کتاب «نامت را بگذار وسط این شعر» یکی دیگر از کتابهای جدید انتشارات موسسه شهرستان ادب است که مجموعه اشعار نوی محمدرضا شرفی خبوشان را در خود جای داده است. این اشعار که همه حال و هوای دفاع مقدسی دارند، مربوط میشوند به فضای جنگ و بعد از جنگ با زاویه دیدهای متفاوت و البته بسیار جالب. به نظر میرسد همه نوع آدمی در اشعار خبوشان جای دارند مثل جانباز و شهید و اسیر و همسر جانباز و نوجوان امروزی و مادر شهید که وقتی مخاطب در فضا شعرها قرار میگیرد و روایت متفاوت هر یک از این افراد را از جنگ میشوند و با پوست و گوشت لمس میکند، نمود تازهای از جنگ پیش چشمانش حاضر میشود.
**لبخند بزن !
راوی بخشی از این شعرهای مصور که فضاسازی خوبی از دوران جنگ ارائه کردهاند، اول شخص مفرد است. یعنی خود شاعر در میدان است و یک روایت دست اول دارد. اما راوی بیشتر شعرها دانای کل است و این دانای کل فضای بدیعی را روایت میکند. این دانای کل میتواند زیر خروارها خاک برود و گفتوگوی دو جسد را روایت کند. البته فقط جسد ایرانی میتواند سخن بگوید و جسد عراقی حرفی نمیزند. این اتفاق در شعر «سلام یا اخی» میافتد. شاعر، راوی سخنان یک شهید با یک جسد سرباز عراقی است. در قسمتی از این شعر میخوانیم:
سلام یا اخی!
چرا حرف نمیزنی؟
مگر تا حالا نمرده بودی؟
ها؟!
خندیدی؟ خندیدی یا…؟ یا این فک بیپوست و گوشت
با آن حفرههای گود
جمجمهات را خنده دار کرده است؟
لبخند بزن!
میبینی که باید با هم بسازیم
فکر میکردی مایی که دو طرف خاکریز
هم را نشانه میرفتیم و
حتی آن شب آخر
کارمان به سر نیزه کشید،
زیر خروارها خاک
روی هم بیفتیم و
این طور با هم قاطی بشویم؟
نگران نباش
دستم زیر سرت خواب نمیرود.
فقط اگر میتوانی، دست چپت را از روی سینهام بردار
خیلی دلم میخواهد، بتوانم
یک بار دیگر قرآن جیبیام را بردارم
لایش را باز کنم و
به امام و دخترم نگاه کنم…
شعر بسیار زیبای دیگر خبوشان در این کتاب مونولوگ شاعر با مادرش است درباره یک قالی. یک قالی که نماد همه چیز هست؛ زندگی، مرگ، جنگ، عشق، شعر و همه چیز. شاعر به مادرش التماس میکند حداقل این قالی را به سمسار ندهد و در این فضا به بازگویی خاطرههایش از قالی میپردازد و خواهشهای مکرر از مادر فضای احساسی جالبی پدید میآورد:
بگو این قالی را نبرند مادرجان!
خودت گفتی
روی همین قالی از شاه میترسیدی و
امام را دعا میکردی.
بوی گلهای این قالی
لای دستکشهایی که بافتی تا کردستان رفت.
باغ این قالی
با جورابهایی که بافتی
روی کارون شناور شد
عطر این قالی
در بهمن شیر و خرمشهر و سوسنگرد پیچیده است…
**شهیدی که میخواست خودش را جور کند
یکی دیگر از شعرهای بسیار زیبا و به تعبیر بهتر شاهکار شرفی خبوشان در این کتاب «باید خودم را جور میکردم» است. این شعر یک روایت دست اول است از لحظههای شهادت به روایت یک شهید که میخواهد اوج بگیرد. چیزی زیر پای او منفجر میشود. او تکه تکه میشود و هر تکهای به جایی میافتد. او میخواهد خودش را جور کند و تکههای بدنش را به هم بچسباند.
داشتیم به ارتفاع میرسیدیم
میان شیار چیزی زیر پایم منفجر شد
آنی به هوا رفتم و
تکه
تکه شدم،
افتادم
هی افتادم و
زمین از من پر شد
من پخش شده بودم و
هر چیزی را که به من میخورد
هر چیزی را که رنگی اچز من داشت
با عجله برمیداشتم
این تن آش و لاش را
باید دوباره به هم میچسباندم…
ویژگی مشخص شعر ها این است که هم تصویرسازی هایشان فوق العاده هستند و هم شعرها رنگ و بو دارند، میتوان شعرها را دید، لمس کرد و حتی بوئید. نکته مهم دیگر ترکیب بیرحمی و خشونت جنگ است با تعبیرهای لطیف و سمبلیک. مثل شهیدی که تکه تکه میشود بعد با بوتههای ریواس، شاخههای بلوط، پرهای کبکها و قاصدکهای رها بدنش را میسازد. این تصویر جدید از شهید با این تعبیرهای زیبا به هیچ وجه نسبتی با تصویر خون آلود و تکه تکه ندارد. بلکه هم زیبا است و هم به یاد ماندنی.
البته زبان خبوشان در بعضی اشعار انتقادی و گزنده میشود. انتقاد از امروز روز و آدمهایی که فقط انجمن دارند و آه میکشند. انتقاد از روزگاری که هیچ ناشری به خاطر یک شهید آستینش را رنگی نمیکند و هیچ خوانندهای بدون پول شعری برای اسطورههای وطنش نمیخواند. او در بخشی از شعر «دنبال نام فریبندهای میگردم» با همین لحن اعتراضی سروده است:
اینجا میان انجمنها
رسم این است
که به هم مگنا تعارف کنند و
در ستایش صلح
نحو زبان را به هم بریزند
جنگ را به تو بچسبانند و
با سطرهای معلق
فرمهای تازه خلق کنند
هزار بار سیاوش و آرش را
در بیتهای آرام
تلمیح کنند و آه بکشند.
رسم این است؛
رسم این است که تو برایشان
چهره عبوسی داشته باشی
شعرهای این مجموعه زیاد و در عین حال با زاویه دیدهای متفاوتی به جنگ و شهادت پرداختهاند که در ادامه یکی دیگر از شعرهای بسیار جالب این شاعر را نیز می آوریم:
لای نیها
مرغابی سرحنایی کوچکی
در کلاه خودت تخم گذاشته است.
بیست و دو سال است
که کلاه خودت را برای مرغابیها جا گذاشتهای
نمیدانم چه قدر پرنده
در کلاهت به دنیا آمدهاند
اما میدانم
این کلاه خودی که لای نیها گیر کرده است
موطن پرندههای گرمسیری است.
در مجموع این کتاب مجموعهای از ۳۹ شعر نو است. زیر قندیل صخرهها، این قالی، فقط تا آخر دنیا، اینجا زمینها دیم است، تن مرده تیر برق چوبی، لای نیها، ما چهار نفر بودیم، اصلا لعنت به این شعر، بوی نفس پرنده، اردیبهشت احتمالی شیراز، به علاوه قرمز، از این دنیا، پنیر خرما، بالا را نگاه میکنیم، چه کیفی دارد و محض رضا این مصرعها عنوان تعدادی از اشعار کتاب هستند.
انتشارات شهرستان ادب کتاب «نامت را بگذار وسط این شعر» را در ۷۸ صفحه با قیمت ۳هزار تومان منتشر کرده است.
علاقه مندان برای تهیه این کتاب میتوانند با شماره تلفن ۷۷۵۱۷۸۳۰ تماس بگیرند.
خبرگزاری فارس