موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
گفت و گو با محمدرضا شرفی خبوشان

هنوز شعرهايمان را نگفته‌ایم

12 شهریور 1392 08:14 | 3 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.62 با 21 رای
هنوز شعرهايمان را نگفته‌ایم
شهرستان ادب: محمدرضا شرفی خبوشان مدرس دانشگاه و نامی آشنا در حوزه شعر و ادبیات داستانی است. سال گذشته مجموعه شعر سپید شرفی خبوشان با عنوان «نامت را بگذار وسط این شعر» توسط انتشارات شهرستان ادب به بازار نشر آمد. اکنون گفت و گوی شهرستان ادب را با خبوشان درباره زندگی هنری و هردو تخصص _شعر و داستان_ می خوانید که زحمت انجام آن با آقای جواد شیخ الاسلامی بوده است.


شهرستان ادب: میخواهیم یک مقدار درباره‌ی خودتان و کارهایی که انجام داده‌اید صحبت بکنیم. در ابتدا یک معرفی از خودتان داشته باشید...

شرفی‏خبوشان: من سال 57 در ورامین به دنیا آمدم. پدرم خراسانی‌الاصل است و خودم زاده‌ی ورامین هستم و دوران کودکی و نوجوانی تا امروز را در ورامین به سر بردم و از همان ایام دبستان و راهنمایی به شعر و ادبیات علاقه‌ی زیادی داشتم. کتاب به سبب اینکه برای من یک مقوله‌ی شگفت انگیز بود و طوری بود که خودم شخصا کشفش کرده بودم خيلي دوست داشتني بود. دوران کودکی من همزمان شده بود با دوران جنگ و به سبب اینکه ورامین محل خوبی بود برای اینکه خیلی از خانواده ها در ایام موشک باران می‌آمدند خانه‌ی اقوام و آشنایان، خانه‌ی ما هم‏محلی بود برای آن دسته از دوستان و آشنایانی که از پایتخت پناه آورده بودند به شهرستان های اطراف. در این دست از اقوام کسانی بودند که همراه خودشان یک سری وسائل آورده بودند. یکی از این اقوام ما با خودش کتاب آورده بود. من در آن ایام کتاب را کشف کردم و مخفیانه سراغ وسائل این مهمان رفتم و خیال کردم کار درستی نکرده‌ام که بدون اطلاع خودش به وسائلش دست زده‌ام.  وقتی به او گفتم خیلی هم خوشحال شد.

شهرستان ادب: شما چند سالتان بود در این زمان؟

شرفی‏خبوشان: 9 سال داشتم. دوم سوم دبستان بودم. بعد، این اتفاق باعث شد که علاقه‌مند بشوم به کتاب. در این کتاب‌ها هم داستان بود، هم شعر بود، هم رمان بود، و یک سری مجلات هم بود که مربوط می‌شد به سال 57 و 58. درست سالی که بحبوحه‌ی انقلاب بود و اخبار و گزارش‌های آن زمان زیاد می‌چرخید و این مجلات من را علاقه‌مند کرد به انقلاب. در آن زمان هم که ایام دفاع مقدس بود و اقوام و خانواده و همسایگان و همه به‌ نوعی در درگیری جنگ بودند و به جبهه می‌رفتند و من هم خب در آن ایام همراهی می‌کردم کسانی که اعزام می‌شدند به جبهه در خیابان اصلی همه‌ی این ها را یک به یک دنبال می‌کردیم و بعد هم که شهدا را می‌آوردند و آن ایام برای من ایام خیلی ماندگاری بود. این‌ها را که می‌گویم قصدم این است که بعد برسیم به این که چطوری من برای دفاع مقدس کار کردم.
نامه نوشتن به رزمنده ها و قلک ها را پر کردن و همراه شدن با جمعیتی که اعزام می‌شدند به جبهه و هیجانِ اینکه خودمان را به تابوت شهدا برسانیم و به عیادت جانبازی می‌رفتیم و تا اینکه به هر حال ما به دوران راهنمایی رسیدیم که طبع شعرمان شکفته شده بود و درباره‌ی انقلاب و جنگ اشعار ناقصی را می‌ساختم. بعد از آن در دبیرستان نگاه جدی تری کردم. چون به شعر و داستان علاقه‌ی وافری داشتم و همان زمان هم اشعاری می‌گفتم و در مسابقات دانش آموزی که برگذار می‌شد رتبه هایی هم در سطح استان و کشور آوردم. همین هم باعث شد که در این اردوها با یک سری از دوستانی آشنا بشیویم که خیلی‌هایشان الآن در قید حیات نیستند.

شهرستان ادب: با چه عزیزانی در این اردوها آشنا شدید؟

شرفی‏خبوشان: استاد مردانی، شاعران دیگری هم بودند در این اردوها که بودند و از شعرای هم سن و سال خودمان آقای علی داودی بودند. حتی از دوستان مهاجر افغانستان هم بودند.؛ مثل سیدضیاء قاسمی

شهرستان ادب: سیدرضا محمدی

شرفی‏خبوشان: بله. و خیلی از دوستان دیگر. این مقدمه باعث شد که ضمن اینکه در حوزه‌ی شعر کار می‌کردم در دوران دانشجویی رشته‌ی ادبیات را انتخاب کردم و علاقه‌مند شدم که خاطرات آن کسانی که دوران کودکی من را تحت تأثیر قرار دادند جمع آوری کنم.

شهرستان ادب: پس معلوم است که ریشه دار بوده این احساس تعلق شما نسبت به دفاع مقدس

شرفی‏خبوشان: بله

شهرستان ادب: شما در کودکی‌تان هم پسر بازیگوش و چموشی بوده‌اید ظاهرا! چون یک پسر 8-9 ساله خیلی اهل کتاب نیست. مخصوصا کتاب‌هایی که آن دوست خانوادگی شما داشته صد در صد هيچ کدامش کتاب‌های کودک و نوجوان نبوده

شرفی‏خبوشان: بله، دقیقا. رمان‌هایی بود که همه‌اش بزرگسال بود و مجلاتی که مربوط به انقلاب می‌شد و آن درگیری‌های فکری و ... که من را جذب می‌کرد. این بود که برای من خیلی جالب بود. و همین که به قول شما من یک‌ضرب به سمت رمان بزرگسال و کارهایی که فراتر از سن خودمان بود رفتیم. این‌ها همه چون به نوعی همراه با کشف بود خیلی جالب‌تر شده بود برای من. چون کسی نبود که به من بگوید برو کتاب بخوان

شهرستان ادب: پس فضای خانواده‌تان خیلی فرهنگی نبود؟

شرفی‏خبوشان: بود، اما به هرحال خانواده در حوزه‌ی کتاب بسیار علاقه‌مند بودند به مسائل دینی. ولی اينکه اهل رمان و داستان و شعر باشند، نبودند. این بود که این کشف باعث شد که مال خودم بدانم این کتاب‌ها را . دنیایی باشد که خودم پیدایش کرده‌ام. دوران دانشجویی هم من به صورت خیلی شخصی علاقه‌مند بودم که اگر کسی سابقه‌ای داشت در انقلاب و دفاع مقدش مصاحبه می‌کردم با او. یعنی دوست داشتم پای حرف‌هایش بنشینم و یادداشت بردارم. این یک کار شخصی بود؛ برای روزنامه یا جای خاصی نبود. دوست داشتم خودم اين را داشته باشم. تا اينکه به فکر افتادم اين را خيلي جدي‌تر پيگيري کنم. اين بود که شروع کردم در حوزه‌ي جمع آوري و تدوين خاطرات دفاع مقدس کار کردم که ماه عسلش چند تا کتاب شد. از جمله يکي از کتاب‌هايي که به چاپ رسيد کتابِ «مردي که در ارتفاع ماند» بود که خاطرات يکي از جانبازان بزرگوار وراميني است به اسم محمد جعفري منش. يا مثلاً خاطرات «ايستادن در غرب» که خاطرات سردار احمد شاهسون هست و چند تا هم مجموعه خاطرات کوتاه که این‌ها به مدد همراهي و همکاري با اداره حفظ آثار و نشر آثار دفاع مقدس استان تهران انجام گرفت. 

شهرستان ادب: تا اين موقع شعر خيلي براي شما جدي نشده بود ديگر. يا نه؛ شعر را هم جدي پيگير بوديد؟

شرفی‏خبوشان: شعر بسيار جدي بود. اين ريشه‌هاي رفتن به سمت داستان بود. يعني من به دليل حضور و همراهي با خيلي از دوستان شاعر که در اردوهاي دانش آموزي ديديم همديگر را و ارتباط داشتيم شعر را دنبال می‌کردم. به خصوص در انجمن‌هاي شعري که گاهي در تهران برگزار مي‌شد يا خودمان در ورامين داشتيم شعر را دنبال می‌کردم. مثلاً در ورامين استاد مرحوم عليرضا طالقاني بودند که از وجودشان استفاده مي‌کرديم و يا استاد سعيد وزيري بودند. در تهران هم گاهي در جلسات چهارشنبه‌هاي حوزه هنري شرکت می‌کردم. اين جلسه‌اي بود که دوستان مهاجر افغانستان حضور داشتند که ما هم گاهي خدمتشان مي‌رسيديم. گاهي هم جلسات استاد معلم مي‌رفتم و يا جلسات مرحوم امين‌پور و سيدحسن حسيني در فرهنگ‌سراها مي‌رفتم. این‌ها در زمينه‌ي شعر بود.

شهرستان ادب: خب، پس خاطرات دفاع مقدس زمينه‌ي ورود شما به عرصه‌ي داستان بود.

شرفی‏خبوشان: بله، مي‌خواستم اين را بگويم که علت اساسي ورود من به داستان علاقه‌مندي من به خاطرات انقلاب و دفاع مقدس بود. اين باعث شد که اصلاً من کشف کنم داستان را و از شعر به صورت جدي وارد داستان شوم. با خودم گفتم من دارم در طلايي‌ترين عصر تاريخ ايران زندگي می‌کنم. سال 57 که انقلاب رخ داده است به دنيا آمده‌ام، و بهترين سال‌هاي کودکي من در دوران جنگ گذشته. يعني عصري پر از اتفاق، پر از رويداد، مسائل انساني و اعتقادي که همه‌اش واقعا شنيدني و نوشتني و به ياد ماندني است. این‌ها ذهن من را پر کرد از داستان‌هاي حماسي، داستان‌هاي به ياد ماندني؛، و درگيري ذهني من و علاقه‌ي دروني من باعث شد که داستان را دنبال کنم تا در اين حوزه به خصوص وقايعي که خودم ديده‌ام و خوانده‌ام و شنيده‌ام را به شکلي متعالي ارائه بدهم؛ طوري که تأثيرگذارتر باشد. حس می‌کردم خاطره خيلي خوب است، ارتباط صميمي‌اي دارد با فرد؛ اما می‌تواند اين خاطرات دست مايه‌ي داستاني باشد که زباني صميمي تر و تأثيرگذارتر از خاطرات داشته باشد. داستان می‌تواند دنيايي خلق کند که انسان در آن زندگي کند. تبديل به دنياي خود خواننده بشود . خاطره از آن جهت که شما داري دنياي ديگري را مي‌خواني به نوعي اما داستان می‌تواند پررنگ‌تر و تأثيرگذارترش کند. به همين خاطر به سمت داستان رفتم. هم زمان در حوزه‌ي دفاع مقدس شعر هم کار می‌کردم مثلاً در سال 89 نفر اول کنگره‌ي کشوري شعر دفاع مقدس شدم. پيش از آن هم در سال 87 تا 89 سه دوره برگزيده‌ي داستان دفاع مقدس، جشنواره‌ي يوسف، شدم. داستان کوتاه را به صورت جدي دنبال می‌کردم. خب ادبيات را هم به صورت جدي ادامه مي‌دادم و اين وسط معلم هم شدم. يعني من تربيت معلم شهيد مفتح شهرري قبول شدم و شروع کرديم به درس خوندن و بعد از آن هم شروع کرديم به درس دادن در همان حوزه‌اي که علاقه‌مند بودم، يعني ادبيات. در کنارش هم که شعر و سرودن و داستان را هم دنبال می‌کردم .تا اينکه غزل‌های خودم را انتشارات «واچ» به چاپ رساند با عنوان «از وا‍ژه‌ها تهي». اين اولين کتابي است که در حوزه‌ي شعر از من به چاپ رسيد. البته چون انتشارات پخش قوي‌اي نداشت کار ديده نشد

شهرستان ادب: من فکر می‌کردم که شما مجموعه غزل چاپ نکرده‌ايد.

شرفی‏خبوشان: غزل‌هايي که در اين کتاب چاپ شده انتخابي از بينِ غزل‌هايي است که تقريبا از سال 73 تا 81 نوشته بودم. حدود 40-50 تا غزل از بين حدود 300 تا غزل انتخاب شده بود. 

شهرستان ادب: موضوع و مضمون غزل‌ها چه بود؟ داستان‌ها که اکثرا دفاع مقدسي بودند...

شرفی‏خبوشان: غزل‌ها بيشتر فضاي فردي و شخصي خودم را داشتند. بيشتر فضاي دروني بود. بيشتر کنکاش يک شاعر با خود و دنياي خودش است. هنوز هم معتقدم که غزل قالبي است که اصلاً ساخته شده است که شما در او از عواطف و احساسات فردي خودت سخن بگويي. حالا اين احساس می‌تواند عشق باشد و می‌تواند چيزهاي ديگر....

شهرستان ادب: احساس شاعر نسبت به موضوعات مختلف

شرفی‏خبوشان: نه موضوعات مختلف. من معتقدم که غزل هرچند تجربه‌ي سياسي و اجتماعي شدن را دارد اما باز هم تجربه‌ي درخشاني در اين حوزه نداشته. هرچه غزل خوب داريم در حوزه‌ي عشق و عرفان و عوالم فردي بوده است. اصلاً اين قالب انگار ساخته شده تا شما در اين حيطه احساسات دروني و عشق و عاطفه‌ي خودت را ابراز کني. از اسمش هم پيداست. حالا هي به اين قالب اجبار کرده‌اند که مسائل اجتماعي و روز را گفتن از نظر من نتوانسته است که جوابگو باشد. شما اگر مقايسه بکنيد جواب بسيار روشن است. درحالی‌که شعر نو و شعر سپيد اصلاً قالبي است که شما بازخورد خودت را از پيرامون و جمع و جامعه و يا يک رخداد واقعي مثل سياست و اقتثاد و غيره را در اين قالب مي‌تواني بگويي. وقتي که يک قالب چنين قابليت‌ها را دارد چرا اصرار کنيم که موضوعات اجتماعي و تاريخي را در غزل بريزيم به نظر من زياد خودش را نشان نداده است. بر من ثابت نشده که غزل اين ظرفيت را دارد. درحالی‌که واقعا ظرفيت اين مسائل را غزل ندارد.
دومين مجموعه‌ي من هم شعر سپيد بود که به چاپ رسيد. همين انتشارات واچ به چاپ رساند. اسمش هم هست «طعم خوش واژه ها و يادداشت‌هاي بي اهميت يک شاعر شهرنشين».

شهرستان ادب: چه اسم طولاني‌اي!

شرفی‏خبوشان: آره، چون دو تا مجموعه است در يک کتاب. يعني «طعم خوش واژه ها» يک کتاب است و «يادداشت‌هاي بي اهميت يک شاعر شهرنشين» يک کتاب ديگر که اين دو با هم گرد آمده‌اند و شده‌اند يک کتاب. اين را انتشارات واج در سال 85 چاپ کرد. کار به نوعي خلاص شدن من از غزل و کشف شعر سپيد است و ظرفيتهاي آن. در اين کتاب من زبان ورزي کرده‌ام، سنجيده‌ام زبان شعر سپيد را و خب تصميم خودم را در اين کتاب گرفته‌ام که قالبم چه باشد. نه اينکه غزل را کنار بگذارم؛ نه، اين را فهميدم که غزل براي عوالم فردي من است و اگر می‌خواهم حرفي فراتر از فرديت بزنم و به جمع و دنياي اجتماعي عکس العمل نشان بدهم بايد سپيد را انتخاب کنم. چون اين ظرفيت را دارد که اين برخورد را در خودش نشان بدهد. 

شهرستان ادب: به نظر من ميرسيد که دليل ورود شما به شعر سپيد هم تقريبا همان دليلي است که شما را به سمت داستان کشاند. يعني وجود يک دغدغه‌ی دروني که دنبال راهي براي ابرازش بوديد...

شرفی‏خبوشان: بله، 

شهرستان ادب: بعضی‌ها اين ادعا را داشتند که شعرهاي شما شباهت‌های زيادي به داستان‌های شما دارد و تأثيرپذيري اين دو آشکار است. خود شما چه ديدي داری؟

شرفی‏خبوشان: به عقیده‌ی من شعر سپيد براي اينکه موفق باشد و همه‌گير باشد و مخاطب عام هم آن را بخواند و از آن فرار نکند بايد يکي از مؤلفه‌هایش روايتگري باشد. حتماً بايد در شهر سپيد ما يک روايتي داشته باشيم که مخاطب آن را دنبال کند. اگر پخش و پلا باشد و از واقعيت به دور باشد موفق نيست. شايد اين حرف من يک چيز عجيب و پارادوکس به نظر بيايد ولي به نظر من این‌طور نيست. شعر سپيد بايد يک مقدار واقع‌گرا هم باشد. ضمن اينکه شعر تخيل خودش را دارد اما نگاه اصلی‌اش به واقعيت بيروني است. اين نگاه واقعي به شعر سپيد است

شهرستان ادب: خب کشف در کجاي شعري قرار می‌گیرد که می‌خواهد بيشتر به واقعيت بپردازد و از او معنا بگيرد؟

شرفی‏خبوشان: اتفاقاً رمز و راز و درک شعر سپيد در همين است. يعني ما کشف شاعرانه‌ي خودمان را از جنبه‌های واقعي زندگي برداشت کنيم. در شعر کهن ما اين رخ نمي‌دهد. يعني ضمن اينکه شاعر در تخيلات خودش است در همان تخيلات خودش به کشف می‌رسد. به خاطر اين تخیلات خودش می‌آید از تشبيه ملموس استفاده می‌کند اما جهان شعر سپيد و جهان مدرن امروز برعکس شده است. يعني مبنا آن واقعیتی است که من می‌بینم. برای اينکه برداشت خودم از واقعيت را بيان کنم دست به کشف می‌زنم. اينجا واقعيت مبنا است، زندگي و واقعيت مبنا می‌شود نه تخيل. در شعر کهن مبنا تخيل است. ولي در سپيد واقعيت مبنا است و از تخيل بهره می‌گیرد تا الآن خودش را و جهان خودش را بيان کند. من در مجموعه‌ي «نامت را بگذار وسط اين شعر» به اين پرداخته‌ام. يعني با اين ديد رفتم سراغ شعرهاي اين مجموعه. 

شهرستان ادب: چقدر به سمت کشف در زبان رفتيد در اين شعرها؟ يعني شاعري که در اين کتاب مضمون خودش را از عالم واقع می‌گیرد و سعي می‌کند از اتفاقاتي که از اطراف خودش می‌گیرد و آن را در شعر استفاده می‌کند چقدر از امکانات زبان براي شاعرانگي آن حرف استفاده کرد؟

شرفی‏خبوشان: زبان هم به تبع اين واقعيت بايد واقعي تر بشود. يعني ضمن اينکه نثر نيست در خدمت آن واقعيت کشف شده باشد. يعني به شدت برود به سمت سادگي. از زبان محاوره استفاده کند. حتي از ترکيباتي که مردم استفاده می‌کنند بهره برد. از همين شگردهاي زبان زنده‌ی روز خودش استفاده کند. يعني به شدت بايد ساده و قابل‌هضم باشد، روايي باشد و آن کشف و آن حس در لحظه‌ای که بر شما تأثير گذاشته به عنوان يک مبناي سرودن شعر سپيد. حالا که شما می‌خواهی بازخورد وجود خودت را بيان کني ، ضمن اينکه شاعر هست و نگاهش همراه با کشف است. خب در لحظه‌ی سرودن اين شعريت خودش روي زبان تأثير خودش را می‌گذارد و به نوعي می‌شود گفت که دغدغه‌ی اصلي شعر سپيد بيان کشف از واقعيت است. من می‌خواهم اين را بگويم که در شعر سپيد زبان فقط تنها دغدغه‌اش بايد سادگي و بي غل و غش بودنش باشد. در خدمت بيان آن کشف شاعرانه باشد.

شهرستان ادب: منظور شما از سادگي چيست؟ خب آن شاعري که واقعيتي را کشف کرده و می‌خواهد آن را ساده بيان کند برود داستان بنويسد، مقاتله بنويسد. چرا شعر؟ فرق شعر و داستان در اين نوشته چيست؟

شرفی‏خبوشان: در داستان شما يک جهان واقعي حلق می‌کنید تا مخاطب در اين جهان سير کند. در شعر شما بازخورد و برداشت شاعرانه‌ی خودتان را بيان می‌کنید. يعني شما بازخورد خودتان را و انعکاس آن جهان واقعي را در دنياي شاعرانه‌ی خودت تحول مخاطب می‌دهید. مخاطب می‌خواهد ببيند که در شعر سپيد شاعر به عنوان يک انسان چگونه به اين واقعيت نگاه کرده است. درحالی‌که در داستان مخاطب می‌خواهد برود در آن واقعيت عيني قرار بگيرد. می‌خواهد از خط سيري يک واقعه و رخداد مطلع بشود. اين تفاوتشان است. اما در نهايت يک وجه اشتراک دارند؛ هر دوي آن‌ها ميخواهند به تجربه‌ی زيستي مخاطب از جهان اطرافش اضافه کنند. يعني چه شعر سپيد و چه داستان کوتاه تمام تلاششان اين است که به تجربه‌ی يک انسان با پيرامونش اضافه کند. و تو بداني که در دنيايي که زندگي می‌کند و در جهاني که هستي، نوعي از تجربه‌ی برخورد انسان با جهان هم وجود دارد و به مدد اين براي انسان ارزش قائل بشوي. چه داستان کوتاه مدرن، چه شعر سپيد وظيفه‌شان اين هست که ما رو علاقه‌مند کند به دنبال کردن سرنوشت انسان. ما را متوجه اين کند که بي تفاوت نباشيم. با شيفتگي  و با علاقه دنبال کنيم که در شعر يک انسان چگونه تأثير گرفته و در داستان يک انسان چگونه عمل کرده است. اين باعث شده که من معتقد بشوم و اصرار داشته باشم  که در مرکز شعر سپيد انسان واقع است. نميتواند شعر سپيد خالي از انسان باشد. يعني فقط صرفا نمي‌تواند يک حس انتزاعي تو و درک تو و ذهنيت فردي تو را بدون حضور ديگري ، يک انساني که در اجتماع است، بيان کند؛ اين اسمش سپيد نيست. اگر شما به نثر بنويسيدش با نثر هيچ فرقي ندارد. آن چيزي که سپيدش می‌کند اين است که اين مؤلفه ها را داشته باشد. يعني حساسيت شاعر به سرنوشت آدمي. درحالی‌که در غزل می‌تواند این‌طور نباشد. 

شهرستان ادب: شما در مجموعه شعر دفاع مقدس خيلي سعي کرده‌اید که برويد به فضاهاي حسي و عاطفي عميق. يعني تلاش کرده‌اید که از آن نمادهاي دفاع مقدس مثل چفيه و خمپاره و ترکش و این‌ها دور بشويد. البته از اين نمادها هم وجود دارد اما خيلي کمتر است. حتي شما خانواده را آورده‌اید در دل جنگ و آن روابط عاطفي را نشان داده‌اید. از اين نوع گفتن آيا هدف خاصي داشتيد که می‌خواستید به آن برسيد؟

شرفی‏خبوشان: يکي از چيزهايي که من دنبال می‌کردم حالا در حوزه‌ی دفاع مقدس را به طور حرفه اي و خيلي جدي دنبال می‌کردم اين نياز را می‌دیدم که ما احتياج به آثاري داريم در حوزه‌ی داستان و چه در حوزه‌ی سپيد که مخاطب حس کند اين آثار سرنوشت اوست. حس انساني او نسبت به يک پديده است. نه اثري که مثلاً از يک اسوه ي دور از دست صحبت می‌کند. يا از يک چيزي که از او خيلي فاصله دارد. بايد تأثيراتي که جنگ روي زندگي ما داشته؛ هشت سال جنگ در کوچکترين و جزئی‌ترین اموررات زندگي ما تأثير گذاشته، این‌ها را بايد به او نشان داد. بپذيدر که اين جنگ از او بوده و جزئي از زندگي او بوده است. هم می‌تواند نگاه شاعرانه به او داشته باشد و هم می‌تواند نگاه داستاني به او داشته باشد. بشتر آثاري که من ميخواندم بين مخاطب و خود اثر يک نوع فاصله ايجاد ميکردند. مخاطب اين اثر را از خودش نميداند. خيال ميکرد که يک نفر نشسته و يک سري چيزها کليشه اي را نوشته و دارد تعرف می‌کند. ولي وقتي بيايد به مخاطب نزديک بشود؛ مثلاً از برسي صحبت بکند که موي همسر آن رزمنده مانده و اين رزمنده آن برس را با خودش برده توي خط مقدم. وقتي دست می‌برد در ساکش و برس را درمي‌آورد موي همسرش می‌بیند. اين يعني چي؟ يعني جزئی‌ترین امور زندگي که جنگ با او در ارتباط است. مخاطب ما کمتر با این‌ها برخورد داشته در شعر سپيد و کمتر لمس کرده است اين صحنه‌ها را در ادبيات دفاع مقدس. که ما نياز داشتيم. اين را فقط شعر سپيد می‌تواند امکان‌پذیر کند و داستان مدرن. اين که شما فرموديد تعمدي بوده است. اينکه من بپردازم به مقوله‌هایی که کمتر کار شده است و به سادگي با مخاطب حرف بزنم. ما نيازمند قالبي هستيم که این‌ها را در خودش تعريف کند، روان باشد.

شهرستان ادب: ولي قبول داريد مرز خيلي سختي است و راه رفتن روي لبه‌ی تيغ است. بالأخره ما بايد با شعر مواجه باشيم در اين شعر. از يک طرف هم به قول شما بايد با زباني ساده و به دور از لفاظي شعر را بنويسيم. جمع اين دو تا کار سختي است

شرفی‏خبوشان: اگر بخواهيم به اين نگاه کنيم که من بايد تمام نيروي شاعر بودنم را به زبان تحميل کنم کار سختي است. ولي از اين جهت که من زبان را به اندازه‌ی کافي می‌شناسم. اما نگاه شاعرانه‌ی من قوي است. مثلاً يک کلمن آب را يا يک آلبوم مقوايي را تبديل کند به شيء ارزشمند در يک شعر. اين نگاه است که خودش را تحميل می‌کند به زبان. مثلاً غزل‌های امروز خیلی‌هایشان به دنبال کشف مضمون‌اند. انگار که سبک هندي است و من خودم را در يک بازگشت جديدي حس می‌کنم. با اينکه ما روند رو به جلويي داشتيم به شعر سپيد، داريم دوباره برميگرديم به مضمون يابي و کارهاي قديمي. این‌ها درک جديدي به تو اضافه نمي کد. يک مضموني است که به تو لذت می‌دهد. اما يک شعر سپيد تلاشش اين است که درک جديدتري از زندگي به تو عطا کند.آن هم با نگاه شاعرانه‌ی خاص خودش . يعني همه چي را با آن نگاه می‌بیند. و اصلاً يکي از مؤلفه‌های شعر موفق به نظر من اين است که ترجمه بشود شعر تا آن نگاه شاعرانه‌ی خودش را در يک زبان ديگر هم نشان بدهد. اين همه شعرهاي موفقي که از شاعران عرب و اروپايي داريم که ترجمه می‌شود. يا بعضي از هايکوهاي ژاپني داريم که وقتي می‌خوانید لذت می‌برید. زبان تغيير پیداکرده ولي می‌بینید که آن نگاه شاعرانه در آن هنوز هست. خب چرا کساني بايد با افتخار بگويند که شعر بعضي از شاعران ترجمه پذير نيست. جايي در دنياي امروز ندارد اين نوع شعر. شاعر دوست دارد که يک نفر آن کشف شاعرانه را در آن سمت دنيا هم ببيند. خب اگر ما بخواهيم فقط به زبان اتکا کنيم وقتي ترجمه بشود هیچ‌چیزی از آن شعر نمی‌ماند. فقط شعر سپيد است که می‌توان از او بهره‌ی ترجمه‌ای هم برد. شاعر سپید سرا بايد درک و مبناي فکري خودش را قوي کند و احساسي و انساني کند تا هر جاي دنيا که شعرش رفت به آن توجه بشود. ولي اين اتفاق در خيلي از قالب‌های کهن ما نمی‌افتد.

شهرستان ادب: يک موضوع ديگر در شعر شما اين است که شما معمولاً با يک زبان بسيار بی‌خیال و ساده‌ای داريد درباره‌ی يک مفهوم دوست نداشتني مثل کشتن و درگيري صحبت می‌کنید. يعني يک بی‌خیالی زياد در شعرتان می‌بینیم. اين از کجا نشأت‌گرفته؟

شرفی‏خبوشان: حالا اين که ميگوييد برمی‌گردد به همان شعر سپید هر شعري بايد تأثير کلی خودش را بر روي شما بگذارد. شعر سپيد شباهت زيادي به نظر من با داستان کوتاه دارد. داستان کوتاه می‌خواهد يک تأثير واحد روي شما بگذارد این است که شما معمولاً با يک زبان بسيار بی‌خیال و ساده‌ای داريد درباره‌ی يک مفهوم دوست نداشتني مثل کشتن و درگيري صحبت می‌کنید. يعني يک بی‌خیالی زياد در شعرتان می‌بینیم. اين از کجا نشأت‌گرفته؟

شرفی‏خبوشان: حالا اين که ميگوييد برمی‌گردد به همان شعر سپید هر شعري بايد تأثير کلی خودش را بر روي شما بگذارد. شعر سپيد شباهت زيادي به نظر من با داستان کوتاه دارد. داستان کوتاه می‌خواهد يک تأثير واحد روي شما بگذارد چون موضوع واحد و حس واحد دارد. يک تأثير واحد و مشخص‌شده. مثلاً حس اندوه جدايي دو تا آدم. يا حس شادي رسيد دو تا آدم به همديگر.  نمی‌خواهد همه‌ی حس‌ها را در شما بيدار کند. فقط می‌خواهد يک حس را در شما تقويت کند و بيدار کند. شعر سپيد هم اگر می‌خواهد تأثيرگذار باشد بايد همین طور باشد. هر شعري در کليتش روي شما يک تأثير واحد بگذارد. يعني اگر شعري بايد در شما احساس نفرت ايجاد کند، بايد اين کار را بکند. حتماً نبايد بوي عطر گل از آن بلند بشود يا آواز بلبل از آن بشنويم. چون شما قرار است حس‌های مختلف خودت را منتقل کني. حتي به اين احساس برسي که چه ساده از مرگ آدم‌ها گذشته اند. همين چيزي که شما گفتيد. اين هست که هر شعري بايد بتواند يک تأثير واحد بگذارد و متفاوت باشد. حالا اين که شما ميگوييد شايد همان تلاشي بوده که من خواسته ام در اين شعرها اتفاق بيفتد. شعر سپيدهاي من در اين مجموعه هرکدارم روايت خودشان را دارند. به همين خاطر ميتوانند حس‌های مختلفی را منتقل کنند.

شهرستان ادب: آقاي خبوشان! هنوز می‌شود شعر دفاع مقدس گفت؟!

شرفی‏خبوشان: صد در صد. ما اصلاً شعرهايمان را نگفته‌ایم به عقیده‌ی من. به عقیده‌ی من تازه شروع شده است! يعني شوخي نيست؛ 8 سال جنگ بوده و حماسه بوده و شرکت همه‌ی کشور در اين جنگ بوده است. حالا ما بياييم بگوييم که همه‌ی کارهايمان را کردیم و همه‌ی داستان‌ها و شعرهايمان را نوشته‌ایم؟ نه! تازه دروازه گشوده شده است که نسل من و بعد از من نگاه دقيق و انساني و اينکه جنگ و دفاع مقدس و کشور را مال خودشان بدانند دست به قلم ببرند و بنويسند. به نظر من نويسنده شاعر و نویسنده‌ای می‌تواند موفق بشود در دفاع مقدس که اين را مال خودش و سرنوشت خودش را بزند.

شهرستان ادب: ضمن اينکه محمل بسيار خوبي است که ما در قالب همين بحث جنگ حرف‌های جهاني خودمان را به دنيا بزنيم. به هر حال تمام دنيا از جنگ 8ساله‌ی ما خبردارند. دوست دارند بدانند که بر ما چه گذشته و اصلاً چرا جنگيديم و ...

شرفی‏خبوشان: دقیقاً درست می‌فرمایید. يعني جهاني شدن پرداختن به همين جزئيات و وقايع خودمان است. يعني رجوع کنيم به خودمان. وگرنه توجه کردن به حرفه‌ای ديگران جذابيتي براي ديگران ندارد. تو بايد صحبت خودت را بکني تا براي ديگران جذاب باشد. اگر می‌بینید که اثري ماندگار می‌شود به اين دليل است که دارد صحبت خودش را می‌کند. اصلاً به نظر من رصد می‌کنند. وقتي صحبت یک نویسنده ي ايراني بشود يک انسان غربي و شرقي و اروپايي و ديگران متوجه می‌شوند که بدانند اين نویسنده‌ی ايراني از جنگشان چه گفته و نوشته؟  چون ما را گره خورده به آن می‌دانند. شاعري که جدا باشد از این‌ها حکايتش مشخص است. 
شهرستان ادب: در حوزه‌ی داستان چه به ذهنتان می‌رسد؟

شرفی‏خبوشان: من اولين مجموعه‌ی داستان کوتاه من هم  که عنوانش بود "بالاي سر آب‌ها". و اميرکبير چاپ کرد که در جشنواره‌ی دفاع مقدس بهترين کتاب انتخاب شد. چاپ اول اين 88 بود.

من فکر می‌کنم وارد شدن من به داستان ،چون مديون خاطره‌ام، اين راه خوبي باشد. يعني هميشه به شاگردان و ديگر دوستان هم ميگويم که توجه به خاطرات خيلي خوب و کارآمد است. يعني حتي در کارهاي کارگاهی تأکید می‌کنم که اول بباييم رمز و راز خاطره را کشف کنيم و بعد به داستان بپردازيم. در حقيقت داستان کوتاه هم این‌طوری شکل گرفت. در غرب هم توجه به خاطرات شخصي و اعترافات و این‌ها باعث ادبيات داستانی‌شان قوي بشود. استان براي ما از مشروطه شروع شد. يعني قبل از آن ما آن چنان سابقه‌ی عميقي در حوزه‌ی خاطرات شخصي نداريم. بنابراين عبور کردن از اين مسير می‌تواند داستان‌نویس را موفق‌تر کند. کتاب "بالاي سر آب‌ها" هم به چاپ دوم رسيد و در نمايشگاه بود. اما با تيراژ هزارتا. خيلي چيز با افتخاري نيست. اگر ده تا چاپ بخورد هم می‌شود 10هزار عدد. اين ناله‌ای است که بالأخره همه دارند.اين هم از...

شهرستان ادب: ناله‌ای که شما داريد!

شرفی‏خبوشان:البته ناله‌ی من از خودم است. گناه را نه گردن مخاطب می‌اندازم، نه گردن دولت می‌اندازم، نه صنعت نشر. بيشتر ميگويم خود نويسنده و خود شاعر مقصر است. تا حالا از خودمان سؤال کرده‌ایم که ما چه کار کرده‌ایم؟ چه اثري توليد کرده‌ایم که مخاطب تشنه باشد و اين را بخواند.

شهرستان ادب: برنامه‌تان براي آینده چي هست آقاي ‏خبوشان؟ شعر و داستان.

شرفی‏خبوشان: طبق آن سيري که به شما گفتم نوشتن دغدغه‌ی اصلي من است. به خصوص در حوزه‌ی داستان و رومان.خب يکي از رمان‌های من در حوزه‌ی کودک و نوجوان بهترين رمان شد. اسمش بود "موهاي تو خانه‌ی ماهی‌هاست". آخر اين ماه انتشارات عصر داستان اين کتاب را به چاپ می‌رساند انشا الله. در حوزه‌ی رمان بزرگ‌سال يک رمان با موضوع انقلاب خود شما –شهرستان ادب- داريد کار می‌کنید.

شهرستان ادب: يک مقدار درباره‌ی همين رمان انقلاب صحبت بفرماييد...

شرفی‏خبوشان: شايد در اين رمان رد پايي از يک شاعر هم پيدا بشود. شخصیت‌های داستان و نوع نگاه کردن افراد اين داستان به دنيا، رنگ و بويي از ذهن يک شاعر را دارد. حس می‌کنم در اين رمان هم يک تجربه‌ی زباني است؛ چون در دو زمان هم اتفاق می‌افتد. سعي کرده‌ام که تجربه‌ی نو و خوبي باشد. يکي از خوبی‌های داستان اين است که همراه با زمان زبانِ او هم عوض می‌شود. حتي می‌شود راوی‌ها را هم عوض کرد. به خاطر همين ویژگی‌های رمان دنياي جذاب و دوست‌داشتنی‌ای براي من هست و برنامه ام هم همين است که زندگي کنم و بنويسم. يک علامت مساوي بين اين دو تا گذاشته. يعني بين زندگي کردن و نوشتم. انتخاب کرده‌ام که زندگي از نظر مادي چيز دندان گيري براي من نخواهد  داشت. يعني از خيلي از موقعيتهاي شغلي و مادي صرفه نظر کرده و کنار گذاشته ام و فقط بسند کرده‌ام به همين زندگي معلمي؛ به خاطر اينکه شغل دوست‌داشتنی‌ای است براي من و منافاتي با نوشتن هم ندارد. تصميم گرفته‌ام که قناعت کنم به داشته‌ها و فقط وقت بگذارم براي نوشتن. با اين شرايطي که ما داريم بايد هم نويسنده بود و هم قانع بود.

شهرستان ادب: چند وقت پيش خبري را شنيدم که خيلي برايم جالب بود. خبر اين بود که رماني در ژاپن چاپ شده است و در طي دو سه هفته چهار ميليون نسخه فروش داشته است

شرفی‏خبوشان: بله؛ موراکامي. همزمان در کشورهاي مختلف چاپ شده است. همان شب اول نسخه‌هایش در ژاپن به فروش رفته است.

شهرستان ادب: گاهي با خودم فکر می‌کنم که شايد نویسنده‌های آن‌ها از نویسنده‌های ما قوي تر می‌نویسند. هرچند بعضي از دوستان ميگويند خيلي هم قوي نيست. يعني وقتي به فارسي ترجمه‌شده خيلي کم به فروش رفته در کشور

شرفی‏خبوشان: حالا اگر اين را به عنوان يک سؤال مطرح کنيد که چرا با يک رمان این‌طوری برخورد می‌شود که در طي چند روز چند صد هزار نسخه‌ی آن به فروش می‌رسد من بايد پاسخ بگويم که چند دليل دارد. یکی‌اش اين است که صنعت نشر رمان با چرخه‌ی اقتصادي ما پيوند نخورده است. يعني اول بايد رمان را به عنوان يک محصول اقتصادي قبول کرد. ولي مهم‌ترین دليلش اين است که –نويسنده و مردم- برخوردشان با رمان اين است که خواندن اين داستان به من می‌گوید که تو به سرنوشت ديگري حساسيت داري. علاقه‌مند هستي که بداني يک انسان چطور زندگي کرده و چه براي او پیش‌آمده. اين فرهنگ خيلي مهمي است. نویسنده‌های ما بايد اين را جا بيندازند و مردم ما هم بايد توجه کنند. يعني دوسويه باشد. اصلاً يکي از پیام‌های 8 سال جنگ ما اين بود که علاقه‌مند بودند به سرنوشت خودشان و همچنين اهميت می‌دادند به سرنوشت مردم شهر و کشورشان. اين خيلي خوب بود. ولي خب روزگار الآن ميبينم که اين حساسيت کم شده است. مثلاً وقت در خيابان راه ميرويم می‌بینیم که وقتي يک نفر چاقو ميخورد کسي به او توجهي نميکند. رمان اين وظيفه را دارد که اين حساسيت را دوباره زنده کند. وقتي رمان ميخواني يعني سرنوشت يک ادم براي تو مهم است که داري حرفش را ميخواني. و اين يک زنگ خطر براي ماست که علاقه‌مندي به رمان و ادبيات در کشور کم است.

شهرستان ادب:  و زنگ خطر نه فقط براي رمان، بلکه براي کل جامعه است...

شرفی‏خبوشان: بله؛ ادبيات انعکاس جامعه است. يعني با ادبيات شما می‌فهمید که جامعه در کجا قرار دارد. اين زنگ خطر است که حساسيت مردم به سرنوشت و زندگي همشهري خودشان، هم وطن و انسان کم شده است. اما وقتي همه علاقه‌مند به خواندن داستان هستند نشان می‌دهد که براي همديگر مهم هستند و هرکس به فکر خودش نيست...



کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • هنوز شعرهايمان را نگفته‌ایم
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: