شهرستان ادب: شاید «سعدی زمان» و «حافظ روزگار» به کسی گفتن ذاتاً کار بیهودهای باشد. شاید عنوانی است که بعضی در میهمانیها و ختمها به دوستشان تعارف میکنند. بله، بسیاری وقتها تعارف است. اما میتوان گاه بین دو شاعر شباهتی را دید. میتوان گاه نسبتی پررنگ تر از یک شباهت یا تأثیرپذیری ساده بین دو جهانِ هنری یافت. دیروز اول اردیبهشتماه جلالی سالروز بزرگداشت استاد سخن سعدی شیرازی بود. امروز، یعنی دومِ اردیبهشت، سالروز تولدِ زندهیاد قیصر امین پور است. بیشک این توالی برای ما نمیتواند دلیل قابل دفاعی باشد از یک نسبت و شباهت. اما شاید برای تقدیرِ هنریِ قیصر امین پور دلیل خوبی بوده است تا بیش و پیش از بسیاری از شاعران دیگر به این شاعر بزرگ قرن هفتم توجه داشته باشد. در اولین نظر و اولین مقایسهی این دو شاعر، دو ویژگی مشترک بینشان معلوم میشود. یکی سهل الممتنع سرودن، دیگری به اعتدال سخن گفتن. هیچکدام از این دو ویژگی هم ویژگیهای واضحی نیستند و نمیتوان با متر اندازهشان گرفت و به طور قطع دربارهشان سخن گفت.
باری غرض این بود که امروز را خجسته بداریم و یادی کنیم از دکتر قیصر امین پور.
برای حسنِ ختام بد نیست یکی از عاشقانههای زیبا و از جمله سعدی-وارترین غزلهای مرحوم امینپور را مرور کنیم. غزل «چلگی» در کتابِ موفقِ «گلها همه آفتابگردانند» منتشر شده است و تاریخِ سرودنش به اسفندماه سال ۱۳۷۸ بازمیگردد. یعنی سالِ التهاباتِ سیاسی. جالب اینجاست که در بیتهای پایانیِ این غزلِ عاشقانه، تعریضی روشن هم به مسائل سیاسی زمانه دیده میشود.
زندهیاد امین پور بر پیشانیِ شعر خویش این سطر از اقبال لاهوری را نقل کرده است:
«تو خودی از بی خودی نشناختی»
«چلگی»
به سر موی دوست دل بستم
رفت عمر و هنوز پابستم
کم ما گیر و عذر ما بپذیر
بیش از این بر نیامد از دستم
بیش از این خواستم ولی چه کنم؟
چه کنم؟ چون نمیتوانستم
مگر این چند روزه دریابم
چله تا در نرفته از شستم
تو به فکر منی همیشه و من
تا به تو فکر میکنم٬ هستم
دیگران گر ز بیخودی مستند
من از این خود٬ از این خودی مستم
رو به سوی تو مستقیم٬ دلم
این طرف٬ آن طرف ندانستم
جز همین زخم خوردن از چپ و راست
زین طرفها چه طرف بربستم؟
جرمم این بود: من خودم بودم!
جرمم این است: من خودم هستم!