موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
غزلی از مرتضی حیدری آل کثیر

از دور می بینی ّو روشن نیست،خاموشم

29 اردیبهشت 1392 15:28 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.5 با 2 رای
از دور می بینی ّو روشن نیست،خاموشم
عریانی بازوی پاییز است آغوشم
شب را به یاد مرگ صدها برگ می پوشم

گاهی صدایم را به یمن شعر می بلعم
گاهی سکوتم را به پاس عشق می نوشم

از اینکه با پای خیابان می روم تا اوج
بگذار صدها پله بگذارند،بر دوشم

یک پلک از چشمت برای خلوتم کافیست
تافکرهای مرده برخیزند از هوشم

مردم نمی گویند اما من حواسم هست 
با زخمهایم چون پلنگی خسته می جوشم

از دور می آیی ّ و معلوم است سوزانی
از دور می بینی ّو روشن نیست،خاموشم


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • از دور می بینی ّو روشن نیست،خاموشم
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: