چهارشنبههای شعر l گزارش جلسۀ ۱۷ دی ماه ۱۴۰۳
21 بهمن 1403
19:00 |
0 نظر
![Article Rating Article Rating](/DesktopModules/DnnForge%20-%20NewsArticles/Images/Rating/stars-0-0.gif)
|
امتیاز:
با 0 رای
شهرستان ادب: آنچه در ادامه میخوانید گزارش جلسهای دیگر از جلسات «چهارشنبههای شعر» است که با تصاویر این جلسه در پیوست، همراه شده است.
چهارشنبه، 17 بهمن 1403، جلسۀ دیگری از سلسله جلسات شعر شهرستان ادب، این بار به دبیری مبین اردستانی برگزار شد. در ابتدای این جلسه محمدحسین نجفی غزلی از محمدکاظم کاظمی خواند و به همراه حضار به تحلیل این شعر پرداخت:
پهلوانان شهر جادوییم، گام بر آهن مذاب زدیم
لرزه بر جان کوه افکندیم، بند بر گردن شهاب زدیم
نعره تا برکشید پیل دمان، بر تنش کوفتیم گرز گران
چشم تا باز کرد دیو سپید، بر سرش سنگ آسیاب زدیم
ولی این خوابهای رنگارنگ پاره شد با صدای کشمکشی
اسپ ما داشت اژدها میکشت، لاجرم خویش را به خواب زدیم
تیر گز هم اگر به چنگ آمد، که توانِ کمانکشیدن داشت؟
صبر کردیم تا شود نزدیک، خاک بر چشم آن جناب زدیم
رخش را در چرا رها کردیم تا که تهمینهای نصیب شود
او به دنبال رخش دیگر رفت، ما خری لنگ را رکاب زدیم
تا که بوسید دست ما را سیخ، گذر از مهرههای پشتش کرد
اینچنین برّه روی آتش رفت، اینچنین شد که ما کباب زدیم
هفت خوان را به ساعتی خوردیم، شهره گشتیم در گرانسنگی
لاجرم در مسیر کاهش وزن مدتی صبحها طناب زدیم
جوشن پاکدامنی که نبود، و از آن شعله ایمنی که نبود
ما سیاووشهای نابغهایم کرم ضد آفتاب زدیم»
و سپس غزلی از خود با این مطلع را خواند:
«آی ای دریای پهناور
این منم یک رود خوشباور»
در ادامه از حامد فلاحی راد دعوت شد تا به همراه مبین اردستانی به نقد اشعار حضار بپردازند. آغاز شعرخوانیها با امیرحسین رضاخواه بود که غرلی با مطلع زیر را خواند:
«تقدیر او کجاست و تقدیر ما کجا
آه این فراق طول کشیدهست تا کجا؟»
نفر دوم محمداحسان افتخاریپور بود که به خواندن چند رباعی پرداخت که یکی از رباعیها به این صورت بود:
«این اشک، گناه شهر ما را شستهست
پیراهن چرکین ریا را شستهست
در چشم خدا چه آبرویی دارد!
چشمی که مزار شهدا را شستهست»
نفر سوم خانم بندری بود که چهارپارهای با این شروع را برای خواندن انتخاب کرد:
«باز هم زخمۀ باران در من
ریخته شور غمی آهنگین
مثل آواز گذشته زخمی
مثل امروز ترانه غمگین...»
در میانۀ شعرخوانیها مبین اردستانی به اهمیت ارتباط کلمات در شعر پرداخت و تأکید کرد که خوب است شاعر جدا از تصویرسازی و احساسات، یک بار شعر خود را از لحاظ شبکۀ کلمات و ارتباط آنها به هم نیز بررسی کند.
در ادامه سپیده ترابیفر به خواندن غزلی با مطلع زیر پرداخت:
«شقایق جان همیشه بدتر از بد نیز هست
زمستانی که میآید پس از پاییز هست»
سپس الههسادات طباطبایی غزلی با مطلع زیر را خواند:
«قلب من از بودن و ماندن در عشقت پیر شد
عمرم از دستم برفت و برنگشتی دیر شد»
حال نوبت سیدرضا بیدی بود تا یک مثنوی به پیامبر(ص) تقدیم کند:
«دوباره غنچه شکفتهست بر لبان نبی
دوباره واژۀ الحمد بر زبان نبی...»
در ادامه محمد علیمددی غزلی با مطلع زیر را خواند:
«در خانۀ دل جز سر سودای تو نیست
هر گوشۀ دل جز رخ زیبای تو نیست»
سپس عمران بهروج به خواندن غزلی با مطلع زیر پرداخت:
«به جز تحقیر در تقدیر این دنیا نمیبینم
به جز اندوه در انبوه عالمها نمیبینم»
در اثنای حضور شاعران برای شعرخوانی، مبین اردستانی با مهم جلوه دادن شخص مخاطب در شعر، به این مورد اشاره کرد که شاعر نباید برای پسند دیگران شعر بگوید و همۀ توجه خود را معطوف به این مورد کند. سید یعقوب کریمی، امیرمحمد رجبی، امیر شفیعی، علیرضا میرزایی و حمیدرضا مدّاح نیز در این جلسه به شعرخوانی پرداختند. شروع ترانۀ حمیدرضا مدّاح به این صورت بود:
«یه روزی از روزای پاییزی بود
بالاخره حال غمو گرفتیم
حقمونو گرفتیم از روزگار
همین که دستای همو گرفتیم...»
سپس سیدعلیرضا حسینی غزلی با مطلع زیر را خواند:
«اگر حال مرا میپرسی ای گل بی تو پژمردم
به لطف خاطراتت خاطرم را بس که آزردم»
حال نوبت علیرضا نورعلیپور بود تا غزلی با مطلع زیر را بخواند:
«تا این زمان، چه زشت، چه زیبا سرودهام
سوگند میخورم که خودم را سرودهام»
سپس مصطفی دعایی، اثری دانشجویی تقدیم کرد:
«باید تورو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست
جزوۀ تو پیش منه تقدیر بیتقصیر نیست...»
با نزدیک شدن به انتهای جلسه، نوبت به حامد فلاحیراد رسید تا غزلی به حضرت موسیبنجعفر(ع) تقدیم کند:
«از چاه ماه بیجان تا سوگواره میرفت
بیچارگان ندیدند از شهر چاره میرفت...»
سپس حسین زحمتکش دو غزل خواند که در ادامه با هم به خواندن یکی از آن دو میپردازیم:
«هم میزند زمانه بر این سینه دست رد
هم نانجیب پیرهن از پشت میدرد
تا میرسی به این که کمی زندگی کنی
قنداقهات کفن شده، گهوارهات لحد
از نکبت غرور به دورم به لطف عشق
شکر خدا که باد نکردم چنان جسد
آه ای زمانه از تو گذشتم به هر طریق
امّا خدا کند که خدا از تو بگذرد
ما هر دو را به نیل سپردیم و رد شدیم
فرعون در اریکه و موسی در سبد
دنیای کمفروش ضرر کم ندیدهایم
با دیگران معامله کن یا علی مدد...»
برای حسن ختام جلسه نیز مبین اردستانی به خواندن یک رباعی پرداخت:
«از صبح تو را نفس کشیدن یادا
از روز و شب تو را ندیدن دادا
زین پیش گذشت و پس از این هر لحظه
دیدار تو روزی دل من بادا»
عکاس: هادی مؤدب
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.