یادداشتی از «محمدرضا وحیدزاده»
نگاهی دیگر به رمان «وضعیت بیعاری»
23 آذر 1398
18:33 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 4 رای
شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری مهر:
وضعیت بیعاری و مشکل اصلی آن
«وضعیت بیعاری» نوشتۀ حامد جلالی کتاب مظلومی است؛ پیش از آنکه بد یا خوب باشد؛ فنی یا ضعیف، نخبگانی یا عامهپسند، دفاعمقدسی یا ضد جنگ. این کتاب پیش از هر چیز، مظلوم است و مظلومیت بارزترین ویژگی آن محسوب میشود. این کتاب مظلوم است به جهت ظلمهای بسیاری که در حق آن شده است و نخستین کسی که بر این کتاب ظلم روا داشته، نویسندۀ آن، یعنی حامد جلالی است. حامد جلالی کسی است که با این حجم از سهلانگاری و بیمبالاتی در گنجاندن یک فصل مسئلهدار و غیر ضروری در کتاب، موجب تضییع حقوق اثر خود شده است. از نظر من متهم بعدی ناشر این اثر و مشخصاً دفتر داستان مؤسسۀ شهرستان ادب است که با چشمپوشی بر اشکالی فاحش و نابخشودنی، اما بسیار ساده و قابل رفع، موجب به مسلخ رفتن یکی از مهمترین آثار داستانی سالهای اخیر زبان فارسی شده است. بهراستی ظلمی که از این جهت در حق این اثر شده، با توجه به ظرفیتهای شگفتآور آن و اتفاق ادبی مهمی که با آن و در آن افتاده، تأسفبرانگیز است.
ظلم بعدی به «وضعیت بیعاری» از سوی صاحبنظران و منتقدانی بوده است که بهرغم تعریف مشخص «نقد» یا «نقد ادبی» و سابقۀ سالها کار انتقادی در کشور و وجود انبوهی از مطالعات نظری و آثار آموزشی موجود در حوزۀ نقد و مسائل آن، هنوز مواجهۀ درستی با عمل «نقد» ندارند و با تقلیل بیرحمانۀ آن به عیبجوییهای سطحی و خلاصهسازی تمامیت اثری با انسجام ساختاری کتاب «وضعیت بیعاری»، به همان عیوب، در حق این کتاب و مخاطبان آن و مهمتر از همه، مفهوم «نقد» جفا کردهاند. حقیقت آن است که نقد اخلاقی فی حد ذاته کار ارزشمند و لازمی است. اما خود صرفاً جزئی از فرایند چندوجهی نقد ادبی محسوب میشود و البته اگر همان هم ناظر به جزئی از اثر و با تعمیم آن به همۀ بخشهای دیگر و تفسیر غرضورزانه و شائبهدار هر بخشی از اثر، از دریچۀ آن نوع نقد صورت بپذیرد، در واقع خود یک عمل غیر اخلاقی دیگر است.
زخمی ناسور بر قامتی استوار
«وضعیت بیعاری» کتاب ارزشمند و البته خوانشپذیری است که با وجود روانی و جذابیتهای ظاهری فراوان و کممثالش برای مخاطبان عام، میتواند برای نخبگان و متخصصان حوزۀ ادبیات داستانی هم اثری در خور تأمل و کشفکردنی تلقی شود. این کتاب قصۀ زوجی خوزستانی است از دو دین اسلام و صابئی که در پی ماجراهایی عاشقانه و پر فراز و نشیب، زندگی خود را به موازات حوادث انقلاب شکل میدهند و پیش میبرند. اثری است که به اعتبارات مختلف میتوان آن را از گونۀ آثار عاشقانه، تاریخی، اندیشهای یا حتی دفاعِ مقدسی دانست. همچنین «وضعیت بیعاری» به لحاظ فنی هم اثری قابل اعتناست که ضمن رسیدن به ساختاری منسجم و مستحکم، از تجربههای فرمی ارزشمند و موفقی استقبال کرده است.
با همۀ اینها، بر پیکرۀ چشمنواز این رمان، اثر زخمی دلآزار و کراهتبرانگیز پیداست که چنانکه گذشت، عمدۀ نگاههای دوختهشده به این اثر را متوجه خویش کرده است و حواشی پیشآمده برای کتاب نیز عموماً پیرامون همان اشکال غیر قابل اغماض میگردد. از این رو لازم مینماد، بهرغم مناسبت نداشت طرح این نکته در این قسمت از یادداشت، برای رهایی از آن و امکان ورود به قسمتهای دیگر نقد، یک بار و به صراحت اشکال مورد نظر را باز بکاویم.
واقعیت آن است که کتاب «وضعیت بیعاری»، کتابی نوجوانانه یا حتی مناسب مخاطبان جوان و کمتجربه نیست. این اثر، به لحاظ نحوۀ طرح مسائل جنسی و شرح روابط دو جنس مخالف، لحن بیپروایی دارد و چون اقلیمی که داستان در آنجا میگذرد، دارای طبعی گرم و پرتپش است. اما به جرئت میتوان گفت به جز یکی از این موارد، همۀ توصیفات و صحنهپردازیهای موجود در داستان، جایگاه قابل پذیرشی دارد. جهت روشنتر شدن بحث و صراحت بیشتر، این دست از روایتهای داستان را میتوان به دو دستۀ کلی تقسیم کرد: روایتهایی که موضوع آنها، رابطۀ طبیعی و بهنجار دو زوج مَحرم به یکدیگر است و روایتهایی که از روابط نامشروع و خارج از چارچوب افراد سخن میگوید. در ادامه به جهت اجتناب از افشاسازی (spoil) داستان، میکوشم که غیر مستقیمتر توضیح دهم.
در نوع اول، روایتِ مؤلف، اگرچه اندکی جسور و اصطلاحاً بزرگسالانه است، اما معتدل و آرام و در بستر روابط عاطفی و عشقی مقبول با سویههای طبیعی تنانه، پیش میرود و البته جذابیتهای داستانی خاص خود را نیز دارد؛ چه آنها که در ارتباط با داستان زندگی دو شخصیت اصلی است و چه آنها که به زندگی طلبۀ جوان و همسرش یا رام و همسر عراقی او مربوط میشود. در نوع دوم اما با روایتی پرشتاب، غیر لطیف، تحقیرکننده و نامطبوع روبروییم که ضمن اجتناب از برانگیختن حس مثبت مخاطب، حتی از جذابیتهای معمول اینگونه روایتها نیز به دور است؛ چه توصیفاتی که به شرح برخی آسیبهای اجتماعی موجود در روستاهای جنوب کشور میپردازد و چه توصیفاتی که قصد نشان دادن چهرۀ بینقابتر مستشاران غربی را دارد. به باور من این دو دسته از توصیفات مؤلف را باید روایتهایی ذیل نقلهای پرحرارت عاشقانه یا نقدهای صریح اجتماعی دید و بس؛ چنانکه فیلمی دارای مجوز رسمی از سازمان صدا و سیما، در ساعات آخر شب و برای مخاطبان بزرگسال و با قید مثبت دوازده پخش شود؛ آنگونه که نه بتوان بر نمایش آن از تلویزیون جمهوری اسلامی خرده گرفت و نه بتوان فرزندان خانواده را دعوت به تماشای آن کرد.
در این میان تنها مورد استثنا و یگانهکاستی این اثر - که بیگمان اشکال کوچکی هم نیست و هرگز نمیشود به آسانی از کنار آن گذشت - رابطۀ خارج از چارچوب دو تن از شخصیتهای اصلی داستان است که نه بر خلاف دستۀ اول دلیلی برای پذیرش جسارت نویسنده در شرح آن وجود دارد و نه بر خلاف دستۀ دوم، نوع روایت خود بازپسزنندۀ احساس مخاطب است. در اینجا راوی به رغم دو شیوۀ پیشین، بیباکانه و البته همراه با جذابیتهای روایی داستان وارد موضوع میشود و با قرائت خاصش از وقایع، خود بر اصل مسئله صحه میگذارد.
بخش اندوهناک و تعجببرانگیز ماجرا اما این است که این اتفاق در حالی رخ میدهد که هیچ دلیل داستانی و منطق ساختاریای هم نمیتوان برای آن جست؛ چنانکه با بود و نبود این فصل از کتاب، نه به اثر چیزی اضافه میشود و نه از آن چیزی کم. نه قصه پیش میرود و نه به کار شخصیتپردازی نویسنده چیزی افزوده میشود. هیچ و هیچ. فقط بهانهای به دست میدهد که دو دستۀ دیگر نیز زیر سایۀ این قسمت قرار بگیرد و وجوه معنایی دیگر داستان هم متأثر از آن تفسیر شود؛ و در یک کلام اثری ارزشمند و بشکوه، برای همیشه زیر بار سهلانگاری مؤلف و بیدقتی ناشر و بیانصافی منتقدان، کمر خم کند. این همۀ آنچیزی است که در خصوص مشکل مهم کتاب «وضعیت بیعاری» میتوان گفت. اما این اثر، چنانکه اشاره شد، از اتفاقات داستانی مهم بسیاری هم لبریز است که در ادامه تلاش میگردد به برخی از آنها پرداخته شود.
دست باز نویسنده در قصهگویی
نخستین و مهمترین ویژگی کتاب «وضعیت بیعاری» را توانایی کممثال نویسندۀ آن در قصهگویی باید دانست. این اثر به آسانی قادر است مخاطبان خود را از همان صفحات نخستین با خود همراه سازد و تا کلمۀ آخر به دنبال خود بکشاند. کافی است تا مخاطبی این اثر را دقایقی دست بگیرد و چند صفحهای از آن را امتحانی بخواند. باقی ماجرا دیگر بر عهدۀ خود داستان خواهد بود؛ امری که شاید چندان هم با مُدها و اطوارهای فضای روشنفکری در حیطۀ داستاننویسی همخوانی نداشته باشد. این روزها رسم بر این است که نویسندگانِ به ظاهر نوگرا، ناتوانی خود را در روایتگری و پیشبرد داستان، در پس ابهام و پیچیدگیهای بیوجه قلمشان پنهان سازند و چارۀ عمق نداشتن خود را در گلآلود کردن متن اثر بجویند؛ چیزی که به وضوح در خیل آثار منتشره به اسم داستان، میتوان دید و شاهد توجیهات و دلیلتراشیهای غیر منطقی نویسندگانشان و رسانههای حامی آنها به بهانههای فُرمی و تکنیکی بود. «وضعیت بیعاری» اما اثری است که با وجود ساختار حقیقتاً پیشرو و جسورانهاش، به راحتی قصه میگوید و پیش میرود. آنگونه که اصطلاحاً نشود زمینش گذاشت.
دیداری چهره به چهره با مندائیان
«وضعیت بیعاری»، به اعتبار قوم دانستن مندائیان خوزستان، به معنی واقعیکلمه یک قومنگاری است. همانا مجموع اطلاعاتی که مخاطبان فارسیزبان از پیروان این دین دارند، نهایتاً چیزی در حد صفحات ویکیپدیاست؛ و اعتراف میکنم که خود نیز پیش از این، شناخت بیشتری از صابئیها نداشتم. این اثر اما با ارائۀ دادههای دقیق و کامل، تصویر کمنظیری از مناسبات و ارتباطات صبّیها و همچنین عادات و خلقیات و فرهنگ جاری در میان آنها ترسیم میکند. مهمتر از همه، نزدیک شدن به باورهای مذهبی مندائیان است؛ چنانکه میتوان مؤلف این اثر را در کنار نویسندگی، متخصص مذهب مندائی هم دانست. طرفه آنکه حامد جلالی، پس از نگارش این اثر، به جهت عمق و گسترۀ پژوهشهای پیشینیاش دربارۀ این دین و پیروان آن، بارها و بارها به جلسات کارشناسی مرتبط دعوت شده است؛ حتی بیش از دعوت برای خود کتاب! از این رو «وضعیت بیعاری» اثری است که به خوبی میتواند مخاطبانش را با خود به کوچهپسکوچههای محلههای مندائیان ببرد و به جای ارائۀ گزارشهای رسمی و ویکیپدیایی، به گفتگوی مستقیم و درد دل با مردم حاضر در معابر بنشاند و آنان را چهره به چهره با مندائیان آشنا سازد.
داشتن جسارت برای اندیشیدن و اندیشاندن
«وضعیت بیعاری» را از حیث کند و کاوهای فکریاش باید یک اثر اندیشهای نیز دانست. این اثر در برابر عادات و خمیازههای فکری مخاطبان خود پرسشهای مهمی قرار میدهد و آنها را به درنگ و جستجو در عمق اعتقادات خود وامیدارد؛ امری که بیگمان هر قلمی را جسارت ورود به قلمرو آن نیست. این اثر، نه به سیاق آثار بیبضاعت و تهیدست شبهروشنفکرانه، قصد ویرانگری دارد، بیآنکه زمینۀ ایجاد بنای محکمتری را فراهم سازد، و نه به سیاق آثار کلیشهای و شعاری، مخاطبانش را به چادرهای موقتیِ بیستون و میخِ از پیش آماده، دعوت میکند. «وضعیت بیعاری» میخواهد و البته مِکانت آن را دارد که ذهن عادتزدۀ مخاطبانش را با تلنگرهایی جدی، به اندیشیدنِ دوباره در باورداشتهای خود بخواند و با اندیشیدنِ تمهیداتی جهت سیر و سفر فکری مخاطب، راه را برای رسیدنی از نو، به سوی او بگشاید. نکتۀ حائز اهمیت در این میان، دست پر جلالی در اقتضائات فنی این کار است. «وضعیت بیعاری» در عین اندیشهای بودن، رمان به معنای دقیق کلمه است؛ نه روایت شبهداستانی نحیفی از قبیل «فیلسوفنماها» و «دکتر و پیر» از اندیشمندان مسلمان و نوجویی چون شهید هاشمینژاد و آیتالله مکارم شیرازی. این کتاب، اولاً و بالذات رمان است و در مرحلۀ بعد، اثری اندیشهورزانه و جستجوگر.
داستانی با موضوع و موضع انقلابی
«وضعیت بیعاری» را در عین حال اثری با موضوع و البته موضع انقلاب اسلامی هم باید دانست. بستر تاریخی روایت این اثر، سالهای شکلگیری نهضت امام خمینی و سپس داغ شدن تنور انقلاب است. این اثر ارتباط مستقیمی با انقلاب ندارد، اما همگامی هوشمندانۀ اتفاقات آن با حوادث پر تب و تاب انقلاب، موجب ایجاد زمینۀ تاریخی مناسبی جهت نگریستن به زوایا و لایههای پنهانتر آن شده است. نقش محوری در این میان با چند شخصیت فرعی داستان از جمله ابوالقاسم و صاحب است. ابوالقاسم، طلبهای خوشدل، مبارز و باورمند است که خانوادۀ کوچک و محبوب خود را در قم رها میکند تا در پی رسالتی تاریخی و مهمتر به جنوب کشور سفر کند.
در فضای سنتی و بستۀ جنوب، رام تنها کسی است که به همسر خود احترام میگذارد و به او محبت میکند. این سنتشکنی و رفتارِ خلاف آمد، البته یک دلیل منطقی دارد؛ او عاشق است. در کنار رام، ابوالقاسم تنها شخصیت دیگر داستان است که رفتاری توأم با محبت و احترام در قبال همسر خود دارد. او به نوعی نمایندۀ انقلابیون و همۀ علمای مبارز است. رویکرد او البته بر خلاف رام، رفتاری سنتشکنانه در برابر جامعۀ خود نیست. اتفاقاً او کاملاً در چارچوب سنتهای دینی خود عمل میکند و در واقع سیرۀ نبوی را پی میگیرد. ابوالقاسم به رغم جهان کلی اثر، با همسرش در کمال مهر و ادب تعامل میکند، نه به این دلیل که عاشق شده است، که البته عاشق هم هست، بلکه به این دلیل که ذی طلبگی و سنتهای دینیاش چنین ایجاب میکند. او اگر قصد مجاهدت در مسیر انقلاب را دارد، باید به آداب دینی خود هم متلزم باشد.
درست در نقطۀ مقابلِ او صاحب قرار دارد؛ جوانی عاصی، عصبی، تندمزاج و گستاخ که انقلابیگری را در پرخاشگری و بیپروایی میبیند. او راه صحیح برخورد با خواهرش را نمیداند و احترام پدرش را هم نگاه نمیدارد. اما همین جوان عاصی که غرق در تعصبات جامعۀ سنتی خویش است، در بستر مبارزات انقلابیاش و در پی تعامل با علمای مجاهد شهر و برخی از مبارزان دیگر و همچنین در اثر مصائب و رنجهایی که در این مسیر، به ویژه در طول سالهای زندان متحمل میشود، چنان به نرمی و در فرایندی طبیعی، تحول شخصیتی مییابد که مخاطب در پایان داستان، بیآنکه متوجه شود چگونه و کِی، خود را با صاحبی دیگر روبرو مییابد. او به نحوی در کورۀ حوادث پخته میشود که دیگر نشانی از صاحب پیشین در وجودش باقی نمیماند.
در یکی از نقدهای منفی پیرامون کتاب، در برشماری انحرافات این اثر از ضد سنت بودن و دشمنی کینهورزانۀ آن با سنتها سخن رفته بود. واقعیت آن است که به تعبیری این برداشت صحیح است و «وضعیت بیعاری» را باید اثری ضد سنت دانست؛ چنانکه بنیانگذار انقلاب اسلامی به تعبیری یکی از ضد سنتترین و انقلابیترین افراد در تاریخ معاصر است. ایشان با چنان صلابتی به سنتهای پوسیده و نخنمای جامعۀ خویش میتازد و البته موفق به درهمشکنی برخی از آنها هم میشود که شاید نظیر آن را کمتر بتوان در تاریخ سراغ گرفت. بهراستی شدیدترین حملات، چه به سنت غلط استبداد و چه سنتهای غلط دینداری، از جانب چه کسی بوده؟ آیا صحیفۀ امام را به این معنا نمیتوان اثری مشحون از درگیریهای فکری با همین سنتها دانست. با این خوانش، کتاب «وضعیت بیعاری» را هم، در حد بضاعت و توان نویسندهاش، باید اثری علیه سنتهای غلط مناطق جنوب کشور دانست؛ سنتهایی که به رغم گذشت سالها، بسیاری از آنها همچنان استوار و ریشهدار، در این مناطق پابرجاست. این اثر سر ستیز با سنتهای غلط عشیرهای و تعصبات بیجای فرهنگی را دارد و در عین حال با ارائۀ نمونههای درخشانی چون ابوالقاسم و سبک زندگی او یا شخصیتِ تحولیافته و کلیدی صاحب در پایان داستان و حتی خود رام، آنگاه که از همۀ گذشتۀ خویش میبُرد و در جستجوی دوبارۀ هویت خویش و با راهنمایی ابوالقاسم، به مسیر مبارزه و رستگاری گام میگذارد، پیشنهاد جایگزین خود را نیز ارائه میکند.
رمانی در حیطۀ آثار دفاع مقدسی
برخی بر این گماناند که هر اثری با موضوع جنگ را باید در حیطۀ آثار دفاع مقدسی گنجاند؛ فارغ از ماهیت و جهتگیری اصلی آن و نوع نگاهی که به جنگ دارد؛ درست بر خلاف گروه دیگر که هر اثری با این موضوع و زمینۀ روایی را در صورت عدول از چارچوبهای خشک و کلیشههای ذهنی خود، در دستۀ آثار ضد جنگ و سیاه قرار میدهند. حقیقت آن است که نسبت یک اثر با مفهوم دفاع مقدس را روح حاکم بر آن تعیین میکند و نه برداشتهای شخصی از تکههای بُرشخورده و جداشدهای از ساختار کلی اثر. «وضعیت بیعاری» را از این منظر باید داستانی به تمامه دفاع مقدسی نامید؛ اثری که با درک صحیح از ماهیت جنگِ تحمیلشده بر ملت مظلومی چون ایران، حضور در این میدان را با هدف ایستادگی در برابر دشمن متجاوز، امری قدسی میپندارد و با پذیرش مصائب و رنجهای حاصل از آن، مرز سوگواری و تشفی آلام را از سیاهنمایی و نفی اصل جهاد، جدا میکند.
زاویۀ دید این اثر البته منظری تازه است که شاید در آثار متداول دفاع مقدسی، کمتر به آن پرداخته شده باشد. این اثر تلاش دارد به مقولۀ جنگ، نه از چشم رزمندگان و مجاهدان و نه حتی خانوادههای ایشان، بلکه از منظر یکی از مخالفان آن، از بین مردم عادی و خانوادههای آسیبدیده و دور از جنگ، نگاه کند. همین زاویۀ دید متفاوت، به نویسنده این اجازه را میدهد تا بنا به همان رویکرد اندیشهای خود، به طرح برخی از پرسشها و مسئلههای ذهنی اقشاری از مردم جامعه در خصوص جنگ بپردازد و فرصت اندیشیدن به آنها را نیز در اختیار مخاطب قرار دهد. با اینهمه، مسیر روایت از جنگ در این اثر به نحوی است که همان شخصیت منکر و عاصیِ لطمهدیده از جنگ نیز در پایان ماجرا و در سیری داستانی و فرایندی دراماتیزهشده، به موقعیت عاطفی دیگری میرسد و در یک بستر توصیفی تأملبرانگیز، کنش متفاوتی از خود بروز میدهد؛ بستری که اگر بیم افشاسازی قصه در میان نبود، عین جملات نویسنده در این بخش از کتاب نقل میگردید.
افق دید بلند نویسنده در دشمنشناسی
نکتۀ بسیار حائز اهمیت این اثر، افق دید نویسنده و برداشتی است که او از ریشههای این جنگ دارد و آن را با مخاطبان خود به اشتراک میگذارد. «وضعیت بیعاری» بر خلاف عموم آثار ارزشمندِ دفاع مقدسی، هشت سال جنگ را صرفاً به نبردی ناخواسته با حزب بعث عراق محدود نمیکند. او با ترسیم ریشههای جنگ هشتساله در تاریخ این سرزمین و کنار زدن نقاب از روی چهرۀ مستشاران غربی به عنوان نمایندگانی از غرب در ایران و افشای واقعیت حضور آنها در این کشور و نوع نگاهشان به خاک این مرز و بوم و در عین حال با نمایش پیوندهایی که میان دو ملت ایران و عراق بر قرار است، حقیقت این جنگ تحمیلی را نیز برای مخاطبان خود بازگو میکند. گذشته از آن مستشار اروپایی، نشانۀ شگفت و پرمعنای دیگری که جلالی برای بیان این بخش از دیدگاههای خود از آن مدد میجوید، درخت بیعاری است؛ درختی بیحاصل و پیشرونده که به دست انگلیسیها وارد خاک این کشور شده و برکت را از زمینهای مردم برده است؛ درختی که به سرعت رشد میکند و جای درختان پربار دیگر را میگیرد؛ درختی که به گفتۀ نویسنده، البته در خاک شهری چون قم امکان روییدن ندارد. در اینجا نیز بیم افشاسازی داستان، اجازۀ نقل سطرهای پایانی کتاب را نمیدهد؛ اما خوانندۀ هوشیار خود میتواند با رمزگشایی نشانههایی از این دست، به لایههای عمیقتر اثر بیشتر نقب بزند.
خلق شیوهای نو در بیان تفاوتهای زبانی
آنچه تا کنون گفته شد، عموماً ناظر به مباحث محتوایی یا مرتبط با آن بود. اما «وضعیت بیعاری»، چنانکه اشاره شد، به لحاظ فنی هم یک اتفاق ادبی مهم است. این کتاب از چنان ساختار منسجم و قلم استواری برخوردار است که شرح آن خود نیازمند مجالی دیگر است. تنها یکی از نکات فنی قابل ذکر این اثر، وجود یازده راوی در داستان است؛ اتفاق شگفتی که شاید کمتر بتوان نمونۀ مشابهی برای آن سراغ گرفت. در این اثر، داستان از زبان یازده شخصیت مختلف و با یازده زاویۀ نگاه، لحن، سبک و صدای متفاوت روایت میشود؛ و عجیب آنکه این جابجایی هرگز موجب سردرگمی و ابهام مخاطب نمیشود؛ و این هم دلیلی ندارد مگر توانایی ستودنی نویسنده در طراحی و خلق یازده شخصیت با صداهای متفاوت و مهارتش در معرفی آنها به مخاطب؛ آنگونه که مخاطب میتواند بدون توجه به نام راویِ فصلها در مسیر داستان قرار بگیرد. نمونۀ آن فصلی است که نام راوی با یک سهلانگاری مطبعی، به اشتباه درج شده و این اشتباه به جهت شیوۀ داستانگویی جلالی، موجب سردرگمی خواننده نمیشود.
شگفتانگیزتر از این اما تهوری است که جلالی از خود به هنگام ورود به لهجه یا زبانهای دیگر نشان داده است. او به هنگام شرح وقایع از منظر شخصیتهای صابئی و به زبان آنها، از نثر خلاقانه و ابداعی متفاوتی بهره میجوید که ساخته و پرداختۀ قلم خود اوست. همچنین است شرح وقایع داستان از قول شخصیتهای عربزبان در عراق. در اینجا نیز جلالی با تصرفی که در نحو جملات کرده است، بدون هیچ توضیح و افزودنی دیگری، مخاطب را در موقعیت مواجهه با زبانی بیگانه قرار میدهد. در واقع مخاطب در عین فهم جملات و اطلاع از معنای آنها، متوجه این مسئله میشود که شخصیتها دارند به زبان دیگری صحبت میکنند. این نوآوری زبانی، اتفاق بیمثالی است که به اعتقاد من از مهمترین نقاط قوت کتاب «وضعیت بیعاری» محسوب میشود.
«وضعیت بیعاری» در مجموع کتابی قصهگو، عمیق، فنی، جسور، متعهد، دغدغهمند، جستجوگر و ارجمند است که به راستی نمونۀ همسطح و به قوت آن را کمتر میتوان در ادبیات داستانی سالهای اخیر سراغ گرفت؛ کتابی بشکوه و البته بیمبالات و در عین حال مظلوم که متأسفانه قربانی بیمبالاتی نویسنده و کوتاهی ناشر و بیانصافی منتقدانش شده است.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.