شهرستان ادب: به مناسبت عید قربان و ایّام حج، مطلع نخست یکی از قصاید خاقانی شروانی را با هم مرور میکنیم.
از میان شاعران گذشته، خاقانی شاعری است که علاقهای ویژه به کعبه، خانۀ خدا داشته است و چند قصیده برای مناسک حج و دیدار بیتالله الحرام سروده است. یکی از این قصاید که «نهزه الارواح» نام دارد، قصیدهای است طولانی با سه مطلع و به طور اختصاصی به مراسم حج اختصاص دارد. مطلع نخست از این قصیدۀ محکم و استوار در ادامه میآید. مشهور است که خاقانی این قصیده را در مکّه سروده است.
شبروان در صبح صادق کعبۀ جان دیدهاند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیدهاند
از لباس نفس عریان مانده چون ایمان و صبح
هم به صبح از کعبۀ جان روی ایمان دیدهاند
در شکر ریزند ز اشک خوش که گردون را به صبح
همچو پسته سبز و خونآلود و خندان دیدهاند
وادی فکرت بریده، محرم عشق آمده
موقف شوق ایستاده کعبۀ جان دیدهاند
روز و شب دیده دو گاو پیسه در قربانگهش
صبح را تیغ و شفق را خون قربان دیدهاند
خواندهاند از لوح دل شرح مناسک بهر آنک
در دل از خط یدالله صد دبستان دیدهاند
نام سلطان خوانده هم بر یاسج سلطان از آنک
دل علامتگاه یاسجهای سلطان دیدهاند
از کجا برداشته اوّل؟ ز بغداد طلب
در کجا؟ در وادی تجرید امکان دیدهاند
صبحدم رانده ز منزل تشنگان ناشتا
چاشتگه هم مقصد و هم چشمه، هم خوان دیدهاند
در طواف کعبۀ جان ساکنان عرش را
چون حلی دلبران در رقص و افغان دیدهاند
در حریم کعبۀ جان محرمان الیاسوار
علم خضر و چشمۀ ماهی بریان دیدهاند
در سجود کعبۀ جان ساکنان سدره را
همچو عقل عاشقان سرمست و حیران دیدهاند
در طریق کعبۀ جان چرخ زرّینکاسه را
از پی دریوزه جای کاسهگردان دیدهاند
کشتگان کز کعبۀ جان باز جانور گشتهاند
ماهی خضرند گویی کآب حیوان دیدهاند
کعبۀ جان ز آن سوی نه شهر جوی و هفت ده
کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیدهاند
بر گذشته زین ده و ز آن شهر و در اقلیم دل
کعبۀ جان را به شهر عشقبینان دیدهاند
خاکیان دانند راه کعبۀ جان کوفتن
کاین ره دشوار مشتی خاکی آسان دیدهاند
کعبۀ سنگین مثال کعبۀ جان کردهاند
خاصگان این را طفیل دیدن آن دیدهاند
هر کبوتر کز حریم کعبۀ جان آمده
زیر پرّش نامۀ توفیق پنهان دیدهاند
عاشقان اوّل طواف کعبۀ جان کردهاند
پس طواف کعبۀ تن فرض فرمان دیدهاند