شهرستان ادب: مقاله پیشِ رو یادداشت حسن صنوبری است درباره سکانس کلمات زندهیاد دکتر سید حسن حسینی.
فلش فوروارد:
نمیدانم اگر فردا روز، از خلاف آمد عادت، به فرض محال، به فرض قحطالرجال، زد و من نیز شاعر یا منتقد نامآوری شدم، وانگهی پیش از ریزش و آویزش نهاییِ آرد و الک خویش از دنیا رفتم؛ آیا دوستانِ عزیز و خانواده گرامیام همین مچاله شدههای دورِ تخت و تاخوردههای زیرِ فرش و پنهانشدههای داخلِ صندوقچهام را کتاب میکنند و با عنوانِ «منتشر نشده های فلانی» یا «آخرین تاملاتش» می دهند به خوردِ ملت؟ آیا رازها و حرفهای خصوصی من نیز مورد تمسخر و شوخی غریبهها واقع میشود؟ آیا شعرهای ناتمامِ من، یا شعرهای تمرینی و ضعیفم که خودم کنارشان گذاشتهام مورد نقد و بررسی جامعه ادبی و تاریخ ادبیات قرار خواهد گرفت؟ آیا ورودِ افرادِ متفرقه به حریمِ خصوصی من بلامانع اعلام میشود؟
فلش بک:
«بالهای بایگانی» زندهیاد سید حسن حسینی که منتشر شد دیگر عزمم را جزم کردم یادداشتی در همین حوالی بنویسم و گلایههای «تنها طرف آفتاب را گرفت» را هم در آن آفتابی کنم. باری همان وقت یادداشت خوبی درباره این کتاب خواندم و حس کردم نیاز به مطلب دیگری نیست. اکنون که «سکانس کلمات» منتشر شده است هم نویسندهی آن یادداشت (آقای محمدامین اکبری) دربارهاش یادداشت خوبی نوشته است اما نه آن قدر کامل که ما را از نوشتن مجاب کند. گویا ایشان در یادداشت اخیرشان بیشتر قصد معرفی و توضیح کتاب را داشتهاند تا نقد و بررسی و از همین رو در این یادداشت صراحت یادداشت پیشین به چشم نمیخورد.
نمای نخست:
از زمانِ درگذشتِ شاعر توانا و پژوهشگرِ بیهمتا دکتر سید حسن حسینی تاکنون و تا آینده، بیشک «سکانس کلمات» جذاب ترین و جارو جنجالبرانگیزترین کتابی است که از زندهیاد حسینی منتشر شده و خواهد شد. تردیدی نیست که این کتاب برای عاشقان سید حسن حسینی و هواداران دیرینش شگفتانگیز است. اما برای دیگران چطور؟ همه که از زمرهی عاشقان نیستند. البته بخشهایی مثلِ بخشِ «فرهنگ خودمانی»، بخشی از «ترجمه ها»، تعدادی از مقالهها _از جمله «صدای شکفتن گل» و _... بیشک برای همهی دوستداران ادب و هنر خواندنیاند. اما اگر از منظری گستردهتر و عام تر بخواهیم به موضوع بنگریم انتشار بخشی از این یادداشتها هم از لحاظ کیفیت و قوتِ نگارش، هم از نظرِ ضرورتِ انتشار و هم با توجه به مسئلهی حریم خصوصیِ مؤلف، جای تردید و علامت سؤال دارند.
نمای دوم:
وقتی مؤلفی از دنیا میرود و دیگری میخواهد آثاری از او را منتشر کند مسئلهی «وفاداری» و «امانتداری» مطرح میشود. چرا؟ این «وفاداری» و «امانتداری» به چه معنا هستند؟
اتفاقاً مصحح و ناظر محترم این کتاب هم در مقدمه نوشته است:
«اشاره به این نکته ضروری است که من تلاش کرده ام تا از جاده ی امانتداری منحرف نشوم»
بیاییم به این فکر کنیم که جادهی امانتداری از کجا آغاز میشود و در کجا پایان میگیرد؟ بیشک آغازِ این جاده حقوق مؤلف درباره اثر خویش و آبرو و اعتبار هنری اوست. دعوا سر سرانجام این جاده است. آیا منظور از امانتداری تغییر ندادنِ واژههاست؟ اگر این باشد که این مهم در چند سطرِ بعدیِ مقدمه نادیده گرفته شده است:
«و تا جایی که امکانپذیر است {یعنی یک جاهایی امکان پذیر نیست!} هیچ جمله و یا کلمه ای از این مجموعه را حذف نکنم، اما گاه ناچار بوده ام که دستی بر ساختار برخی جمله ها بکشم و در مواجهه با یکدست کردن رسم الخط و ویرایش ساختاری و علامت گذاری این مقاله ها، منفعل نباشم»
همچنین در مقدمهی دیگر کتاب از زبان خانوادهی زندهیاد حسینی میخوانیم:
«برخی از نکات و موضوعات در فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی امروز قابل چاپ نبوده اند و گردآورندگان ناچار از حذف آن ها شده اند ...» و « اسم اشخاص و جای ها و نهاد ها ... در مواردی که در شرایط امروز بیم سوءتفاهم می رفته است ... حذف و ...»
حتماً شما به این «منفعل نبودن ها» و به عبارتی «سانسور»های مسئولِ خوانش کتاب و خانوادهی مرحوم حسینی حق میدهید، چون شما معتقدید منظور از «امانتداری» تغییر ندادن واژهها نیست. بلکه اینجا امانتداری تغییر ندادن روح کلی اثر است. اما مسئله این است که در حفظ روحِ کلی اثر تا چه حد در آوردن یا نیاوردن واژهها و اسامی و مطالب مجاز هستیم؟ به نظر میرسد ملاک و جواز این تغییرات را شیوهی پیشینِ خود مؤلف فقید در انتشار کتابهایش تعیین میکند. یعنی هم در زمینهی «حدود پروا و بیپروایی در سخن» هم در «میزان قوت و قدرت اثر تالیفی» و هم در دیگر مسائل باید به شیوهی خود مؤلف در آثار دوره حیاتش توجه داشت.
فلش بک:
پس از درگذشتِ سید حسن حسینی تا کنون حدود هفت کتاب از ایشان منتشر شده است: «در ملکوت سکوت»، «از شرابه های روسری مادرم»، «سفرنامه گردباد» (این هر سه به همتِ زندهیاد «قیصر امین پور») «شعر و آینه» (به همتِ «موسی بیدج)، «تنها طرف آفتاب را گرفت» (به همتِ «ساعد باقری»)، «بال های بایگانی» (به همتِ «سهیل محمودی») «سکانس کلمات» (به همت «سعید یوسف نیا»).
در سه کتابِ نخست شیوهی دکتر قیصر امین پور (وصیِ سید حسن حسینی) این بوده است که اولاً شعرهایی که زین پیش در زمان حیات خود مرحوم حسینی منتشر شدهاند (در «هم صدا با حلق اسماعیل»، «گنجشک و جبرئیل» و «نوشداروی طرحِ ژنریک») در کتابهای جدید تکرار نشوند، ثانیاً قوت شعرها دست کم در حد و اندازهی شعرهای پیشین باشد. ایشان هم به نحو احسن از پس این مهم برآمدهاند. این معنای حقیقیِ امانتداری است. یعنی آن سه دفتر شعری که مرحوم امین پور به دست دادهاند هر یک دفتر شعر کامل و ممتازی است که خواننده با خواندنِ آن متحیر میشود که چرا این شعرها در زمان حیاتِ شاعر و توسط خودش منتشر نشدهاند؟ هر کدام از آن سه دفتر هویت و شخصیت ممتازی دارد و ما اکنون از هر کدامشان به طور مجزا خاطره داریم، از طرفی همه را در حد و اندازهی مؤلفش میدانیم. این سه کتاب واقعاً خواندنی اند. با انتشارِ این سه دفتر شعر همه گمان میکردند که پروندهی شعرهای سید حسن حسینی بسته شده است و اگر قرار باشد کتاب دیگری منتشر شود، آن کتاب مجموعه کامل این کتابها خواهد بود (مثل مجموعه کامل شعرهای سلمان هراتی) که معنا و ارزش خاص خود را دارد. چه اینکه از ظاهر این دو کتاب بر میآمد که اینها زبدهی شعرهای زندهیاد حسینی در شعر کلاسیک (سفرنامه گردباد) و آزاد (در ملکوت سکوت) اند و حتی «از شرابه های روسری مادرم» نیز قرار بوده است در «در ملکوت سکوت» چاپ شود، اما به خاطر موضوع خاص سرودهها و شباهت این مجموعه به مجموعهای مثل «گنجشک و جبرئیل»؛ با تدبیر مرحوم امین پور جداگانه منتشر شده است. تکلیفِ «شعر و آینه» هم که مشخص است. ترجمهی یک کتاب پژوهشی است که بخش ترجمهاش پایان یافته بوده است و فقط قرار بر این بوده که مرحوم حسینی در بخش سوم شاهد مثالها را از ادبیات فارسی بیاورد اما فرصتش دست نداده است. این کتاب باید به همین شکل منتشر میشد که شد بحمدلله. دو کتابِ «تنها طرف آفتاب را گرفت» و «بال های بایگانی» هم مجموعه شعر هستند که همین نفسِ مجموعه شعر بودنشان جای سؤال دارد. به قول آقای اکبری در آن یادداشت صریحشان «نکته ی مهمی که در رابطه با «بالهای بایگانی» {و «تنها طرف آفتاب را گرفت} وجود دارد این است که چرا شعرهای این مجموعه {ها} در سه مجموعهای که پیشتر توسط قیصر امین پور گزینش شده است قرار نگرفته است؟» احسنت! به سؤال خوبی اشاره کردند. اینجا دو اشکالِ عمده پیش آمده است که هر دو برخلافِ آن دو رویهی زندهیاد امین پورند. یکی انتشار شعرهای درجه دو و معمولی (البته در کنار شعرهای خوب) است. نکتهی دیگر هم انتشار شعرهای تکراری است. این دو ویژگی فقط در این دو دفتر شعر اتفاق افتادهاند. مشکل هم به اینجا بازمیگردد که این دو مجموعه پس از درگذشتِ مرحوم قیصر امین پور و بی حضور و نظارت ایشان منتشر شده است. مجموعهی «تنها طرف آفتاب را گرفت» که واقعاً مجموعه ی عجیب و شگرفی است. فرض کنید شما امسال یک مجموعه شعر آیینی آزاد با عنوانِ «از شرابههای روسری مادرم» چاپ کنید، سال بعد شعرهای آیینیِ کلاسیک را به اعتبارِ کلاسیک بودن در«سفرنامهی گردباد» گردآورید، چند سال بعد همهی اینها را باز به اعتبار «آیینی» بودن در دفتری دیگر جمع ببندید و منتشر کنید! یعنی یک شعر را به چند اعتبار تقسیمبندی (بستهبندی!) کرده و به مخاطبِ بیچاره بفروشید! احتمالاً سال آینده هم همین شعرها به اعتبارِ سالِ سرایش در مجموعهی دیگری این بار به همت خانم راکعی منتشر میشوند تا کسی ادای دین نکرده به سید حسن حسینی از دنیا نرود! این است وضعیت شعرهای سید حسن حسینی وقتی نه خودش نه قیصر امین پور هیچکدام پای کار و در قید حیات نیستند!
نمای سوم:
اگر ما بخواهیم حق امانتداری را درباره هنرمند فقیدی به جا آوریم، پیشتر و بیشتر از اینکه دقیق و حریص باشیم بر حفظ و حراست از واژههای او، باید حافظ اعتبار هنری او باشیم. باید حافظ حریمِ شخصی او باشیم. عوض بدل شدن یکی دو واژه به اندازهی این امور اهمیت ندارند. پرسشی که میتواند در این مورد راهگشا باشد این است: «اگر خود او در قد حیات بود با انتشار این آثار یا با انتشار اینگونه ی آثارش موافق بود؟» به نظر من پاسخ واضح است اما اگر شما میگویید همین پرسش هم مبهم است و هرکس برداشت خودش را از آن دارد مجبور میشوم پرسشهای واضح تری را مطرح کنم:
پرسش یکم: آیا در آثار منتشرشدهی پیشین سید حسن حسینی قوت و کیفیت مطالب به همین نحو بودند؟ آیا بعضی یادداشتهای سادهی این استاد فقید که در حد درس نامهی یک روز یک کلاس است قابلمقایسه با کارهایی مثل «مشت در نمای درشت» و «بیدل، سپهری و سبک هندی است»؟ البته قبول دارم در این مورد خاص در حق سکانس کلمات دارم سختگیری میکنم، ولی همین معیار در مورد شعرها بی سختگیری وجود دارد.
دو پرسش دیگر بیتردید شامل حال سکانس کلمات هستند:
پرسش دوم: آیا در آثار منتشرشدهی دورانِ حیاتِ حسن حسینی این مقدار اشاره به مسائل خصوصی وجود داشت؟
پرسش سوم: آیا در آثار منتشرشدهی دورانِ حیاتِ حسن حسینی این مقدار بیپروایی در سخن و پرهیز از ادبیات رسمی وجود داشت؟
برای روشن شدنِ منظورم از این دو پرسش، مجبورم صریحتر بگویم:
چه ضرورتی دارد پس از مرگِ من نوعی، مخاطبم در دفترچه خصوصی بخواند فلان شعر زیبایم را در دستشویی گفتهام؟ این کجایش ظرافت و دقت است؟ کجایش ادبیات و زیبایی است؟ کجایش امانتداری است؟
چه ضرورتی دارد پس از مرگم، بی توضیح و تشریح یادداشتهای خصوصی و شخصیِ بیست سال پیشم که در حلقهی کیان بودم و تفکرم با تفکر دوران پایانِ عمرم تفاوت داشت منتشر شود؟ یادداشتهایی که مثلاً در آن به یک شهید بزرگوار توهین کرده و گفتهام «قلم چماق»؟ (کسی نگوید اسم نیامده! اسمش نیامده، خودش آمده!)
آیا آن سید حسن حسینی که در سالهای آخر عمر دوباره به حوزه هنری بازمیگردد، آن سید حسن حسینی که در سالهای پایانیِ عمر پربارش _دست کم_ دو بار در «بیت رهبری» و جلسه شعرخوانی آیتالله خامنهای حضور پیدا میکند راضی است اینگونهاش بنمایانیم؟ باز اگر آن خاطرهنویسیها تا دهه هشتاد ادامه پیدا میکردند حق مطلب ادا میشد. البته اگر همهی ما اطلاعاتمان کامل بود و میدانستیم برخلاف آنان که در دهه شصت و هفتاد مجیز حاکمیت را میگفتند و دهه هشتاد یک شبه اپوزیسیون شدند، سید حسن حسینی دهه هفتاد با تلخترین لهجهاش منتقد بود و دهه هشتاد با روشنترین بیانش انقلابی، سکانس کلمات از این نظر خیلی نقصی نداشت.
باری در پایانِ سخن تاکید میکنم مخصوصاً انتشارِ واژهها و توصیفاتِ غیررسمی و اندرونی ایشان (هرچند برای هوادارانشان جالب و جذاب است) از اشتباهاتِ انکار نشدنی «سکانس کلمات» است. خدا روح آن بزرگمرد را غریقِ بحار رحمت و قرینِ بهار آمرزش خویش بگرداند.
فلش فوروارد:
چند روز پیش وقتی خواندم قرار است کتاب شعر دیگری از سید حسن حسینی منتشر شود، فقط گفتم: یاابالفضل!