17 اردیبهشت سالگرد درگذشت مهرداد اوستاست؛ قصیدهپرداز و صاحبنظری که حق بسیاری بر گردن شعر انقلاب دارد. به همین مناسبت مقالۀ زیر از مجید رنجبر را در سالگرد در گذشت این ادیب ارجمند، پژوهشگر توانا و شاعر صاحبکسبک جهت آشنایی بیشتر با وی تقدیم میکنیم:
فکر میکنید چقدر نیاز است بنویسم «مهرداد اوستا» نام قلمیِ محمدرضا رحمانی یاراحمدی (بهمن 1308، بروجرد-اردیبهشت 1370، تهران) است؟ شاعر، نویسنده، پژوهشگر و فلسفهدان معروفی که بهخاطر گرایشهای مذهبی و انقلابی مدتی ممنوعالقلم شد؛ ژان ـ پل سارتر (Jean-Paul Sartre، 1905-1980؛ فیلسوف اگزیستانسیالیست، رماننویس و روشنفکر برجستۀ فرانسوی) در بزرگداشت مقام و شأن او بهعنوان یکی از متفکرین مشرقزمین ضیافتی در پاریس برگزار کرد؛ دستخط زرین امام خمینی (ره)، دیپلم افتخار و سکۀ یادبود مجتمع هنر و ادبیات دفاع مقدس بهعنوان چهرۀ برگزیدۀ شعر به او اهدا شد؛ ریاست شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی ایران را بر عهده داشت و... بگذریم از اینکه از گویندگان برنامۀ «مرزهای دانش» (پیش از انقلاب اسلامی) بود؛ در دانشگاههای بسیاری تدریس میکرد؛ سفرهای فراوانی به کشورهای خارجی داشت. و صدالبته در این میان نباید از آثار او غافل شد که گواهی شایسته بر دانش و ذوق و گسترۀ فعالیتهایش است:
• دفترهای شعر: از کاروانِ رفته، شرابِ خانگیِ ترسِ محتسبخورده، راما،
امام حماسهای دیگر؛
• منظومه: حماسۀ آرش؛
• مجموعه داستانها: پالیزبان، از امروز تا هرگز، تیرانا؛
• تصحیح و طبع متون: کلیات سلمان ساوجی، رسائل خیام؛
• پژوهشهای ادبی: تعلیقاتی بر نوروزنامۀ خیام؛ شرح حال و آثار حکیم نیشابوری، سیمای سنائی و گزیدۀ آثارش؛
• آثار فلسفی: رسالهای در فلسفه، منطق، اخلاق، رسالۀ عقل و اشراق.
موضوع این جستار تنها گوشهای از هنر شاعری مهرداد اوستاست؛ شاعر بلندآوازه و مسندنشین بلامنازع چکامههای نوآیین فارسی. او از معدود شعرای معاصر است که عمدتاً در قالبهای کهن شعر فارسی طبعآزمایی کرده و در شعر سنتگرا به نوآوریهایی هم میاندیشید. هرچند نمونههایی از غزل او در میان شاعران و دوستداران شعر شناخته شده، اما بیشتر بهسبب سرودن قصیده شناخته میشود و بعد از محمدتقی ملکالشعرای بهار (آبان 1265، مشهد-اردیبهشت 1330، تهران)، بزرگترین قصیدهسرای معاصر است. در قصیده بیشتر از شاعران سبکهای خراسانی و عراقی پیروی میکرد. معانی تازه، دیدهای تازه و افکار تازه داشت و آثارش از برخی نوآوریها تهی نیست. اعتدال بین لفظ و معنی، انتخاب دقیق الفاظ و تعبیرات، و مخصوصاً سعی در پیداکردن مضامین تازه شعرش را رنگی میبخشید که در بسیاری از شاعران همنسلش نمیتوان مشابه آنرا یافت.
در میان کارنامۀ سخنوری اوستا منظومۀ «حماسۀ آرش» چشم هر بیننده و گوش هر شنونده و ذوق هر شعردوستی را به خود جلب میکند و اَلْحَقّ که در این عشوهگری و دلفروزی از پسِ تمامی مشکلپسندان و کوتهبینان و تلخذوقان برمیآید. «حماسۀ آرش» پرواز و اوجگیری اوستاست در فضا و افقی پُرشکوه از میراث باستانی و تاریخی این سرزمین.
آرش از پهلوانان باستانی ایران است که در تیراندازی بینظیر و ستودنی بود. در «اوستا» (یَشْت هشتم یا تِشْتَریَشت) اشارهای مختصر به او شده است. بر پایۀ تاریخهای مفصل ایران، به زبـانهای عربـی و فـارسی ــ و صرفنظر از اختلاف روایات ــ ، گویـنـد در روزگار باستان، در زمان منوچهر، ایرانیان از تورانیان شکستی سخت خوردند و پس از مذاکرات صلح و آشتی، برای تعیین مرز دو کشور، قرار بر آن شد که مرز ایران از نقطۀ شکست بهاندازۀ یک تیرِ پرتاب عقب رود. ایرانیان آرش را برگزیدند و او را فرمودند تا تیری بهسمت مشرق بیندازد. آرش که میدانست جانش را در این راه از دست خواهد داد، نخست بدن عریان خویش را به همگان نشان داد و گفت که “در تن من هیچ عیب و علتی نیست، اما من تمام نیروی خود را بر سر این کار خواهم گذاشت و پس از پرتاب تیر زنده نخواهم ماند”. آنگاه به کوه بـرآمد و تیری در کمان نهاد؛ به قوّت تمام بکشید و پـرتـاب کرد. امشاسپندان ــ یا ایزدان ــ تیر را، که به اختلاف روایات از دماوند یا ساری یا آمل رها شده بود، بگرفتند و مدتی دراز در هوا ببردند؛ و سرانجام تیر آرش در مرو بر تنۀ درخت گردو ــ یا گز ــ ، که در جهان از بزرگی مانند نداشت، فرود آمد و مرز ایران تعیین شد. بدن برومند آرش نیز پس از این دلاوری پارهپاره گشت.
در اواخر دهۀ 1330 شمسی موج آثاری در گرامیداشت یاد و خاطرۀ دلیری و جانفشانی آرش با داستان دوصفحهای «آرش کمانگیر» احسان یارشاطر (فروردین 1299، همدان- ؛ ادیب، پژوهشگر و دانشنامهنویس) آغاز شد. پس از آن تنیچند از شاعران و نمایشنامهنویسان به خلق آثاری در این موضوع دست یازیدند.
مهرداد اوستا در سال 1344 منظومۀ حماسۀ آرش را، در 230 بیت، با مقدمۀ نعمت میرزازاده (1315، مشهد- ؛ شاعر) در مشهد منتشر کرد. اوستا منظومهاش را به «سخنوران خراسان» تقدیم کرد و بر پیشانی کتابش اینگونه نوشت:
باشد که این اثر برای من آزمونی باشد و برای روزگار من پندی.
وزن منظومه در بحر هَزَج مُسَدَّس محذوف است که، بهخاطر رامش و نرمش غنایی آن، در گذشته بیشتر برای داستانهای بزمی مانندِ «ویس و رامینِ» فخرالدین اسعد گرگانی (سدۀ پنجم قمری) و «خسرو و شیرینِ» نظامی گنجوی (سدۀ ششم قمری) استفاده میشد. البته منوچهری دامغانی (سدۀ پنجم قمری) قصیدۀ معروفی دارد با این مطلع:
شبی گیسو فروهشته به دامن
پَلاسین مِعجَر و قیرینه گَرزَن
و در آن از همین وزن استفاده کرده و نشان داده است که این وزن تابوتوان لازم برای مفاهیم حماسی و سرودن چکامههای محکم و پُرصلابت را دارد. اوستا نیز دقیقاً همین کار را کرده و همین امکان را دوباره به نمایش گذاشته است.
قلم زین سرگذشتِ پهلوانی،
فشانَد اشک و هر دم زار، موید.
که یاد آرد از این افسانه دردی،
همه درد و نمیداند چه گوید.
ندانم این همه بیداد از چرخ،
و یا از گردشِ ایام بینم،
که فرّخ مرزِ ایران را سراسر،
کنامِ گرگِ آدمخوار بینم.
همانطور که از اوستا انتظار میرود، زبان منظومه در تمام داستان استوار و یکدست و سنتگرایانه است. گویش قدیمی خراسان، که زبان منظومه از آن مایهور است، با قدمت داستان یکنوع مراعاتالنظیر معنوی ایجاد کرده است.
که ای بر خویشتن انگاشته عمر،
همه دشخواری و نابودهسنجی!
اسیرِ گردشِ چرخِ سیهکار،
زبونِ فتنۀ دهرِ سپنجی.
بیان منظومه برجسته و غنی است؛ تعبیرات و تشبیهات بلندش در نهایت زیبایی است؛ ترکیبات تازه و جاندار اوستا بیانگر تسلط فوقالعادۀ او در امکانات زبان فارسی است.
سحر کاین خیمۀ نیلوفری را،
به دامن مشعلِ خورشید میسوخت،
کمانگیرِ افق تا ساحلِ دور،
به ناوک موج را بر موج میدوخت.
شگفتی آورد چشمِ خِرد را،
شگفتیهای چرخِ پیر، گاهی.
زبونِ بوم افتد گاه شهباز؛
اسیرِ روبه آید شیر، گاهی.
تخیل قوی و بسیار لطیف اوستا ــ که با حماسه مغایر مینماید ــ در این منظومه، به موازات صحنهها و حالات گوناگون، تعبیر و نوع بیان نیز هماهنگ معنی میشود. مثلاً شخصیت آرش هنگام پرتاب تیر، در لحظۀ دشوار و تعیین سرنوشت، چنانکه باید و شاید ترسیم شده است؛ همۀ غرور زخمخورده و حسرت شکست ملتی را در چهرۀ او میبینیم که از تیر و کمانش انتظار عقدهگشایی دارد:
نگاهی سوی دژ افکند و با خشم
نگاهی ژرف، در تورانسپه کرد،
فرا راهِ سحر چون تیغِ البرز
فراز باره استاد و نگه کرد.
سپیده میدمید آرام و آرش
خراسان را در آن آیینه میدید
ز ساری تا نشابور و سمرقند
همه بوم و بر و دیرینه میدید.
شاعر در این منظومه در چند جا بهخوبی از شاعران پیشین بهره برده است. مثلاً آنجا که میگوید:
به خود لرزید البرز و درآمد،
بجنبش همچو دیوی پای در بند.
زمین جنبید از خشم و به هامون
فرو پیچید هرّای دماوند.
در واقع تضمینی از قصیدۀ مشهور ملکالشعرای بهار است با این مطلع:
ای دیوِ سپیدِ پای در بند
ای گنبدِ گیتی ای دماوند!
از نکات مهم دربارۀ این منظومه باید گفت که شاعر توجه دقیقی به بیان آرزوهای خود در جایجای شعر دارد و در این میان پند هم میدهد، اما در فضای اصلی ماجرا تصرفی نمیکند و جانب امانت را نگه میدارد ــ که از نظر هنری بسیار مهم است و اهمیت فراوانی دارد.
نه بهرهور ز رنجِ کار، مزدور،
نه نیز از کِشته برخوردار، دهگان،
یکی با رامش و جمعی گرفتار،
یکی آسوده و خلقی پریشان.
به خواری دانۀ یادی فشاندن،
در این گمگشته صحرا، گام هرگام،
بهسختی بارِ خواریها کشیدن،
به دوش یادها، هنگامهنگام.
همچنانکه صحت و سقم ماجرای آرش در این منظومه بهخوبی حفظ شده، شاعر با آگاهی کافی از عقاید ایرانیان باستان دربارۀ نقش ایزدان و امشاسپندان در پیروزی و شکست، منظومه را سرشار از اسطورهشناسی کرده و بر ارج آن بسی افزوده است.
کوتاه سخن اینکه بعد از «شاهنامه»ی فردوسی (329 یا 330 قمری، باژ-حدود 411 تا 416، طوس) و «گرشاسبنامه»ی اسدی (سدۀ پنجم قمری)، در زبان فارسی، منظومهای حماسی به این زیبایی ــ با توجه به نکات ذکرشده ــ بهراحتی نمیتوان سراغ گرفت.
مجید رنجبر