شهرستان ادب: در تازهترین مطلب پرونده ادبیات عاشورایی سایت شهرستان ادب، الهه عزیزیفرد پژوهشگر ادبی، به بازتاب سیمای حضرت عباس (علیه السلام) در شعر معاصر، به ویژ شعر پس از انقلاب پرداخته است
از دیرباز میان شیعیان ایرانی با علمدار کربلا، حضرت عباس (علیه السلام) پیوندی عمیق و ناگسستنی برقرار است و شعر، یکی از زمینههای عرض ارادت به این شخصیت بزرگوار است. بخشی از شعر عاشورایی معاصر، به بیان احساس و عاطفۀ شاعران نسبت به حضرت عباس (ع) اختصاص دارد. درونمایۀ این اشعار علاوه بر سوگ آن حضرت، ذکر صفات برجستۀ ایشان است. حضرت عباس (ع) در فرهنگ عاشورایی نماد شجاعت است اما صفات دیگری چون ایمان و مقام معنوی، وفاداری به حضرت سیدالشهدا (ع)، جنگندگی، ایثار و سقای کربلا بودن در اشعار عاشورایی به وفور انعکاس پیدا کردهاند. گسترۀ اشعار آیینی معاصر که در ارتباط با شخصیت شامخ علمدار کربلا سروده شدهاند، بسیار فراخ است و ذکر تمامی آن، در این مجال نمیگنجد. لذا قصد نگارنده بر این است تا به بیان بارزترین مضامینی که در اشعار ممتاز عاشورایی وجود دارد، بپردازد.
1- زیبایی ظاهر و باطن
توجه به زیبایی ظاهری و عظمت معنوی حضرت ابوالفضل (ع) از مضامینی است که شاعران بسیار بدان توجه کردهاند. آن حضرت از صورتی پسندیده، سیرتی زیبا و روحی بزرگ برخوردار بودند تا جایی که ایشان را «درگاه نیازها» می نامند.
1-1 زیبایی ظاهر
در میان اعراب رسم بر این بود بر کودکی که دارای صورت زیبا و قد و قامتی بلند و رشید بود، صفت «ماه» بدهند و حضرت عباس (ع) را به دلیل برخورداری از این جذابیت، «قمر بنی هاشم» نامیدند. اشاره به صورت همچون ماه و قامت بالای ایشان، مضمون اشعار بسیاری از شاعران شده است:
فخر کنم بر فلک، ناز کنم بر ملک ماه بنی هاشم است، دلبر و دلدار من
احمد عزیزی
در برخی اشعار با استفاده از صفت تفضیلی، جمال و قامت آن حضرت بر ماه و سرو نیز برتری داده شده است:
تاج شهیدان همه عالمى دست على، ماه بنى هاشمى
ماه کجا، روی دل آرای تو؟! سرو کجا، قامت رعنای تو؟!
سید محمد علی ریاضی
گردون چرا روی تو را قمر گفت؟ باید تو را از ماه، خوبتر گفت
غلامرضا سازگار
در بیت زیر، شاعر در توصیفی زیبا، قامت بلند حضرت عباس (ع) را به بلندای معراج تشبیه کرده است:
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی
حمیدرضا برقعی
1-2 مقام معنوی
عظمت روحی حضرت عباس (ع) نه تنها به دلیل حضورشان در واقعۀ کربلا و رشادت و جانبازی ایشان، بلکه به دلیل ولایتمداری آن حضرت است که سبب گردید تا پشتیبان و یار و یاور برادر خود باشد و جان خود را در راه حق فدا کند. علاوه بر این، آن حضرت به فضیلت های دیگری چون کرامت، ادب، غیرت و ... آراسته بودند. بدین جهت ایشان را «ابوالفضل» نامیده اند:
چون سوی زمین خمید آن ماه عرش و ملکوت، بود همراه
تنها نه فتاد بوفضایل شد کفۀ کاینات، مایل
هم برج زمانه، بی قمر شد هم خصلت عشق، بی پدر شد
حق ساقی خویش را فراخواند بر کام زمانه، تشنگی ماند
سید علی موسوی گرما رودی
علیرضا قزوه در حسن تعلیلی زیبا دلیل بالا بردن دست ها را در قنوت، احترام به حضرت قمربنی هاشم (ع) قلمداد کرده است:
قنوت، پر زدن دست های مشتاق است به احترام ابوالفضل می کشد پر، دست
مگر تو دست بگیری که دستگیر، تویی به آستان شفاعت نمیرسد هر دست
علیرضا قزوه
امیری اسفندقه این عظمت روحانی را چنان والا می داند که حضرت ابوالفضل (ع) را در زمرۀ امامان به شمار آورده و بر ادعای خویش قسم یاد نموده است:
قسم به مادرت امّ البنین! امامی تو اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست
مرتضی امیری اسفندقه
1-3 باب الحوائج
عقیدۀ شیعیان بر این است خداوند هرکسی را که به آستان حضرت ابوالفضل (ع) متوسل شود، به حرمت آبرویی که ایشان نزد خداوند دارا هستند، حاجت روا کند. از این جهت ایشان را «باب الحوائج» خوانند:
نه در دنیا بود باب الحوائج شفیع خلق در عقبی ست عباس
غلامرضا سازگار
بابُ الحوائج منسبی شایستۀ توست محشر دخیلت دست های ماست عباس
رضا رسول زاده
2- شجاعت
نام حضرت عباس (ع) در فرهنگ تشیع، با شجاعت عجین است. ایشان بارزترین مصداق دلاوری هستند. شجاعت با ارزشترین میراث پدری چون امیرالمؤمنین (ع) بر پسری نظیر عباس است.
2-1 بی باک بودن
بی باک و نترس بودن از مضامینی است که مورد توجه شاعران بوده و میتوان گفت شاعری نیست که برای آن حضرت شعر بسراید و از این ویژگی سخن نگفته باشد. بعضی شاعران در توصیف این خصیصه، صفت «شیر» را به آن حضرت داده اند که دشمن از آمدنش پا به گریز می گذاشت:
کو شیردلی، که پنجه با شیر زند بیحمله، ره هزار نخجیر زند
مانَد به تو خورشید، اگر بخروشد! مانَد به تو شیر، اگر که شمشیر زند!
محمدعلی مجاهدی
لشگر شام فغان کرد که سردار آمد بگريزيد که آن شير علمدار آمد
حامد حسین خانی
2-2 نهراسیدن از مرگ
شاعران در بیان دلیری علمدار کربلا چنین آورده اند که ایشان نه تنها از مرگ هراسی نداشتند بلکه مرگ، از ایشان می ترسید. به استقبال مرگ رفتن در چنین معرکه ای، برای شخصیتی چون حضرت عباس (ع)، توصیف دور از ذهن و عجیبی نیست:
بازوانش مرگ را بی تاب کرد تیغهای تشنه را سیراب کرد
کیست این ساقی که در خون پانهاد تیغها را دید و پیشانی گشاد
محمدرضا آقاسی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
حمیدرضا برقعی
2-3 جانبازی
از جان گذشتگی سپهسالار کربلا در بقا و رشد مکتب عاشورایی در فرهنگ تشیع نقش عمدهای ایفا کرده است. در سرودههای زیادی با بریده شدن دستهای مبارک حضرت عباس (ع) و شکافته شدن ابروی آن حضرت مضمونسازی شده است:
ناگهان کافر نهادي از کمين کرد با تيغش جدا، دست از يمين
گفت هان اي دست، رفتي شاد رو خوش برستي از گرو، آزاد رو
ساقي ار يار است و مي اين مي که هست دست چبود؟ بايد از سر شست دست
ليک از يک دست، برنايد صدا باش کآيد دست ديگر از قفا
لا ابالي نيست دست افشانيام جعفر طيار را من ثانيام
نیر تبریزی
علیرضا بدیع در توصیفی بکر و گیرا از شکافته شدن ابروی ماه بنی هاشم، با تعبیر «شق القمر» یاد کرده است:
ابروی ترک خوردۀ عباس خدایا شق القمر از لشکر ابلیس بعید است
علیرضا بدیع
3- آب و عباس (ع)
میان نام حضرت ابوالفضل (ع) با آب، پیوندی دیرینه و جدایی ناپذیر برقرار است. شاعران آب درون مشک حضرت عباس (ع) را با تعابیر شاعرانه ای نظیر «سوغاتی ایل» و «آهوی به دام افتاده» توصیف کرده اند. نکتۀ جالب توجه این است که جای آن که آب، آبروی عباس باشد، عباس به آب آبرو بخشیده است و با ریخته شدن آن، آبروی آب می رود و شرمندۀ عباس می شود نه عباس شرمندۀ لب تشنگان دشت نینوا.
3-1 سقا بودن
سقای آب بودن، عاطفیترین عنصر بین شاعران با نام عباس (ع) است. این خصوصیت سبب شده است تا ارتباط شاعران با آن حضرت فراتر از حد مرثیهسرایی و سوگواری معمول باشد. قاسم صرافان در سرودهای با ردیف «سقا» حضرت عباس (ع) را مورد خطاب شاعرانۀ خود قرار داده است. مطلع این شعر چنین است:
گفتند ماهیها که آب آوردهای سقا نوشیدم و دیدم شراب آوردهای سقا
قاسم صرافان
در نگاه محمد سعید میرزایی «ساقی» نام سپهسالار کربلاست و این نام همواره مستدام است:
سقای کربلایی و ساقی است، نام تو تا آب هست و آینه باقی است نام تو
محمد سعید میرزایی
3-2 حفاظت از آب
بریده شدن دست های علمدار کربلا و مشک به دندان گرفتن ایشان، زمینه ساز آفرینش تعبیرها و توصیفات ادبی نیرومندی به وسیلۀ شاعران شده است. اشعار زیادی در سروده های معاصر یافت میشوند که به بیان جانفشانی سقای کربلا در راه حفاظت از مشک، که ارزندهترین دارایی آن حضرت در معرکۀ آب و آتش بود، پرداختهاند. میرزایی به دندان گرفتن مشک تیر خورده را چنین بیان داشته است:
آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت انگار نیست زخمی و انگار هست، دست
محمد سعید میرزایی
علی انسانی، در یک تعبیر بسیار شاعرانه، لحظۀ مشک به دندان گرفتن آن حضرت را به خندیدن دندان نما شبیه دانسته است:
جز لحظهای که مشک به دندان گرفته بود در عمر خویش خندهی دندان نما کرد
علی انسانی
در ابیات زیر، از جان گذشتگی ماه بنی هاشم برای حفظ آب مشهود است تا جایی که با اصرار و التماس از مشک میخواهد که نریزد. شاعر از آب به عنوان «تنها امید» حضرت عباس (ع) نام برده است که حاضر است در راه نگهداری آن جان خود را فدا کند.
سوغاتي يك ايل را بر دوش ميبرد اين بار موسی نيل را بر دوش ميبرد
بيدست شد خود را به هر راه و دري زد با التماس از مشك ميخواهد نريزد
عظیم زارع
من دست و جان و چشم و سر نخواهم تنها امیدم این دو قطره آب است
خونم بریزید، آب را نریزید بس دل که بر یک جرعه آب، آب است
غلامرضا سازگار
همچنین ابوالفضل زرویی نصرآباد، در قصیده ای ماندگار با تکرار ردیف «دست» در هر بیت، جانبازی ساقی تشنۀ کربلا را قالب معانی و مضامین گوناگون، تداعی کرده است. مطلع این قصیدۀ غرا چنین است:
شراره میکشدم آتش از قلم در دست بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
این شاعر در بیت زیر مشک به دندان گرفتن حضرت عباس (ع) را مایۀ اعجاب و دریغ دشمن تلقی کرده و چنین گفته است:
گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست
ابوالفضل زرویی نصرآباد
3-3 شهادت در حین تشنگی و شرمندگی آب
می توان گفت شهادت در حین تشنگی، سوزناکترین درونمایهای است که از واقعۀ کربلا در آیینۀ شعر، تبلور یافته است. شاعران در بیان ماجرای آب و تشنگی، تعبیر «شرمندگی و خجل شدن آب» را مطرح کرده اند، به گونهای که آب از بی آبرویی ریختهشدن از مشک و روسیاهی نرسیدن به لب تشنۀ حضرت عباس (ع) در حین شهادت، خجالت زده است. حسینجانی به اشک های ریختۀ خویش بر سوگ لب تشنۀ آن حضرت اشاره کرده است:
تو لب تشنه پرپر شدی، شبنم اشک به پای تو میریزم، اما، اباالفضل
ابوالقاسم حسینجانی
«تشنه بودن لبهای فرات» نیز تعبیری از منظر نصرالله مردانی است که نه لبهای حضرت را تشنۀ آب، بلکه صد رود فرات را تشنه لب کام عباس (ع) معرفی کرده است:
بود لب تشنۀ لبهای تو صد رود فرات رود بی تاب کنار تو عطشناک گذشت
نصرالله مردانی
بهرامی اصل نیز، با استفاده از این جان بخشی ادبی، این شرمندگی را چنین بیان نموده است:
شرمنده کرد حضرت عبّاس آب را درهم شکست عزّت عبّاس آب را
فریاد العطش چو شد از خیمه ها بلند تسخیر کرد همّت عبّاس آب را
محمد بهرامی اصل
4- وفاداری به برادر
وفاداری به برادر و ماندن در رکاب امام حسین (ع) در لحظات ناگوار جنگ و تشنگی، از درخشانترین وجوه شخصیتی حضرت عباس (ع) است. سپهسالار کربلا با آگاهی و بصیرتی که به ولایتمداری برادر خویش حضرت سیدالشهدا (ع) داشتند، در آزمون بزرگ کربلا در کنار امام ماندند و جان در راه او فدا کردند. حال آنکه اماننامهای از سوی دشمن برای ایشان فرستاده شده بود. شرح این وفاداری و فروتنی، از زبان غلامرضا سازگار چنین است:
ببخش گر که برادر زدم صدات برادر تو نجل فاطمه من تا ابد غلام تو هستم
به شوق آنکه بریزم به پات نقد جوانی ز کودکی دل خود را به تار زلف تو بستم
دو دست گشت جدا از تن و جدا نشد از تو سرم شکست ولی عهد خویش را نشکستم
تمام عمر جز این دم که نیست تاب قیامم تو تا اجازه ندادی به محضرت ننشستم
غلامرضا سازگار
سید حسن حسینی در تشبیهی نیرومند پیمان برادری حضرت عباس (ع) و سیدالشهدا (ع) را چون آیه های جهاد، محکم دانسته و در تبیین این وفاداری در بخش پایانی شعر، به فرمودۀ سالار شهیدان امام حسین (ع) تمسک جسته است که در عزای برادر خویش ندای «الان قد انکسر ظهری» سر دادند.
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمان ها بود
و پیمان برادری ات
با جبل نور
چون آیه های جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست
سید حسن حسینی
5- مرثیهسرایی
سرودهایی که دربارۀ قمر بنی هاشم (ع) وجود دارند تنها به وصف واقعۀ کربلا و یا وصف آن حضرت محدود نشده است. عالیترین مفهوم این اشعار، سوگ و عزایی است که در دل آن نهفته است که اظهار میدارد چگونه دل از داغ مصیبت و شهادت سقای لب تشنۀ دشت نینوا، سوزان و چشم در ماتم او گریان است:
ناگهان تیری فرود آمد به مشک عُلویان از دیده باریدند اشک
شد چو نومید آن شه پُردل ز آب خواست از مرکب، تهی کردن رکاب
وه! چه گویم من چه آمد بر سرش؟ کز فراز زین، نگون شد پیکرش
من نیارم شرح آن را بازگفت از عمود آهنین باید شنفت
چون نگون از مرکب آمد بر زمین زد به سر در آسمان، «روح الامین»
ای دریغ آن هاشمی ماه منیر! کز فراز آسمان آمد به زیر
ای همایون رایت دیبا طراز! چون شد آن دستی که پروردت به ناز؟
نیر تبریزی
امیری اسفندقه نیز چنین گفته است که پس از گذشت قرن ها، روضۀ جانبازی حضرت عباس (ع) رنگ تکرر به خود نگرفته است:
هزار سال از آن ظهر داغ میگذرد هنوز روضۀ جانبازیَت، مکرّر نیست
مرتضی امیری اسفندقه