شهرستان ادب: خانم زهرا صادقمنش شاعر جوان و از اعضای دورهی آفتابگردانها نیز یادداشتی برای گرامیداشت شعر وشخصیت زندهیاد استاد سید محمدحسین بهجت تبریزی شهریار برای انتشار در اختیار ما قرار داده است.
اصالت تبریزی و مادری بودن زبان ترکی برای من در زندگیام دو فایده داشته است:
1- دیالوگ های اکثر مردم را در سطح شهر بفهمم و برای چند زائر تبریزی و حتی استانبولی در مدینه و مشهد مترجم باشم.
2- روضۀ ترکی و اشعارترکی استاد شهریار را متوجه شوم.
محمدحسین بهجت تبریزی یا شهریار، شاعری معاصر است و کمی تا قسمتی مظلوم. من کمتر بین شاعران، به خصوص شاعران جوان، توجه به اشعار او را دیدهام. با اینکه جدا از دیوان بینظیر ترکی، اشعار فارسی او هم از آثار ارزشمند شعر فارسی است.
علیرضا قزوه غزلسرای توانای سرزمینمان در سخنانش در نخستین اردوی شعر دورۀ آفتابگردانها، شهریار را نزدیکترین شاعر به امثال حافظ که در اوج شعر فارسی میدرخشند دانست. هوشنگ ابتهاج می گوید:
«ترانۀ غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
که دوش، گوش دلم شعر شهریار شنیده»
در بین غزلیات شهریار ابیات نو و بینظیری دیده میشود؛ کمتر کسی است که ماجرای غزل «علی ای همای رحمت» و خواب آیتالله مرعشی نجفی و عنایت امیرالمؤمنین به شهریار را نشنیده باشد. چند وقت پیش که دیوان ترکیاش را ورق میزدم اشعارش شدیداً توجهم را جلب کرد. تا به حال نشده بود با خواندن شعری برای سیدالشهدا، بدون مقدمه اشک بریزم ولی با خواندن شعری با این مطلع از او بسیار اشک ریختم:
«حسینون نوحه سین دلریش یازاندا
مسلمان سهلدیر، که کافر آغلار»
وقتی دلریش روضه حسین را مینویسد
مسلمان سهل است، که کافر گریه میکند
«...یازاندا آل طه نوحهسین من
قلم گوردوم سیزیلدار، دفتر آغلار»
وقتی نوحه آل طه را مینوشتم
دیدم که قلم آرام ناله میکند و دفتر اشک میریزد
شهریار علاقۀ بسیار زیادی به طبیعت داشته؛ البته طبیعت بکر و بینظیر و کوهستانهای اعجابانگیز آذربایجان و به خصوص روستای کودکی شهریار، از یک شاعر آذری چنین انتظاری را ایجاد میکند.
«سرود جنگل و دریاچه سمفونیهاییست
برون ز دایرۀ درک و دانش بشری
به باغ چهچه سحر بلبلان سحر
به کوه قهقه شوق کبکهای دری...»
این علاقه در آثار او به زیبایی نمود پیدا کرده، چنان که دو منظومه بی نظیر او«حیدربابایه سلام» و «سهندیم» خطاب به سهند و حیدربابا، دو کوه آذربایجان، سروده شده است.
البته موضوع این دو منظومه صرفاً طبیعت هم نیست. در واقع نمیشود موضوع برخی اشعار او مثل این دو را مطلقاً مشخص کرد؛ در طول شعر ما با موضوعات مختلفی روبهرو هستیم. از مدح بهار و طبیعت شروع میکند و شعر را به قلب موضوعات جدی جامعه میکشاند.
شهریار شاعر گوشهگیری نیست و علاوه بر عاشقانههای فوق العاده، اشعار اجتماعی و حماسی بینظیری دارد. این جنبۀ گرایش اجتماعی بودن را میشود در اشعار آیینی خصوصاً حسینی وی دید؛ زاویۀ نگاه تازه و عمیقی هم در اینگونه اشعارش دارد.
علاوه بر سبک و قوالب کهن، بعضی اشعار او به خصوص ترکی در قالب نیمایی است. مثلاً منظومۀ «سهندیم» او که شروعی چنین دارد:
«شاه داغیم، چال پاپاغیم، ائل دایاغیم، شانلی سهندیم!
باشی توفانلی سهندیم!
باشدا حئیدر بابا تک قارلا، قیروولا قاریشیبسان
سون ایپک تئللی بولودلارلا اوفوقده ساریشیبسان
ساواشارکن باریشیبسان...»
البته مصاحبت با شاعران پرچمدار شعر فارسی همچون نیما یوشیج در این گونه از سرایش بیتأثیر نبوده است. در پایان ضمن آرزوی توجه بیشتر به شعر شهریار حسن ختامی به رنگ غزل را از دیده میگذرانیم:
«شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردن است
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است
چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهیم
این هم از آب و آینه، خواهش ماه کردن است
نوگل نازنین من! تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان در تو نگاه کردن است
ماه عبادت است و من، با لب روزهدار ازین
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردن است
لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است
غفلت کائنات را جنبش سایهها همه
سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردن است
از غم خود بپرس کو با دل ما چه میکند
این هم اگر چه شکوۀ شحنه به شاه کردن است
عهد تو سایه و صبا، گو بشکن که راه من
رو به حریم کعبۀ لطف اله کردن است
گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است
بوسۀ تو به کام من، کوهنورد تشنه را
کوزۀ آب زندگی توشه راه کردن است
خود برسان به شهریار ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است»