شهرستان ادب: به مناسبت سالروز درگذشت نیکولای گوگول، یکی از نویسندگان طلایهدار روسیه، یادداشتی از محسن خیابانی میخوانیم که در آن، پس از تبیین جایگاه گوگول، به بررسی اثر «پرتره» پرداخته است.
اهمّیت برخی نویسندگان، صرفاً به غنای ادبی آثارشان محدود نمیشود، بلکه دامنۀ تأثیرشان بر نویسندگان دیگر را هم در بر میگیرد. «نیکولای واسیلیویچ گوگول» نمونهای بارز چنین نویسندگانی است. کسی که با وجود عمری کوتاه و داشتن آثاری محدود، زمینهساز تحوّلاتی در ادبیات داستانی روسیه و جهان شد.
گوگول که در دهکدهای در اوکراین به دنیا آمد و بالید، از کودکی به واسطۀ عمویش، با نمایش و ادبیات مأنوس شد. او پس از پایان دورۀ دبیرستان به پترزبورگ رفت و مدّتی در یک سمت اداری ردهپایین، مشغول شد. او بعدها از تجربههای این دوره در بعضی از داستانهایش بهره برد.
نخستین اثر ادبی منتشرشده از گوگول، یک منظومه بود که با نام مستعار عرضه شد و نقدهای منفی شدیدی دریافت کرد. اوّلین مجموعهداستان گوگول (شبنشینیهای دهکدۀ نزدیک دیکانکا) استعداد او را در نویسندگی آشکار کرد و او را به شهرت و اعتبار رساند. این مجموعهداستان که امروزه معمولاً در یک مجلّد عرضه میگردد، اوّلین بار در دو بخش و به سالهای 1831 و 1832 منتشر شد. کتاب که توسّط کندوبانی سادهدل و روستایی روایت میشود، از هشت داستان تشکیل شده که همگی از فولکلور غنی اوکراین بهره میبرند و به جز دو داستان، بقیه آثاری طنز و سرخوشانه هستند. گوگول در این مجموعه موفّق میشود بین قصّههای فولکلور و داستان مدرن پل بزند و فصلی جدید در ادبیات داستانی بگشاید که خود دلیلی بر اهمّیت مبنایی نویسنده است. او در برخی آثار بعدیاش، همچنان روی مرز باریک قصّه و داستان پیش میرود.
«میرگرود» مجموعهداستان دوم گوگول، به خاطر خندۀ آمیخته به گریهاش، ستایش و به یاد آورده میشود. شاخصترین داستان کتاب از این منظر «ماجرای نزاع ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکیفوروویچ» است که به اختلافات دو همسایه در منطقهای روستایی میپردازد و تصویری تمام و کمال از جوامع روستایی آن زمان و دیار به خواننده میدهد. رمانِ نه چندان قطور «تاراس بولبا» نیز ابتدا در مجموعۀ «میرگرود» منتشر شد و به خاطر حال و هوای حماسی و میهنپرستانهاش به شدّت مورد توجّه قرار گرفت. این داستان بعدها در بسیاری از کشورها به صورت کتابی جداگانه عرضه شد.
گوگول از 1835 تا 1842 عمدۀ تلاشش را به نگارش «داستانهای پترزبورگی» اختصاص داد که چندی از مهمترین آثار او از جمله «شنل» و «پرتره» را در خود جای داده است. «شنل» که از قلّههای داستان کوتاه محسوب میشود، در تکامل این مدیوم ادبی، نقش مهمّی ایفا میکند. جملۀ مشهوری که به «داستایفسکی» و گاه «تورگینف» نسبت میدهند (همۀ ما از «شنل» گوگول درآمدهایم) گذشته از اهمّیت گوگول، بر تشخّص این داستان، صحه میگذارد.
گوگول که دستی بر نمایشنامهنویسی هم داشت، «بازرس» -مهمترین اثرش در این زمینه- را در خلال نگارش «داستانهای پترزبورگی» چاپ کرد. از آخرین کتاب او (رمان سهجلدی و جاهطلبانۀ «نفوس مرده») فقط متن کامل جلد اوّل آن در دسترس قرار دارد. دو جلد دیگر هم قبل از مرگ گوگول کامل شده بودند ولی خودش آنها را سوزاند. گوگول که فقط 43 سال در این جهان زندگی کرد، در سال آخر عمرش وضعیت روحی مناسبی نداشت.
گوگول را پایهگذار «رئالیسم انتقادی» در روسیه میدانند. با نگاهی به سیر کار ادبی او، میبینیم که رئالیسم به تدریج در داستانهایش پررنگتر میشود.
«پرتره» با وجود گره خوردن با برخی عناصر غیررئالیستی، به جهت تصویر واقعگرایانه و دقیقی که از جامعه و بازار هنر در روسیه عرضه میکند، جایی میان داستانهای متّکی بر خیال «شبنشینیهای دهکدۀ نزدیک دیکانکا» و رئالیسم انتقادی خالص در «نفوس مرده» میایستد. «پرتره» علاوه بر ارزشهای ادبی، به خاطر تصویری که از تفکرات و اعتقادات مذهبی نویسندهاش میدهد، اهمّیت دارد.
داستان از دو بخش تشکیل شده است. در بخش اوّل (و طولانیتر) شخصیت اصلی، نقّاشی جوان و مستعد به نام «چارتکوف» است که سری پرشور ولی جیبی خالی از پول دارد. او در یک گالری نقّاشی، شیفتۀ پرترۀ یک پیرمرد میشود. بیش از هر چیز، چشمان این پرتره جلب توجّه میکنند که گویا متعلّق به فردی زنده هستند. چارتکوف با آخرین پولی که برایش مانده، پرتره را میخرد امّا دیری نمیپاید که متوجّه نیرویی شیطانی در آن میشود... با پایان یافتن کار چارتکوف و پرتره، بخش دوم (گویا چند سال بعد) در یک حراجی آغاز میشود. همان پرتره به حراج گذاشته شده که ناگهان جوانی از راه میرسد و داستان کشیده شدن آن را برای جمع تعریف میکند...
شاید وجود یک نقّاشی شیطانی، ذهن ما را به سمت داستان مشهور دیگری میبرد: «تصویر دوریان گری» اثر «اسکار وایلد». رمانی که در سال 1890 و حدود 55 سال بعد از «پرتره» منتشر شده و اگر چه گفتهای از نویسندهاش دربارۀ تأثیرپذیری از گوگول ثبت نشده، مقایسۀ دو اثر میتواند در فهم بهترشان مؤثر باشد. اثر اسکار وایلد طولانیتر است و به عنوان رمانی گوتیک، نسبت بیشتری با وحشتآفرینی مییابد. بخشهای ترسناک استادانهای نیز در «پرتره» وجود دارد: اوّلین شبی که چارتکوف، پرتره را به منزلش میبرد، در دل یک کابوس، بارها کابوس میبیند. مشابه این «کابوس در کابوس» بعدها در ادبیات وحشت تکرار میشود ولی به ندرت به اندازۀ اثر گوگول، برآشوبنده میشود. البتّه «پرتره» در نهایت داستان ترسناک محسوب نمیشود. در «پرتره» مفاهیم مذهبی غلبه دارند ولی در «تصویر دوریان گری» مفاهیم فلسفی. همچنین شخصیتی مشابه «لرد هنری» که در اثر «وایلد»، دوریان گری را به سوی پرتگاه هل میدهد، در «پرتره» وجود ندارد و بدیها به تمامی از دل همان نقّاشی و سوءاستفادهاش از ضعف شخصیتها بیرون میآید.
گوگول از همان ابتدای «پرتره» طبقۀ پولدار جامعه را به ریشخند میگیرد؛ افرادی که زرق و برق را به سادگی و واقعیت ترجیح میدهند. زوال چارتکوف پس از پولدار شدنش و زن ثروتمندی که نقش فریبنده و بیروح دخترش را به تصویر ظریف و واقعیتر، ترجیح میدهد، از جمله نشانههای بارز این وجهۀ انتقادی اثر هستند. در بخش دوم داستان نیز پی میبریم که پرتره از روی فردی متموّل کشیده شده است.
در «پرتره» با وجود فضای تاریکش، راه رستگاری به روی انسانها بسته نیست. در حالی که چارتکوف -با وجود روح بیآلایشش در ابتدای داستان- بدون تکیهگاهی محکم از جنس ایمان، به تباهی فرومیغلتد، در بخش دوم پی میبریم که نقّاش پرتره چگونه به بهواسطۀ باورهای دینیاش، از تأثیر شیطانی نقّاشی خود، رهایی مییابد. گوگول رسیدن به هنر متعالی را بدون داشتن روحی متعالی، ممکن نمیداند و در طول اثرش به دفعات از هنرمندانی تجلیل میکند که حاضر نشدهاند خود را به پول بفروشند (رافائل، داوینچی، میکل آنژ و...). وی اگرچه در «پرتره» جامعهاش را نقد میکند ولی راه نجات جامعه (و فرد) را نه پول، بلکه ایمان میداند. از این رو «پرتره» با وجود برخی رگههای روانشناختی، نمونۀ خوبی از داستان با مفاهیم مذهبی محسوب میشود.