شهرستان ادب: «مجید اسطیری» با مجموعۀ «تخران» خود را بهعنوان نویسندهای جوان مطرح کرد و بعد از آن با نوشتن رمان «رمق» نشان داد نویسندهای است که دلبستگیهای خاصی به مسائلی ازجمله تاریخ و مسئلۀ انقلاب دارد. به بهانۀ انتشار رمان رمق، حمید بابایی گفتگویی با این نویسندۀ جوان داشته است تا با نگاهش به ادبیات و جهان داستانی آشنا شویم. شما را به خواندن این مصاحبۀ اختصاصی در پروندهکتاب رمق دعوت میکنیم:
قبل از پرداختن به رمان مایلم کمی در مورد مجموعهداستانتان صحبت کنیم. شما کار را با مجموعهداستان شروع کردید، ایدۀ آن داستانها از کجا آمده بود؟
ایدۀ آن داستانها از دل زندگی روزمرۀ مردم طبقۀ فرودست آمده بود و هرکس مجموعۀ «تخران» را بخواند، تصدیق میکند که مسئلۀ محرومیت و فقر نقش مهمی در این مجموعه دارد؛ یعنی من ایدههایم را از دل یک زیست روشنفکرانه و از کتابها پیدا نکرده بودم. برخورد آدمهای این داستانها با موقعیتها هم خیلی غریزی و ناخودآگاه است و برآمده از یک زیست مستضعفانه است؛ اما نوع رویکرد داستانها مخاطب را دعوت به یک مداقۀ عمیق میکند.
شما جزء نویسندگانی هستید که به جز فرم، بهشدت مضمون برایتان مهم است و این بهوضوح در برخی از آثارتان دیده میشود. نگران نبودید به مضمونگرایی افراطی متهم شوید؟
آیا در «آناکارنینا» به جز فرم، مضمون بهشدت برای تولستوی مهم نیست؟ آیا در «سلاخخانۀ شمارۀ پنج» به جز فرم، مضمون بهشدت برای وونهگات مهم نیست؟ آیا در بینوایان به جز فرم، مضمون بهشدت برای هوگو مهم نیست؟ آیا در «خداحافظ گاری کوپر» به جز فرم، مضمون بهشدت برای گاری مهم نیست؟ آیا در «پیرمرد و دریا» به جز فرم، مضمون بهشدت برای همینگوی مهم نیست؟
واقعاً باید این سؤالها را از خودمان بپرسیم. به نظر من سؤال فرمگرایی و مضمونگرایی تقریباً منتفی است. البته واقعاً من هیچوقت از افراطیبودن خوشم نیامده و نخواستهام در مضمونگرایی افراطی باشم. اگر کسی تصمیم بگیرد از مضمونگرایی فرار کند، این خودش به نظرم یک نوع افراطیگری است.
حرکتتان از داستان کوتاه به رمان چگونه بود؟ چرا سراغ رمان رفتید؟
این حرکت خیلی بطئی بود. اندکاندک احساس کردم باید به شخصیتهای داستانهایم پر و بال بدهم و قصههای فرعی را هم جدی بگیرم و طرحهای پیچیدهتری بسازم، اما همۀ اینها کسی را رماننویس نمیکند. رمان آنجایی شکل میگیرد که یک نویسنده با خودش بگوید «قصهای دارم که جز در قالب رمان نمیتوانم آن را بنویسم» و من واقعاً چنین قصهای را کشف کردم که در رمان رمق همان ماجرای بازیهای فوتبال جام ملتهای آسیا در سال 47 و حواشی خاص آن است.
نقد و یادداشت هم مینویسید. این نوشتهها چقدر در رمان نوشتنتان تأثیر داشت؟
بیتأثیر نیست؛ از آنجایی که ناگزیرم با دقت آثار داستانی دیگران را بررسی کنم. اما هیچکس با بازکردن قطعههای یک رادیو موفق به ساختن آن رادیو از صفر تا صد نمیشود؛ بنابراین میتوان گفت منتقد خوبی بودن با نویسندۀ خوبی بودن، ارتباط زیادی ندارد. تابهحال هم نشنیدهام کسی که منتقد خوبی است، لزوماً داستاننویس خوبی هم باشد.
این روزها بسیاری از دوستان نویسندۀمان قالب رمان را برای این انتخاب میکنند که بازار اینگونه میخواهد، با احترام شما هم چنین حالتی داشتید؟
نه خیر، من با چنین فکری تصمیم نگرفتم رمان بنویسم. اگر قرار بود اینگونه فکر کنم و به دنبال خواهشهای بازار بروم، قطعاً باید موضوعها و فضاهایی را انتخاب میکردم که وجدانم اجازه نمیداد به آنها نزدیک بشوم. اگر میخواستم اینطور تصمیم بگیرم، باید سراغ ژانرنویسی و موضوعها و مضامین دیگری میرفتم که واقعاً روی فروش تأثیر بگذارد، اما همانطور که عرض کردم جرقۀ نوشتن رمان در ذهن بنده آن موقع زده شد که قصهای برای تعریفکردن پیدا کردم و دیدم این قصه را فقط باید در قالب رمان تعریف کرد.
برسیم به رمان؛ رمان به مبارزههای قبل از انقلاب برمیگردد، چرا سراغ این مسئله رفتید؟
راستش فکر میکنم این مسئله سراغ من آمد یا حتی شاید بتوان گفت که گریبانم را گرفت و رها نکرد. بههرحال من با تاریخ معاصر کشورم درگیرم و معمولاً سالی چند کتاب در حالوهوای تاریخ انقلاب اسلامی مطالعه میکنم. این مقطع تاریخی برایم خیلی جذاب بود و شاید علت جذابیتش این بود که نزدیکترین موقعیت برخورد ملت ایران با نمایندگان اسرائیل است و مردم نمیتوانند این فرصت را از دست بدهند.
راوی، جوان است و دغدغههای دیگری دارد که رفتهرفته این سیر تبدیل به سیری مبارزاتی میشود، چگونه به این ایده رسیدید؟
مسئلۀ «آزادی» برای من مهم بوده و هست. هرجا که یک شخصیت جوان در یک رمان نقش ایفا بکند، حتماً آزادی برایش مسئله خواهد بود. آن دغدغههای دیگر که میفرمایید از قبیل حشرونشرش با یک هیپی که اصلاً از جنس او نیست، درواقع نمایشی از تلاش جوانها برای آزادماندن در هرشرایطی است. من میخواستم نشان دهم که آزادی آنقدر پررنگ و مهم است که حتی مبارزه هم نباید و نمیتواند آن را محدود کند.
علاقۀ خاصی به فوتبال دارید؟
ـ راستش نوجوان که بودم، پیگیر همۀ مسابقههای فوتبال جهان بودم، اما الآن دیگر خیلی نمیتوانم دنبال کنم. چیزی که در فوتبال برایم جالب است، زبان خاص آن است. زبانی که ویژگیهای قدرتمند و فراگیر دارد. یکجور شاعرانگی دارد، اوج و فرود دارد، دوپهلو است و ایهام دارد، قدرت خلاقیت به فوتبالیست و تماشاگر میدهد. در رمان رمق هم شخصیت من جذب این ویژگیها میشود و البته از طریق زبان فوتبال به کشف و شهود خاص خودش میرسد. ازجمله این که زبان فوتبال کمکش میکند نقش اسطورهای خودش را کشف کند و تمثیل منطقالطیر را در پایان رمان بفهمد.
شخصیت دوست راوی، آن جوان هیپی به نظرم شخصیت خیلی خوبی بود، نمیشد بیشتر به آن بپردازید؟
خودم هم خیلی به این جوان علاقهمند هستم و شاید باز هم در آثار بعدیام سروکلهاش پیدا شود. هرجا که او هست «بار هستی» از روی شانههای حساس قهرمان من برداشته میشود. در طرح اولیۀ رمان قرار بود این جوان هیپی هم نقش پررنگتری در قصه داشته باشد، اما بعداً کشف کردم که یکی از حجابهایی که قهرمانم باید کنار بزند، به این هیپی برمیگردد.
به نظرم رمان کمی دیر شروع میشود و گویا کمی سردرگم است. این از وضعیت شخصیت اصلی منتج شده بود، یا استراتژی شما بود؟
من گمان نمیکنم دیر شروع شده باشد؛ چون اولین صحنۀ داستان، شما را به هیاهوی امجدیه در نخستین بازی جام ملتهای آسیای 47 پرتاب میکند، اما سردرگمی را میتوانم بپذیرم و آن هم جدا از این که نشئتگرفته از موقعیت قهرمان من است، لازمۀ کار است؛ چرا که قهرمان من مثل پرندگان اسطورهای منطقالطیر به سرگشتگی خودش واقف است و مثل آنها برای پیوستن به جریان مبارزه عذر میآورد؛ اما درنهایت مثل آنها به جستجوی نقش اسطورهای خودش میرود و ناباورانه تا جایی پیش میرود که امکان تردید برایش نمیماند.
گویا رابطۀ ورزش و سیاست بهخصوص فوتبال برای شما خیلی مهم است، رابطهای میان آن میبینید؟
هر مخاطبی که کتاب را بخواند حتماً تصدیق میکند که «مردم» برای من از همهچیز مهمتر است؛ چون رمان با کشف و شهودی دربارۀ شناخت قهرمان از مردم آغاز میشود و با تصویری که مثل حماسۀ عرفانی منطقالطیر است، به پایان میرسد. ورزش و سیاست، فرصت و بهانه هستند برای مداقه در مفهوم مردم و نسبت فرد با آن. قهرمان من در ابتدا مثل قهرمان رمانهای اگزیستانسیالیستی با تنهایی و سرگشتگی درگیر است، اما به کمک ورزش و سیاست، جامعه و مردمش را میشناسد. درعینحال که میخواهد در مردم حل شود، دوست ندارد آزادیهایش نادیده گرفته شود.
چه کارهایی در دست نگارش و یا انتشار دارید؟
در دست نگارش نه، ولی یک رمان در سورۀ مهر و یک مجموعهداستان در نشر اسم در دست انتشار دارم.