موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی دربارۀ پیاده‌روی نجف تا کربلا

جمعیتی به طول تاریخ شیعه

21 دی 1391 13:48 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
جمعیتی به طول تاریخ شیعه


مشاية الامام الحسين تواصل توافدها
حقیقت آن است که توصیف اتفاقی که در اربعین حسینی در مسیر نجف به کربلا می‌افتد امکان‌پذیر نیست. این ماجرا را نه می‌توان در قاب دوربین آورد، نه می‌توان با کلمات به تصویر کشید و نه می‌توان با آمار و عدد و رقم به آن نزدیک شد. دوست عکاسی را می‌شناسم که پس از بازگشت از سفر، قصد حذف عکس‌هایی را داشت که به اعتقاد او چیزی جز زبانی الکن نبودند و دوست نویسندۀ دیگری را سراغ دارم که بیانش از شرح آنچه دیده بود بازمانده بود. پایان راه خطیبی را دیدم که بر منبر رفت و ناتوان گفت حیران است و چیزی برای گفتن ندارد و با پژوهشگری هم‌کلام شدم که دست آموخته‌هایش را از تبیین آنچه بر او رفته بود کوتاه می‌دهید.

.

حرکت بی‌وقفۀ جمعیتی به طول هشتاد کیلومتر (صرف نظر از مسیرهای دیگری همچون بصره به کربلا) در مدت بیش از چهار شبانه‌روز چیزی نیست که به سادگی بتوان تشریحش کرد. چند روز است که در این اتفاق می‌اندیشم و از دوستان بسیاری دربارۀ آن می‌پرسم؛ آنچه برایم روشن است ابهام چیستی این اتفاق است. از این روی خیال توضیح ِ چه بودن آن را از سرم بیرون کرده‌ام. اما گمان دارم از چه نبودنش بتوان اندکی سخن گفت. حال که نمی‌توان گفت این اتفاق چیست، دست کم اندکی می‌توان اندیشید که در این هشتاد کیلومتر جمعیتِ چهارشبانه‌روزی چه چیزهایی نیست؟ 

مشاية الاربعين زيارة الاربعين العراق

از جملۀ شگفتی‌هایی که گریبان چشمان ناباور هر ناظری را در این مسیر می‌گیرد آن است که در این جمعیت عظیم سر سوزنی حقد و کینه نیست. به قدر ارزنی حسادت نیست. هیچ‌کس به هیچ‌کس اخم نمی‌کند. هیچ‌کس به هیچ‌کس بی‌احترامی نمی‌کند. کسی از دست کسی ناراحت نمی‌شود. تفاوت‌های زبانی اندکی اهمیت ندارد. اختلافات طبقاتی را هیچ‌کس به رسمیت نمی‌شناسد. هیچ‌کس به تفاوت‌های قومیتی توجهی ندارد. عراقی‌ها برای ایرانی‌ها چایی می‌ریزند. لبنانی‌ها از موکب عراقی‌ها غذا می‌گیرند. ترک‌ها و سوری‌ها در یک موکب استراحت می‌کنند و بحرینی‌ها و پاکستانی‌ها در کنار هم گام برمی‌دارند. گاهی کهنه‌سربازی عراقی را می‌بینید که پایش را در جنگ با ایران داده است و اکنون همۀ هدفش آماده کردن اسباب استراحت زائران ایرانی است. نه عرب مفهوم دارد نه عجم.

حرکت زائران از نجف تا کربلا در آستانه نیمه شعبان
گاهی فقیری را می‌بینید که همۀ وسع مالی‌اش خرید شیشۀ عطری است تا با آن زائران اباعبدالله را معطر سازد. گاهی متمولی را می‌بینید که سرمایه‌اش را موکب مجهزی در دل بیابان کرده است تا اسباب آسایش زائران حرم حسینی را فراهم کند. کودکی را می‌بینید که هنوز به سن تمیز نرسیده است و با پاکی کودکانه و شور شیرینش شما را به برداشتن خرمایی از طبق خرماارده‌اش دعوت می‌کند. پیری را می‌بینید که مشکی را در دست گرفته است و با کاسه‌ای آب دستان لرزانش را به سویتان دراز کرده است. جوانی را می‌بینید که با جوش‌های غروری برچهره‌، متواضعانه از شما می‌خواهد تا اجازه دهید پاهای خستة تان را مشت و مال دهد. در همۀ راه یک نفر را نمی‌بینید که گرسنه مانده باشد. هیچ‌کس را نمی‌یابید که شب بی‌سرپناه بماند. در طول هشتاد کیلومتر یک صحنۀ نزاع نمی‌بینید. حتی یک درگیری هم از پیش چشمانتان نخواهد گذشت. هیچ‌کس با هیچ‌کس تندی نمی‌کند.

 

حتی سرقت یک جفت کفش را در این مسیر شاهد نخواهید بود. موبایل‌هایی را در موکب‌ها می‌بینید که برای شارژ به برق‌اند و صاحبانشان در گوشه‌ای دیگر استراحت می‌کنند. کوله‌بارهایی را می‌بینید که بر زمین مانده‌اند و صاحبانشان برای گرفتن وضو رفته‌اند. زنان زائری را می‌بینید که حتی نیمه‌های شب نیز پیاده راه می‌پیمایند. به قدر حدس و گمانی هم ناامنی نمی‌بینید. در همۀ مسیر حتی یک نفر را نخواهید یافت که حجابش شایستۀ شیعۀ آل‌الله نباشد. یک نفر را پیدا نخواهید کرد که نگاهش تیرهایی از جانب شیطان باشد. هیچ‌کس دیگری را به زشتی خطاب نمی‌کند. سن و طبقه و نژاد و ملیت بی‌معناست. نخ تسبیح همه‌چیز تنها یک کلمه است. تنها واژه‌ای که در این مسیر معنی دارد زائر حسین(ع) است. 



نمی‌دانم این هشتاد کیلومتر جمعیتِ چهارشبانه‌روزی چیست؟ مدینۀ فاضله‌ است یا ارض موعود؟ آرمانشهری افسانه‌ای است یا اوتوپیایی تئوریزه شده؟ نمی‌دانم این سیل بی‌امان جمعیت را که لحظه‌ای از حرکت باز نمی‌ایستد چه باید نامید؟ فقط یقین دارم که نمونه‌اش را جایی ندیده‌ام و از کسی هم چیزی شبیه به آن نشنیده‌ام. هنگامی که در مسیر گام برمی‌دارید خود را قطره‌ای می‌بینید در دریایی بی‌کران. درنگ در عظمت آنچه شما را در بر گرفته، گاهی در دلتان رعب می‌اندازد و گاهی همۀ جانتان را لبریز آرامش می‌کند. از سویی مشتاق پایان یافتن سفر و رسیدن به مقصدید و از سویی دیگر دل‌نگران از اتمام این بزم مستی. 


پس از پیاده‌روی از برخی اساتید و بزرگان شنیدم که هنوز به درستی نمی‌دانند حقیقت این اتفاق چیست. از این روی با شنیدن این گفته‌ها تکیلف خود را به عنوان شاگردی تنبل روشن دانستم. اما از جهتی دیگر می‌دیدم که یک باور چون چراغی فروزان در دل همۀ مسافران این راه پرتوافشان است که این حادثۀ عظیم و مهم، نه روی به کاستی دارد؛ که به تدریج بر ابعاد آن افزوده خواهد شد. گویی نوایی آشنا در گوش دلمان زمزمه‌ می‌کرد این اتفاق بزرگ مقدمۀ کوچکی است بر خبری که در راه است.

محمدرضا وحیدزاده

 



کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • جمعیتی به طول تاریخ شیعه
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: