حسین منزوی یکی از بزرگمردان تاریخ شعر ایران، متولد اوّل مهر ماه سال 1325 در شهر زنجان است و در طول زندگیاش آثاری ارزشمند و پرثمر به ادبیات فارسی هدیه کرد:
1-حنجره زخمی تغزّل (شعرهای نیمایی، غزل)
که در سال 1350 منتشر شد و برندۀ جایزۀ ادبی فروغ فرخزاد گردید.
2-صفر خان: یک شعر بلند نیمایی 1358
3-با عشق در حوالی فاجعه (غزل) 1371
4-این ترک پارسیگوی (شهر یار) 1372
5-از شوکران و شکر (غزل) 1373
6-ترجمه منظومه حیدر بابا (به شعر نیمایی فارسی) 1366
7-با سیاوش از آتش (برگزیده غزلها) 1375
8-با عشق تاب میآورم (نیمایی)
9-تیغ و ترمه (نیمایی بیوزن)
10-نیما در مرحلۀ گذار (بررسی دوره انتقالی از کلاسیک به نیمایی)
11-به همین سادگی (سپید)
12-از خاموشی و فراموشی (غزل)
13-کهربا و کافور (غزل)
منزوی با عشق زیست، از عشق سرود و آبروی عشق شد؛ مردی که توانست در روزگاری چنین غریب، با عشق تاب بیاورد و همۀ دلخوشیاش کهربا و کافور پدر و مادرش بود، ولی همواره حنجرۀ زخمی غزل بود. مردی که همۀ آینهها را نفس کشید و همه آینهها را تنها و غمگین دید و گریست.
از شادیام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعۀ قسمت به غم زدم
سرانجام ماه آبها و آینهها که به اندازه همۀ مهربانیها خوب بود و آسمان را با آب نقاشی میکرد روز چهار شنبه 16 اردیبهشت ماه 83 از پشت همۀ میلههای دلتنگی رها شد و پیکر خستهاش آرام گرفت.
منزوی نه تنها در غزل امروز قلّهنشین تاریخ ادب این مرز و بوم بود بلکه کتابهای او به فراتر از مرزها هم میرسد. با توجه به عدم تبلیغات در مورد ایشان، اشعارش توانست دلهای بیشماری را در اقصا نقاط گیتی به تسخیر درآورد. منزوی خود غزل بود. به وسعت رودی عظیم که جوشان و جاری خود را میسرود و چه عاشقانه میسرود و گاهی شعر او را میسرود.
من
تو را
برای شعر
برنمیگزینم
شعر، مرا
برای تو
برگزیده است
در هشیاری به سراغت، نمیآیم
هر بار
از سوزش انگشتانم
در مییابم که باز
نام تو را مینوشتهام
حسین منزوی همیشه عشق را مضمون دارد و این بیانیۀ مستندی است که شاعر پیوسته عاشق بود.
اکنون به یمن تو هر شاهدی بندۀ طلعت ماست
آن چیست ای عشق ما با تو از بیش از آن هم گذشتیم
حتی در خیلی از غزلهایش که بوی گله و شکایت از روزگار دارد، عشق فراموش نمیشود:
خزان به قیمت جان جار میزند اما
بهار را به پشیزی نمیخرد از من
یا اینکه:
دیگر برای دم زدن از عشق باید زبانی دیگر اندیشید
باید کلام دیگری پرداخت باید بیانی دیگر اندیشید
طبیعت نزدیک میشود و در خواندن غزل نه وزن و ردیف، بلکه خود شعر جلوه میکند.
منزوی به زبان و بیان برتر در شعر روزگار خود دست یافته است و توانسته از همه قابلیتهای زبان استفاده کند. به وظایف زبان شعر که رسایی کلام و مطابقت آن با دستور زبان و شیوۀ انتقال و میزان تأثیر آن است در شعر منزوی در حد عالی عمل شده است.
از زیستن بیتو مگر زیستن این نیست
ورهست به زعم تو به تعبیر من این نیست
خصوصیت دیگر منزوی در شعرهایش این بود که همیشه دنبال کشف بود. تا در پی این باشد که تصویرهای قدیمی را بازسازی کند ذهن او را برای ابداع و آفرینش میاندیشید. او تجربۀ مخصوص خود را میسرود؛ با اینکه تجربه از طریق شرایط زندگی و شعر شاعران دیگر ایجاد میشود منزوی تصاویر شعرش را خود کشف میکرد و این تصاویر را با زیباترین اسلوب و زبان بیان میکرد. در مضمون آفرینی اعجاز زمان خویش است.
زنی که صاعقهوار آنک ردای شعله به تن دارد
فرو نیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد
منزوی با همه استادی در غزل در شعر نیمایی و سپید نیز توانمند بود. مجموعههای به همین سادگی، با عشق تاب میآورم، تیغ و ترمه، صفر خان و حنجرۀ زخمی تغزل نمونهای از آن گونه شعرهاست و در زندگیاش از نیما و شعر او با احترام و ادب یاد میکند و نسبت به او ارادتی خاص نشان میدهد. خود را و نسل خود را و شعر معاصر این سرزمین را مدیون نیما میداند.
گویا برای منزوی غزل و نیمایی و سپید فرق نمیکند. هر کدام از این گونه شعرها در جای خود عزیز هستند و زمانی که منزوی از شاعرانگی سرشار میشود هر کدام که آمدهاند را به کار گرفته است.
". . . تنها صدایی که میشنوم
از آواز باد و/
پرواز
روزنامهای است/
که با سیاهترین حروف/
مرگ درشت
بر اوراقش
رقم خورده است. . . "
اینجانب وظیفهای را به صرف همشهری بودن و گاهی همدم استاد بودن در خود حس کردم تا به نسبت بضاعت فکری خود در این نوشته به قطراتی از دریا اشاره کرده باشم. با توجه به شاخص بودن ایشان در شعر امروز و محبوبیت خاصی که بین مرم ایران داشتند، هنگام حیات هیچ گونه قدردانی از زحمات ایشان نشد؛ اما نامهربانیها و ناملایمات بسیار دید و دم نزد.
روانش شاد.
ابراهیم حسنلو