موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از نعمت اللّه سعیدی به یاد مرحوم «محمد رضا آقاسی»

قهر کرد و رفت!

01 خرداد 1392 19:41 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 2 با 1 رای
قهر کرد و رفت!
 
 
شاعر بودن در زمانۀ ما مثل غریق بودن در دشت کویر لوت،  مطربی کردن در قبرستان،  آتش‏نشان بودن در زیردریایی،  و... است. بزرگان برای شنیدن شعر خوب،  خیلی داشته باشند،  کمی حوصله‏ است،  نه صله!  مردم هم که فقط می‏گویند،  به ‏به! 
یکی کنار در مسجدی نشسته بود و به بدبختی خودش گریه می‏کرد. رهگذری پرسید چرا؟  گفت گرسنه‏ام و پولی ندارم. رهگذر هم کنار او نشست به گریه کردن. طرف گفت: شما خودت را ناراحت نکن!  چند تومان بده نانی بخرم. گفت: ببین!  اگر ترحم و همدردی می‏خواهی‏ برایت تا شب گریه می‏کنم. اما دیگر قرار نشد پول هم بخواهی! 
الغرض،  شاعر متوسط به پایین که زیاد داریم. 
طبق برخی از آمار حد اقل شصت هزار نفر شاعر داریم که شعرشان در جایی چاپ شده. لابد باید چندین برابر شاعر شعر چاپ نکرده داشته‏ باشیم. (هرچند بعید است که با این همه جریده و نشریه داخلی و روزنامۀ دیواری کوتاهی و بروشور و... کسی طاقت بیاورد که شعرش‏ را چاپ نکند!) حالا جالب اینجاست که باوجود این همه آدم ادیب، شمارگان کتاب‌های شعر دو، سه هزار نسخه بیشتر نیست که آن هم‏ بیشترشان دوباره خمیر می‏شود. 
هنوز نتوانسته‏ایم کار چندانی برای مرحوم مردانی و حسن حسینی و منزوی و... انجام دهیم که خبر فوت محمد رضا آقاسی را هم شنیدیم. 
مرحوم آقاسی با هر حساب و کتابی که باشد، شاعر متوسط به پایین‏ نبود. اگر او یکی از معدود شاعران بزرگ معاصر نباشد، پس«بزرگ» یعنی چه و «معاصر» یعنی که؟ «آدم» در چنین وضعیتی کمتر حوصلۀ طول و تفصیل را دارد چه رسد به بنده! اما ملتمسانه خواهشمندم‏ عنایت کنید! ... 
الان بسیاری از فرآورده‏های تکنولوژی مربوط به نان و آب نیست. مثلا تلویزیون، رادیو، ویدئو، و کلا بسیاری از محصولات دنیای الکترونیک‏ (حتی بسیاری از کارایی‌های رایانه‏ها) ماهواره‏ها و غیره و غیره، فقط برای سرگرمی است. حالا خیلی لطف کنیم، برای فرهنگ و فعالیتهای‏ فرهنگی است. انسان معاصر با تکیه بر علوم جدیده و تکنولوژی فوق‏ پیشرفتۀ معاصر، کم‏وبیش از دغدغۀ آب و نان داشتن عبور کرده. (البته ما هم انسان هستیم، اما معاصر نیستیم! هنوز تحولات دوران‏ هخامنشیان تمام تأثیرات خودش را نشان نداده است و... یعنی دغدغه‏ آب و نان داریم و خوبش را هم داریم)
در چنین دنیایی «هنر» خیلی اهمیت دارد. سابق اگر کسی، مثلا چند دیوان شعر، یا چند تابلوی مینیاتور (یعنی محصولات هنری آن‏ زمان را) نداشت، نداشت و آسمان به زمین نمی‏آمد! اما امروز می‏شود تلویزیون نداشت؟ می‏شود ویدئو سی. دی. نداشت؟ نه نمی‏شود. چند سال دیگر خواهید دید که نمی‏شود ماهواره و اینترنت و... را هم‏ نداشت. بسیاری از این وسایل واقعا چه نقشی دارند؟ 
«شو پنهاور»می‏گوید: «فعالیت هنری هرچقدر که کمتر سودجویانه‏ (به تصویر صفحه مراجعه شود) باشد هنری‏تر است. «یعنی هنر برای «سود» و «منفعت» مادی نیست. به‏ هر حال اصل ماجرا این است که در دنیای الکترونیک و سیطرۀ رسانه‏های جمعی، صنعت و هنر دو روی یک سکه‏اند و تنها سکۀ رایج‏ در این بازارند. در دنیای ارتباطات، ارتباط می‏گیریم که چه کار کنیم؟ که حرف بزنیم. 
اگر نمی‏خواهیم حرف بزنیم این همه ارتباط-ارتباط، چه ارتباطی‏ به ما دارد؟ قبلا هم عرض کرده‏ایم که «شعر» به‏طور اخص، برترین‏ و والاترین نوع نطق و بیان و «حرف زدن» و... به تبع اینها، ارتباط است. اصلا اگر این همه فلسفه هم نمی‏بافتیم (بیچاره فلسفه) می‏شد جور دیگری مسئله را طرح کرد. چرا خداوند متعال، آن حکیم یگانه‏ای‏ که خالق هستی است و هیچ کار بدون حکمت و بیهوده‏ای را انجام‏ نمی‏دهد، این همه آدم شاعر، آن هم در این دوره و زمانه، خلق کرده‏ است؟ چرا این همه طبع و قریحه و استعداد شاعرانه به مردم ما عنایت‏ کرده است؟ 
اصلا حقیر بر این باورم که وجود این همه شاعر در سرزمین ما یکی از مصادیق بارز «انفجار نوری» است که امام راحل دربارۀ انقلاب‏ فرمودند. منّت سرتان نمی‏گذارم، اما واقعا کمی دقت و درنگ بفرمایید! می‏دانید با این توان شاعرانه‏ای که امروز در مردم ما وجود دارد، در این عصر ارتباطات چه کارها می‏توان کرد؟ و لا بد حتما باید کاری کرد. شاید در عالم غیب خبرهایی است که خداوند شصت هزار شاعر، یعنی‏ شصت هزار گیرندۀ امواج «الهام» به جماعت ما عنایت فرموده است. (نکتۀ عرفانی را حظ کردید؟ بنده که خیلی ذوق‏زده شدم!) کلمات‏ خداوند نزدیک به بی‏نهایت است. این شصت هزار شاعر، لابد آمده‏اند بخشی از آنها را بگویند. این‏جوری اگر نگاه کنیم، تازه شاعر کم هم‏ داریم. باید بیشتر استعدادیابی کنیم. مردم دنیا، چند وقت بعد، همه‏ پشت گیرنده‏هایی نشسته‏اند و منتظر حرف شنیدنند. 
اما ما با لطف و عنایت الهی چه کرده‏ایم؟ 
محمد رضا آقاسی کم شاعر بود؟ انصافا حقش بود که مشکل‏ مالی داشته باشد؟ موقع تشییع جنازه خیلیها همین را می‏گفتند و می‏پرسیدند. آن خدابیامرز نمی‏توانست برای خوانندگان لس آنجلسی‏ ترانه بگوید و برای هر سروده هزار دلار بگیرد؟ البته شأن و منزلت‏ آن بزرگوار خیلی فراتر از این حرفهاست. اما تا کی باید شاهد چنین‏ اوضاعی بود؟ شاعری مثل او نمی‏توانست برود کنار خیابان سیگار یا بادمجان بفروشد. اگر کسی بخواهد حرفه‏ای کار کند، مگر ماهی چند غزل می‏تواند بگوید؟ می‏گویند در ادارات ما میزان کار مفید هر کارمند،  به‏طور میانگین نیم ساعت است. اما اگر بنا بود کارمندی را برای شعر سردون استخدام کنیم، روزی نیم ساعت هم کاری غیر از شعر گفتن‏ نمی‏کرد. شاعر جماعت بدبختی‏اش این است که نمی‏تواند کار نکند و شعر نگوید. 
چنین آدمی اگر پول داشت، حتی حاضر بود پول هم بدهد و شعر بگوید! شصت هزار که هیچ، شش هزار شاعر توانمند، بلکه صد شاعر توانا و بزرگ کافی‏اند که فرهنگ کل جهان را تسخیر کنند. برای‏ یک سریال مسخره تلویزیونی که دو ریال هم ارزش فرهنگی ندارد،  میلیونها تومان خرج می‏شود. پول دو تا از این سریالها را بدهند به‏ دویست-سیصد شاعر و بگویند به صورت مزد بگیر، برای انقلاب و اسلام و ارزشهای ملی و قومی و زبانی و... کار کن! مثلا روی مسئلۀ حجاب و ازدواج جوانان تمرکز کنید و شعر و ترانه بگویید. به جوانها بگویید برای ازدواج باید توکل داشت، نه خانه و ماشین. آن‏وقت نتیجه‏ نخواهد داد؟ 
چند شاعر و نویسنده را-اصلا به صورت وام-تأمین کنید که‏ بتوانند آسوده‏خاطر شعر و داستان بنویسند؛ فیلمنامۀ خوب و قوی‏ بنویسند. آن‏وقت ببینید، مثلا«ارباب حلقه‏ها»به گرد پای کارهای اینها خواهد رسید؟ اگر بناست کار کشکی باشد و اله بختکی، چرا وزارت‏ ارشاد و سمینار و دومینارهای فرهنگی و... را تعطیل نمی‏کنید. دولت‏ می‏آید برای تبلیغ کارهایی که کرده یک میلیار دلارد (یعنی هزار میلیارد تومان) بودجه تعیین می‏کند. یک میلیونیم آن را به یک شاعر و نویسنده وام بدهید و از او کار بخواهید. (اصلا همین پول را بین مردم‏ تقسیم بکنید و بگویید:مردم! کار دولت همین بوده که این پولها را به‏ شما بدهد. تبلیغ بالاتر از این؟ !) این هم از دیگر مظلومیت‌های مرحوم‏ محمد رضا آقاسی است که به بهانۀ فوت آن بزرگوار این حرفها را مطرح‏ می‏کنیم. اما چاره چیست؟ حقیر تأسفم از آن جهت است که آن‏ مرحوم، اگر با چنین مشکلاتی دست و پنجه‏نرم نمی‏کرد، می‏توانست‏ کارهای مؤثر و بیشتری را ارائه دهد. چند سالی بود که زبان و بیان‏ شعری آن بزرگوار شخصیت فوق العاده‏ای گرفته بود و شناسنامه‏دار شده بود و می‏دانید که از بین صدها شاعر به‏ندرت کسی می‏تواند به زبان و بیان شناسنامه‏دار خود برسد. ناگفته نماند که اتفاقا یکی‏ از دلایل پیشرفتی در شعر مرحوم «آقاسی» همان مشکلات‏ یاد شده بودند! که به قول مولانا بیدل:
مایۀ طبع هنرمندان همان‏ دست تهی است/ تا به قید برگ بود از نی نوایی برنخاست! 
شاعر راستین هیچ‏گاه لنگ معیشت خود نیست. مگرنه اینکه مرحوم‏ «آقاسی» این چند سالۀ اخیر را فقط به توکل سر می‏کرد و هیچ درآمد ثابت و مشخصی نداشت... بگذارید کمی از قبل‏تر شروع می‏کنیم. آن‏ بزرگوار هم‏زمان با انقلاب وارد عرصه‏های اجتماعی شد. به جبهه رفت‏ و نهایتا در حوزه هنری اسلامی به کارمندی تن درداد. 
یادم می‏آید که در جلسات شعرخوانی حوزه، هر کس مشغول خواندن‏ شعری بود و احیانا در جایی-حتی به میزانی اندک-شکست وزنی‏ و مشکلی از این‏جهت داشت، آن بزرگوار فوری متوجه می‏شد. یعنی‏ گوش موسیقایی‏اش به قدری حساس بود که کمترین شکست وزنیها را سریعا درمی‏یافت. در همان دوران شعرهای خوبی هم داشت. اما چهره‏ و جلوه و سکنات و حرکات آن مرحوم، همه و همه، حالتی شاعرانه و جذاب داشت. 
گاهی موهایی بلند می‏گذاشت و گاهی به سیاق قلندران قدیم تمامی‏ سرش را تیغ می‏انداخت. سری پرشور داشت، برعکس آرام و قراری که‏ اصلا در روح و روحیۀ او نبود... با مسئولان حوزه مشکل‏دار شد و قهر کرد و رفت. (حتی شنیده‏ام آن‏زمان ممنوع الورود-به حوزه- هم شده بود!) خیلی نگذشته بود که در محافل مختلف ادبی آن روزگار شعر شیعه‏نامۀ او سر زبانها افتاد، اگر روزگاری مجالی شد، خواهیم گفت‏ که این مثنوی از چه جنبه‏های مختلفی قابل توجه و عنایت است. مثلا ما طیف گسترده‏ای از شاعران را داریم که همگی زبان گویای «یک‏ شاعر»اند انگار همان یک شاعر بزرگ و آرمانی است که گاهی در غزل‏ این و گاهی در مثنوی دیگری خود را نشان می‏دهد. 
مثنوی موردنظر آقاسی نمونۀ کامل و جالبی بود از شعر همان شاعر بزرگ پنهان، و مستتر و منتشر شده در همه. آقاسی در ادبیات بسیاری‏ از این مثنوی کاملا منطبق می‏شود با آن شاعر بزرگ فرضی. بعد از این‏ مثنوی بود که کارهایی، یکی بهتر از دیگری، از ایشان شنیده می‏شد. خیلی نگذشت که مرحوم «آقاسی» شاعر تمام‏عیار بسیجیها و بچه‏ مذهبیهای خاصی از جامعه شد. در هر محفلی که شرکت می‏کرد، کلی‏ شور و شوق ایجاد می‏کرد. در شب شعرها نبض کل جلسه را به دست‏ می‏گرفت و تمام مستمعان را سرحال می‏آورد. 
شعر خواندن او هم نوع خاصی بود و همه را جذب می‏کرد. عشق‏ به ائمه اطهار(ع) و ارزشهای معنوی در شعرهای این دورۀ شاعر-تا آخر عمر-موج می‏زد و ادامه یافت. حتی«آقاسی»کم‏کم به سمت‏ اسطوره شدن هم گام برمی‏داشت. می‏گفتند: دیده‏اند که در حرم‏ مطهر حضرت معصومه(س) قطرات آب وضو گرفتن آن بزرگوار را مردم‏ تبرک می‏کردند و به سر و صورت خود می‏زدند. بگذریم، نقد احوال و شرح آثار آن بزرگوار بماند برای مجالی درخور. با این مقدماتی که در این مقال آوردیم، خیلی مناسب نیست که ادامه دهیم. 
شنیده‏ام این روزها خیلی از بچه‏ها به زیارت مزارش می‏روند. مزار او نزدیک مزار شهید عطری است! (شهیدی که می‏گویند همیشه از مزارش شمیم عطرهای بهاری و بهشتی می‏آید.) الحق، مردم در مراسم‏ سوگواری و بزرگداشت آن بزرگوار نیز سنگ‏تمام گذاشتند. 
خداوند روح آن مرحوم را با ارواح طیبۀ شهدا محشور فرماید و به‏ دریای بی‏کران رحمت خویش به کنارش گیرد. (فاتحه‏ای بخوانیم و صلوات)

نعمت‌الله سعیدی

 

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • قهر کرد و رفت!
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.