین میکنم»؛ اثر زهرا بلنددوست؛ انتشارات کتابستان معرفت
«سارا» دختر جوانی ایرانیالاصل است که در آلمان زندگی میکند. مادرش زنی مذهبی، اما پدرش عضو سابق گروهک مجاهدین خلق است. سارا چای نوشیدن را تنها رسم مسلمانان میداند. در آلمان مردم به چای نوشیدن عادت ندارند و بیشتر قهوه سرو میکنند. به همین خاطر سارا از بوی چای متنفر است. تمام عربها و هندیها و ایرانیهایی که در آلمان زندگی میکنند، خانههایشان بوی چای میدهد. زندگیِ سارا به دور از هویت حقیقیاش در جریان است که متوجه تغییراتی در برادرش «دانیال» میشود. با تغییر کردن دانیال زندگی سارا هم بهم میریزد و وارد دنیایی میشود که با آن بیگانه بوده است.
• «نیلوفر» در شاخ دماغیها؛ اثر سیدهعذرا موسوی؛ انتشارات شهرستان ادب
پدرو مادر نیلوفر برای درمان بیماری به خارج از کشور رفتهاند و او حالا باید مدتی را در خانۀ خالهاش سر کند. در آنجا «سهیل» هم زندگی میکند که مجبور است اتاقش را طی این مدت، در اختیار دخترخالۀ خود بگذارد و از این مسئله اصلاً دل خوشی ندارد. بهعلاوه، او دخترخاله را مزاحم کارهای مخفیانۀ خود میداند. بدین ترتیب جنگی پنهانی میان این دو درمیگیرد که نتایج پیشبینینشدهای برایشان به بار میآورد.
• «شیرین» در دختری با روبان سفید، اثر مژگان کلهر، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
دوران كودكي «احترام»خانم پر از اتفاقات به ظاهر سادهاي است كه سرنوشت اعضاي خانوادهاش را تغيير داده است. او حالا پیر و فرتوت است و زنی با دخترِ 8 سالهاش، «شیرین»، برای پرستاری به خانهاش میآیند. شیرین در خانهای که مال خودشان نیست، احساس سردرگمی و کسالت میکند و از ماجرایی هیجانانگیز بدش نمیآید؛ برای همین تصمیم میگیرد به پیرزن کمک کند. همین باعث میشود که آنها بین مشکلات امروزشان، سفری به گذشته داشته باشند.
• «شهید زینب کمایی» در «من میترا نیستم»، اثر معصومه رامهرمزی، انتشارات آوای کتاب پردازان
«زینب» در آخرین روز سال 1360 برای نماز مغرب از خانه بیرون میرود و برنمیگردد. داستان از جایی شروع می شود که مادر به دنبال زینبِ گمشده از مسجد تا دفتر امام جمعه و بیمارستانها را میگردد؛ اما درنهایت با حقیقت مواجه میشود، حقیقتی که باعث میشود دختر خود را بهتر از قبل بشناسد.
• «مینا» در سه سوت جادویی، اثر احمد اکبرپور، انتشارات افق
«از قیافهات معلومه ناراحتی، نه؟ حالا سه سوت بزن و با مشکلت خداحافظی کن!» مادر و پدر «مینا» از هم جدا شدهاند و هر کدام میخواهند دوباره ازدواج کنند. همهچیز ناامیدکننده است، تا اینکه «مینا» با «تات جلبکی» آشنا میشود. حالا هر بار که ناراحت شد، فقط لازم است که سه سوت بزند!