شهرستان ادب: جلسات چهارشنبههای شعر شهرستان ادب با عنوان آفتابگردانها بیش از یک دهه است که در محل مؤسّسه برگزار میشود و از معدود جلسات شهر تهران است که در آن، در عین صمیمیت، نقدهایی جدّی و کارگشا نیز ارائه میشود. سعی داریم از این هفته، به طور منظّم، گزارش این جلسات را به صورت فشرده در اختیار مخاطبان شعر قرار دهیم.
جلسۀ شعر چهارشنبههای شهرستان ادب در تاریخ 21 اردیبهشت ماه 1401 با حضور علی داودی، علیمحمّد مؤدّب، سیّدوحید سمنانی، مبین اردستانی، میلاد عرفانپور و دیگر شاعران برگزار شد. جلسه با دبیری علی داودی شروع شد. داودی در ابتدای جلسه، توضیحاتی راجع به تواضع بیش از حدّی که برخی شاعران دارند و باعث میشود خود و شعرشان جدّی گرفته نشود، ارائه داد. سپس نوبت به شعرخوانی رسید. اوّلین شعر را خانم فراهانی در قالب سپید خواند:
«نامم را بر ترانۀ نور بنویسید
بر شعر روشنایی
بر صخرههای سترگ حکّاکیام کنید...»
سپس محسن خسروی، از شاعران کرمانشاهی، غزلی را با مطلع زیر خواند:
«یک دم بخند ای هوس دلپسند من
تا بشکفد گره به گره، بندبند من»
در ادامه، نوبت به شعرخوانی امیرمحمّد نیرومند، از اعضای دورههای آفتابگردانها رسید که دو غزل با مطلعهای زیر خواند:
1
«آینده افسون است، آینده حال ماست
فردای بیدیروز، امروز بیفرداست»
2
«دست بردار دیگر از سر من
سایۀ سنگسار باور من»
در ادامه، علی حاجیزاده از شاعران اهل کرمان، غزلی خواند با این مطلع:
«بلا سزای بلی گفتن است مسلمان
بلاست لایق لا گفتن است مسلمان»
نفر بعدی که شعر خواند، ریحانه کرامتی از بانوان دورههای آفتابگردانها بود:
«ایستادم به انتظار خودم
تا بیام سر قرار خودم»
کرمی، دیگر بانوی عضو دورههای آفتابگردانها بود که غزلی آیینی با مطلع زیر خواند:
«بردند سجده نیزه و شمشیر سوی زخم
حیّ علی اقامۀ خون با وضوی زخم»
به بهانه شعر خانم کرمی، علیمحمّد مؤدّب توضیحاتی راجع به این موضوع که در اشعار عاشورایی چه چیزی بهتر است محور شعر قرار داده شود، ارائه داد. پس از صحبتهای مؤدّب، علی داودی، کتاب تازهچاپشدۀ علیمحمّد مؤدّب به نام «خطبۀ اصغر» که منظومهای برای حضرت علیاصغر(ع) است، معرّفی کرد.
پس از این معرّفی، حمیدرضا مدّاح از اعضای دورههای آفتابگردانها چهار رباعی خواند که یکی از آنها را در ادامه میخوانیم:
«غم داشت اگر که بیخبر پر زد و رفت
دل باخت به آسمان، اگر پر زد و رفت
بیچاره پرندهام هوایی شده بود
سوی قفسی بزرگتر پر زد و رفت»
در ادامه، نوبت به ظهرابزاده رسید که غزلی با مطلع زیر بخواند:
«در کارگاهش از ازل با عشق تو ما را سرشت
از آن ازل بر خشت ما با دست خود نامت نوشت»
سبحان قائدحسینی نیز غزلی با مطلع زیر خواند:
«هوا بد نیست، من خوبم، همین، مادر خداحافظ
نترس از زندگی، فردای تو بهتر خداحافظ»
سپس حامد فلّاحیراد از دیگر اعضای دورههای آفتابگردانها، غزلی خود را با مطلع زیر قرائت کرد:
«خنده بر لب گلنکرده، چشمها بارانی است
قدّ غم کوتاه امّا سایهاش طولانی است»
میثم یوسفی، غزل خود با مطلع زیر را به روح مادر بزرگوارش تقدیم کرد:
«رفت از دستم دریغا روزهای با تو بودن
با تو از دیروز گفتن، با تو فردا را سرودن»
حسن خسرویوقار از شاعران دورههای نخستین آفتابگردانها نیز غزلی با نام انتفاضه خواند:
«آینهای شکسته را این همه سنگ میزنی؟
کدام انتفاضهای که طبل جنگ میزنی؟»
جواد شیخالاسلامی، غزلی از کتاب «بی تو نبودن» خواند؛ کتابی که توسّط نشر شهرستان ادب به چاپ رسیده است:
«باز آمدم به سوی حریمی که سالهاست
دستی و کاسهای و کریمی که سالهاست»
یعقوب کریمی نیز چند رباعی خواند که یکی از آنها را با هم در ادامه میخوانیم:
«بین من و تو هزار فرسخ راه است
این قلّه بلند و زندگی کوتاه است
باید به شروع تازهای برگردم
در من عطش گفتن بسمالله است»
پس از میلاد عرفانپور که غزل خود را به نادر طالبزاده تقدیم کرد، مبین اردستانی، صاحب کتاب «لحظههای بیملاحظه» دو رباعی خواند که یکی از آنها را با هم میخوانیم:
«دیدند که جان خستهای با ما هست
کشتی به گل نشستهای با ما هست
گفتند که قیمتی چه با خود دارید؟
گفتیم دل شکستهای با ما هست»
حسن ختام جلسه نیز شعر سپیدی بود که علی داودی برای حاضران خواند:
«باران بر ساعت چند میبارد
که دقیقهها خیس شدهاند؟...»
در پایان اعلام شد که جلسۀ شعر آتی در نمایشگاه کتاب و با اطّلاعرسانی در رسانههای مرتبط با مؤسّسه و جلسات چهارشنبه برگزار خواهد شد.