شهرستان ادب: مرتضی امیری اسفندقه شاعر و پژوهشگری است که مفصلترین و کاملترین پژوهش را درباره رمضانیهها در ادبیات پارسی انجام داده است. حاصل این پژوهش در کتابی با نام «این شرح شرحهشرحه؛ تجلی و بررسی اجمالی رمضان در ادوار شعر پارسی» منتشر شده است که در آینده به آن میپردازیم. جالب توجه اینجاست که تعدادی از بهترین رمضانیههای معاصر را نیز خود امیری اسفندقه سروده است.
سال گذشته یکی از غزلهای اسفندقه با موضوع رمضانیه (رمضان است رفیقان همه بیدار شویم) در شهرستان ادب منتشر شد. امسال در ادامه پروندهی رمضانیه، سراغ یکی از مثنویهای اسفندقه با موضوع ماه رمضان و شب قدر میرویم. این مثنوی بیشک از صمیمانهترین رمضانیههای روزگار ماست.
روزههایم اگرچه معیوب است رمضان است و حال من خوب است رمضان است و من زلالم باز صاحب روزی حلالم باز میزند موج بیکران در من پهنه در پهنه آسمان در من چشمهایم ندیدنی را دید رمضان است و من پر از خورشید الفتی پاک با سحر دارم تشنهی لحظه های افطارم رمضان است و گفتنم هوس است راز از تو شنفتنم هوس است از تو ای با من آشنا! از تو از تو ای مهربان خدا! از تو ای خدایی که جود آوردی از عدم در وجود آوردی ای خدایی که هستیام دادی حرمت حق پرستیام دادی ای سئوال مرا همیشه جواب ای سبب! ای مسبب! ای اسباب! پیش پایم همیشه روشن باش با توام من، تو نیز با من باش در نگاهم گناه میجوشد تو نپوشی کسی نمیپوشد با من ای مهربان، مدارا کن گره از کار بستهام وا کن رمضان است و زندهام ، هستم گفتگو با تو دارم و مستم مستم از شربت و شرابی ناب صمغ خورشید و شیرهی مهتاب از شرابی که قسمت من بود مثل من بود، صاف و روشن بود از شرابی شبیه آزادی لطف کردی خودت فرستادی از شرابی که درد میافزود نه زمینی، نه آسمانی بود رمضان است و ماه نیمهی بدر شب تقسیم زندگی، شب قدر شب قدر است و من همان تنها دورم از هیهی و هیاهوها نیست قرآن برابرم امشب دست مولاست بر سرم امشب ای خدای بزرگ بندهنواز خالق خلسههای راز و نیاز اولین اشتیاق شوقانگیز آخرین شوق اشتیاقآمیز می چکد شور تو در آوایم میزنی موج در دعاهایم هایِ تو هویِ من مرا دریاب خستهام، خسته، ای خدا دریاب شب قدر است و میکنی تقسیم برسان سهم دوستان یتیم سهم من چیست؟ بندگی کردن پاک و پاکیزه زندگی کردن بار من اییگانه سنگین است سبَُکم کن که سهمِ من این است شب احیا تو با منی آری من بخوابم اگر، تو بیداری لطف داری به دست کوتاهم میدهی آنچه را که میخواهم ای خدا ای خدای پنهان، فاش هم در اینجا تو را ببینم کاش تا بمیرم زلال و دل بیدار مرگ من را بدست من بسپار بسپارش به من به آگاهی تا بمیرم چنان که میخواهی بعد یک عمر خون دل خوردن مطّلع کن مرا شبِ مردن ای خدا ای خدای نومیدان زندهی تا همیشه جاویدان ای سزاوار گریه و خنده مهربانِ هماره بخشنده پاکبازم اگر چه گمراهم از تو غیر از تو را نمیخواهم بار تشویش از دلم بردار وَ قِنا ربّنا عذاب النّار شب قدر است و من چنین بیتاب اِفتَتِح یا مفتّح الابواب
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز