شهرستان ادب: جواد افهمی داستاننویس شناخته شدهی ایرانی، متولد هزار و سیصد و چهل و سه در بجنورد است. در سال هشتاد و پنج رمان مطرح خود یعنی «سوران سرد» را نوشت. «ستارههای دب اصغر» و «خورشید بر شانهی راستشان میتابید» از جمله آثار دیگر اوست که در یک دهه اخیر روی پیشخوان کتابفروشیها قرار گرفته است. همچنین او تا به حال داستان های کوتاه زیادی را روانه بازار نشر کرده. رمان «سال گرگ» آخرین اثر داستانی جواد افهمی است که تا هنوز نتوانسته از وزارت ارشاد اجازه انتشار بگیرد. انتشار خبر تصمیم افهمی برای سفر به غزه و نگارش رمانی با موضوع جنایات رژیم صهیونیستی، ما را بر آن داشت تا در همین رابطه مصاحبهای را با این نویسنده مطرح ترتیب دهیم.
شهرستان ادب: شنیدن این خبر که شما تصمیم گرفتهاید به غزه بروید، بهانهای شد که این مصاحبه ترتیب داده شود. قصد ما این است که کمتر سوال بپرسیم و بیشتر از زبان شما راجع آنچه در این مدت انگیزه این حرکت را به وجود آورده است، بشنویم.
افهمی: تلنگر قضیهی رفتن به غزه برای من باز هم از فضای ادبی بود. از همین فضای داستان و رمان بود. من دائم به این موضوع فکر می کردم که جای خالی یک رمان از ماجرای جنگهای غزه و جنایات صهیونیستی در ادبیات ما خالی است. از طرفی حقیقتی وجود دارد و آن هم این است که برای نوشتن یک رمان موثر باید در فضای مرتبط با داستان آن قرار گرفت. این یک اصل کلی است که همه نویسندهها به آن اذعان دارند. . نوشتن رمان از غزه هم به چنین چیزی نیاز دارد. یعنی باید بروی و فضا را ببینی . فکر نمیکنم که با شنیدن چند خبر و دیدن چند تصویر هم بشود در فضای آنجا قرار گرفت. شاید برای نوشتن یک گزارش یا متن ساده با همین چیزها بتوان سر کرد و به هدف رسید، اما ماجرای نوشتن رمان فرق میکند. اینها کافی نیست. من به عنوان کسی که دو رمان و هفت هشت داستان کوتاه با موضوع جنگ دارم، این حرف را میزنم که نویسنده باید فارغ از اهدافی مثل تکلیف و وظیفه و ..، در فضا حاضر شود و جنگ را از نزدیک لمس کند. آن دغدغهها هم خیلی خوب و شریفند، ولی نویسنده اگر خواست داستان بنویسد، باید خوب فضا را لمس کند. رمان جنگی این را میطلبد.
شهرستان ادب: چه تفاوتی بین رمان جنگی با دیگر گونههای رمان وجود دارد که نویسنده را موظف میکند در محیط حضور داشته باشد و آن جنس فضا را تجربه کرده باشد؟
افهمی: در تقسیم بندی ژانرها، می توانیم ژانر جنگی را هم بگذاریم کنار باقی ژانرها. مثلا بگوییم رمان عشقی، رمان سیاسی، رمان جنگی. ولی من تصور میکنم وقتی وارد فضای رمان جنگی میشوی همه چیز متفاوت است. رمان جنگی سراسر ویژگیهایی دارد که آن را از باقی ژانرها متمایز می کند. هر جنگی مشخصات خودش را دارد. آدمها و ایدئولوژی خاص خودش را دارد. ولی کلیت جنگ چنین اتفاقی را به وجود میآورد. در همه ژانرها یک رگههای مشترک داریم. مثلا شخصیتپردازی در هر رمانی وجود دارد. ولی در رمان جنگی شخصیت هم یک شخصیت خاص است. چیزهایی در شخصیتها هست که باید کشف کرد. یعنی حتی شخصیتپردازی رمان جنگی هم قواعد دیگری دارد. باید کنار یک رزمنده زندگی کنی. باید او را از نزدیک ببینی. ارنست همینگوی هم در یک برههای خود را در فضای جنگ قرار می دهد که نتیجهاش می شود رمان «زنگها برای که به صدا در میآیند». باید در فضای جنگ نفس بکشی تا بتوانی بنویسی. قاعدهمند کردن این حرفها و آوردنش در یک فرم کلاسیک برای من سخت است. فقط میتوانم بگویم تو گوشهی خانهات بنشین و رمان عشقی بنویس. سیاسی بنویس. ولی اگر بخواهی رمان جنگی بنویسی همه چیز متفاوت است.
شهرستان ادب: در این سالها جنگهای زیادی در دنیا اتفاق افتاده است. چه چیزی در جنگ غزه این انگیزه را به وجود آورد که شخصاً در مرکز حوادث حضور پیدا کنید؟
افهمی: من در طول عمر پنجاه ساله خودم جنگهای زیادی دیدهام. مسلمانکشی و شیعهکشی و نسلکشی دیدهام. اما در هیچ کدام از این جنگها، در جنگ افغانستان، جنگ بوسنی، یا حتی جنگ سوریه، انگیزه رفتن در من به وجود نیامده بود. اما جنگ غزه و اخباری که به گوش میرسد من را برانگیخت. فکر می کنم این حجم از جنایت و کودککشی را تاریخ تا به حال به چشم خود ندیده است. در بوسنی گستردهترین نسل کشی را دیدیم . همهی سازمانهای بینالمللی دست به دست هم دادند تا نسل اسلام از اروپا برداشته شود. ولی آنجا هم عمق و سطح فاجعه در این حد نبود. رسانهها هم دست به دست هم دادهاند تا ماجرا را وارونه جلوه دهند. اینها باعث شد که بروم. و مطمئنم که در آن خرابهها، در آن باریکه چیزهایی برای نوشتن پیدا میکنم . مطمئنم جرقهی یک داستان در ذهن من زده خواهد شد.
شهرستان ادب: بدون تعارف باید گفت که در چنین شرایطی انسان از چیزی به اسم ترس جان حرف خواهد زد. شما ترس از دست دادن جان خود را ندارید؟
افهمی: لطف قضیه بر میگردد به همین. داری میروی جایی که در هیچ نقطهای در امان نیستی. حتی در مراکز بینالمللی و مدارس سازمان ملل هم در امان نیستی. ولی ما در جبهه هم بودیم . با صدای خمپاره آشناییم. در عملیات رمضان هفت هشت ساعت ما را محاصره کردند و همه فضا پر از بوی باروت شده بود. از تمام گردان ما فقط ده یازده نفر زنده مانده و به عقب برگشتند. ما اینها را گذراندیم . شاید این گذشته ما راغبتر کند. ترس که حتماً هست و کسی نمیتواند بگوید ترس از جان ندارم. روزهای آخر جنگ هم ما با صدای سوت خمپاره میترسیدیم. ولی این ترس باعث تردید در رفتن نمیشود. الان هم به چطور رفتن فکر نمیکنم . مطمئنم راه رفتن پیدا میشود. چیزی که نگرانم میکند این است که باید جرقه داستان در ذهنم زده شود و بتوانم رمانی از دل این سفر بنویسم. دوست دارم کوله پشتیام را روی دوشم بیاندازم و آزاد و رها بروم.
شهرستان ادب: به عنوان حرف آخر اگر نکتهای باقی مانده بفرمایید.
نوشتن یک سری مواد و مصالح میخواهد. با هر دید فکری و گرایش سیاسی که باشی نیاز به این مواد داری. چطور نویسنده میتواند در این وضع قلم دستش باشد و گوشه چشمی به غزه نداشته باشد؟ نمیتواند نیمنگاهی به این حوادث نداشته باشد. در حد یک داستان کوتاه یا یادداشت حتی. اگر این زمان بگذرد و ما کاری نکنیم دیگر فرصت بازگشتی نداریم. این که می گویم از دست میدهیم یعنی چه؟ پول را از دست میدهیم؟ فرصت شغلی را از دست میدهیم؟ نه . ورای اینهاست . اگر نجنبیم چیزی ورای اینها را از دست خواهیم داد. الان همهی ابزار لازم برای نوشتن در غزه آماده است. رمان عاشقانه هم بخواهی بنویسی می توانی از غره بنویسی. خبر تولد چهارقلو زیر آوارها یک رمان عاشقانه را خلق نمی کند؟ یک تراژدی از این کودک کشیها بیرون نمی آید؟ از همین جا هم میتوانی بنویسی. لازم نیست حتما بلند شوی بروی آنجا. فردا تاریخ در مورد ما قضاوت خواهد کرد. اگر بنشینیم وکاری نکنیم قضاوت خواهیم شد. تو رمانت را بنویس. درگیر مسائل سیاسی نشو. اگر امروز راجع به غزه نگوییم باختیم.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز