29 خرداد سالروز شهادت دكتر شريعتي است؛ مردي كه با وارد كردن نگاه جامعهشناسي به حوزه دين، موجي از زبان جديد در دنياي جوانان تشنه اسلام پديد آورد. اين زبان تازگيهايي داشت كه به تسلط دكتر شريعتي در حوزه ادبيات و هنر مربوط ميشد. چرا كه او تحصيلات آكادميك ادبيات فارسي را داشت و احاطهاش بر زبانهاي عربي و فرانسه و همچنين ورود او به هنر دهه 60 ميلادي، وي را داراي قابليتهايي كرده بود كه بتواند با نسل نوجو و آرمانخواه و پرتلاش زمان خود گفتگو كند.
دكتر شريعتي، جامعهشناس مسلمان معاصر يكي از تاثيرگذارترين چهرههاي فرهنگي عصر انقلاب اسلامي به شمار ميرود كه گرچه هيچگاه در روزگار به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي نزيست؛ اما سايه فكري او در عرصههاي مختلف فرهنگي، اجتماعي و حتي سياسي و اقتصادي دوران انقلاب مرزبندي مشخصي با انديشههاي ديگر داشت.
دكتر علي شريعتي همواره به عنوان نماد آرمانخواهي و به معناي كامل انقلابي، مجري طرح بازخواني انديشههاي اسلامي و ايراني به سمت تحول و دگرگوني مطرح بوده است. از اين نوع نگاه دكتر، تلقي برداشتها و جبههگيريهاي مختلف صورت گرفته است كه بيارتباط با ايسم يا مكتب شريعتي و كاركردهاي آن نبوده است.
برخلاف آنچه روشنفكران در جهت تقريب مكتب شريعتي به چپگرايي تلاش ميكنند؛ گرچه شريعتي هم تحت تاثير گفتمان غالب عدالتخواهانه چپ سابق تئوري مينويسد، اما دغدغه اصلي او توانايي شريعت است؛ دغدغهاي كه در نسلهاي مختلف انقلاب اسلامي، واكنشها و تجليهاي پيدا و پنهاني يافته است.
تجلي شريعتي در ادبيات انقلاب، بويژه در نسل دومي كه اكثرا آنرا با جنگ و افسوس روزهاي رفته ميشناسند نيز از جمله بخشهاي پيكره بزرگ مكتب شريعتي در تاريخ معاصر خواهد بود.
كلمات آسماني و زميني
اولين تشابه ساختاري و محتوايي شريعتي با ادبيات انقلاب را ميتوان در استفاده اين ادبيات از الفاظ ظاهري و آرمانهاي نهايي او در بافت محتوا يافت.
گرچه دكتر، نه در ايام خود و نه در زماني كه به اسطوره تبديل شد به عنوان شخصيت جامعالاطراف كه بخشي از آن ادبيات باشد؛ مطرح نشد و كسي او را به معناي رايج آن اديب نميدانسته (گر چه داراي اشعار و متون ادبي قابل توجهي است) اما نبايد از نظر دور داشت كه شريعتي با برداشتهاي نو و ذوقي خود، كلماتي را به حوزه ادبيات ديني و اجتماعي تزريق كرد كه اين كلمات چه از نظر ظاهري و چه از نظر محتوايي نشانگر تحول در گفتار و گفتمان اين نويسندگان بود.
مفهوم تعهد به آرمانها، آزادگي قلم و هنر در انتظار موعود به عنوان نگاه او به فلسفه هنر در پي به خدمت گرفتن ادبيات در راستاي آرمانهاي مهم وي قرار داشت. اين گرتهبرداري از لحاظ ساخت و محتوا رخدادهاي مبارك يا مكررات نامباركي در عهده توليدات ابتدايي خود، يعني ادبيات دفاع مقدس ايجاد كرد.
فرزندان جلال يا شريعتي!
رضا اميرخاني در يكي از نشستهاي ادبي سال 86 جمله مهمي را درباره ايسم آرمانگرا در ادبيات بيان كرده بود كه احتياج به تكميل دارد.
وي گفته بود: «ما در ادبيات فرزندان زن زيادي جلالآل احمد هستيم».
نويسنده من او و بيوتن همچنين در جايي ديگر در تعريف هنر متعهد و بسيجي، مشخصه آن را متعهد بودن به آرمانگرايي دانسته بود و اين البته چيزي است كه حداقل در قلم جلالآل احمد بوضوح روشن نيست.
حلقه نويسندگان متعهد نسل دوم انقلاب اسلامي و آرمانگراياني چون دهقان، اميرخاني، احمدزاده و بايرامي بيش از آنكه به انتقادات انقلابي آلاحمد و غرزدنهاي اجتماعي او پرداخته باشد، سعي در تصويرسازي مدينه فاضلهاي دارد كه هيچگاه پرسشگري چون جلال دعوي آن را نداشت.
نسبت اين آرمانگرايي ايدئولوژيك با شريعتي، مكتب و تاثيرات ناخودآگاه او بر انديشههاي انقلابي روشنتر و مهمتر تلقي ميشود.
با اين تفاوت كه آنگونه كه شريعتي براي بازسازي حيات طيبه تمدن اسلامي، چشم به صدر اسلام و شخصيتهايي مانند ابوذر، مقداد و سلمان دوخته بود؛ نويسندگان جديد به بازخواني روزگار جنگ و صدرانقلاب به وضعيت كنوني اعتراض ميكنند.
گرچه اين گروه نيز چون جلال و پس از آن شريعتي تصويرروشني از جامعه مطلوب خود بيان نميكنند.
تفكر سلبي و ايجابي
مدت كوتاهي از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه حضرت امام خمينيره دستور تشكيل جمهوري اسلامي را دادند. جمهوري اسلامي نهتنها يك نظام سياسي، بلكه يك الگوي حكومتي مسووليتپذير است كه در مقابل انقلاب كه بر نكات منفي وضعيت حاضر شوريده و ناشي از يك تفكر سلبي است، داراي وجوه ايجابي است.
در واقع اگر در انقلاب اسلامي در پي اين هستيم كه مظاهر مخالف اسلام از جامعه برچيده شود، جمهوري اسلامي بايد پاسخ دهد كه اسلام در حكومت داري از چه ميگويد.
اين جنبه چيزي بود كه شريعتي فرصت و زمينه پرداختن به آن را نداشت و بر همين اساس، كمتر مورد توجه ادبيات بپا خاسته از اين نوع گفتمان قرار گرفته است.
اين در حالي است كه دشمنان انقلاب و جمهوري اسلامي در خارج از كشور با استفاده عناصر داستاني همواره در صدد مخدوش كردن و تحريف مواضع جمهوري اسلامي و انقلاب ارزشي مردم ايران بودهاند.
برخورد نويسنده آزاده با موضوعات اجتماعي و تاريخي كه در زمينههاي خاص زماني و مكاني و حكومتي اتفاق ميافتند، گرچه نبايد برپايه توجيه مسائل و نديدن ضعفها باشد؛ اما فضايي ديدن اين مشكلات و نداشتن تحليل مناسب براي تجزيه ناكاميهاي اجتماعي و تاريخي از ايرادهاي عمده آرمانخواهي محض است.
قاب تصوير هنرمندان
توفان انقلابي در عرصه ادبيات نيز گاهي 2 تفكر علت و معلول را به جان هم مياندازد؛ همان گونه كه ممكن است حكومتزده شدن و غرق شدن در بروكراسيهاي حكومتي هويت و ذات انقلاب را تحتالشعاع قرار بدهد.
تجربههاي متفاوتي از دوران پس از انقلاب براي نويسندگان انقلابي در تاريخ ادبيات جهان موجود است كه نشاندهنده نبود تعادل در رفتار حكومتها، فعالان فرهنگي و انقلابها بوده است.
ادبيات به عنوان يك عنصر فرهنگي ناظر بر حكومت و اجتماع گرچه بايد به عنوان ديدهبان فرهنگي و صادق تاريخ بر اوضاع و احوال زمانه سيطره داشته باشد، اما نبايد از اين رسالت قلم نيز غافل بود كه نوشته ميتواند و بايد سايه نشاط، اميد و حركت رو به جلوي نسلهايي باشد كه قضاوت خاصي درباره ارزشها ندارند. با اين نگاه است كه آرمانگرايي محض قياس جامعه با مدينه فاضله گاه در نقش معكوس و نااميدكننده ظاهر ميشود و سياهنمايي ميكند.
امروزه بسياري از جوانان جنگ نديده و علاقهمندان انقلاب اسلامي پس از 3 دهه منتظر شكوفايي نتايج اين جمهوري اسلامي و هزينههايي كه براي آن شده، هستند؛ انتظاري كه در قابهاي تصويري هنرمندان مهمترين تجلي را خواهد يافت و اين مسالهاي است كه نويسندگان كه به فرجام انقلاب ميانديشند، در خلق آثار هنري بايد مورد توجه قرار دهند.
نويسنده انقلاب اسلامي گرچه پاسبان دستاوردها و مراقب اين نهال از انحرافهاست، نبايد تلقي بيحاصلي تلاشها را مستقيم يا غيرمستقيم فراهم كند؛ زيرا براي حفاظت از دستاوردهاي انقلاب اسلامي ژرفانديشي در اظهارنظرها بسيار مهمتر است.
آرمانگرايي و فرجام آن
آرمانگرايي در ادبيات، چه محصول مكتب شريعتي باشد و چه معلول عوامل ديگر از سيد شهيدان اهل قلم، شهيد آويني تا قيصر امينپور و حلقه حوزه هنري تجليات گوناگوني داشته است.
موضوع مهمي كه امروز بايد به آن توجه داشت، اين است كه ذوق آرمانگرايي در ديدگاه مطلوب آن نهتنها تحجرآفرين نيست، بلكه ميتواند حركتدهنده نسلها براي حل معضلات خود و نيل آنها به اهدافي مبتني بر ارزشها باشد. در غير اين صورت محصول اين نگاه چيزي جز ياس و نااميدي مخاطبان در مرحله نخست و نااميدي خود نويسنده از حركت خود نخواهد بود.
آرمانگرايي در ادبيات بايد زمينهاي مناسب براي حركت به جلوي نسلها را فراهم كند و از اين نگاه مقوم نقاط قوت و از بين برنده نقاط ضعف در مهندسي فرهنگي اجتماع باشد؛ چيزي كه تلاشهاي فرهنگي شريعتي و ديگر انديشمندان همعصر او بر آن متمركز شد و به نتيجه رسيد.
مساله نويسنده
انقلاب، شورش بر وضع موجود و حركت بنيادي براي تحولي همهجانبه و همهگير است. يكي از جنبههاي مهم اين موضوع را ميتوان تحول بنيان فرهنگي دانست كه مانند ديگر جنبههاي انقلاب بيشتر اعتراضي است تا اصلاحي.
در واقع مساله نويسنده انقلابي نيز با هويت انقلاب متناسب است و بيش از آن كه مبتني بر ديدگاهي مشخص و راهبردمدارانه باشد، ديدگاهي انتقادي است كه در نهايت از آرزوهاي بزرگ دم ميزند. نويسنده انقلابي از ارزشها سخن ميگويد و دغدغه آن را در ذهن ميپروراند. او اگر هم از مدينه فاضله سخن بگويد، جز هالهاي مبهم چيزي ارائه نميكند.
بهشت اين نويسنده يا در گذشته است يا در آيندهاي نه چندان نزديك و مهمتر از همه اين كه راهبردي براي تغيير وضعيت اكنون به وضعيت مطلوب جز دگرگوني مداوم نميبيند.
با اين نگاه، شايد از جلال آلاحمد تا حلقه نويسندگان حوزه هنري (سوره مهر) بتوان نوسانهاي زيادي را مثال زد كه هر يك از اين مشخصهها در آن ضعيفتر يا قويتر بوده باشد؛ اما واقعيت كلي اين است حركتي كه نويسنده انقلابي محض همواره دنبال ميكند، مجموعهاي از عشق سرشار او به ارزشها، اعتراض هميشگي وي به وضعيت اكنون و به رخ كشيدن لزوم تحول در همه عرصههاست.
محمدصادق دهنادي