نگاه علی داودی به یک "شعر نوحه" از سعید حدادیان
دلها روانهی کربلا
07 مهر 1393
10:42 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.67 با 6 رای
شهرستان ادب: همزمان با ایام هفته دفاع مقدس یادداشتی میخوانید از شاعر و منتقد برجسته آقای علی داودی. داودی در این یادداشت سعی در خوانش متن شعرنوحهی معروفِ «یاد امام و شهدا» داشته است. شعرنوحهای که سرایش و اجرایش را سعید حدادیان شاعر و مداح اهل بیت (علیهم السلام) برعهده داشته است. گفتنیست مجموعه سال گذشته شعرهای حدادیان با عنوان «همیشه باران» منتشر شده است.
دلها روانهی کربلا
شعر در همه شئونات زیستی از حیات تا ممات حداقل ما ایرانیان حضور پررنگی دارد. از گذشتههای دور این کشور گل و بلبل نقاط عطف تاریخش در شعر تجلی یافته و سرفصلهای شادی و غم صلح و جنگ ما بیتی و مصرعی موزون بوده است.
علاوه بر القای حس و اندیشه و ترسیم آرمان توسط شعر نکتهای قابل تامل وجود دارد که همانا سندیت شعر است. سندیت به معنای محل رجوع و به شهادت گرفتن نظر و آرا شاعرانه است که این اعتماد عجیب فرهنگی تایید و تاکید جایگاه شعر در نظام زندگی و تفکر ما ایرانیان میباشد. یعنی پذیرفتن دریافتهای شاعرانه به عنوان بزرگترین و ارجمندترین اسنادی که میتواند به عنوان جعبه سیاه رازهای ملی و بومی و دینی ما و دربردارنده حقایق نامکشوف، مثلا این چند سطر:
می گم بابا اینا کین، که با لباس خاکین
اما هزار تا کهکشون، سرتاسر هفت آسمون
مونده به زیر پرشون
...
این شعر درباره چیست؟ برش کدام برهه تاریخی ماست؟ علاوه بر تصویر ظاهری با مشخصات جزیی در حد رنگ لباس، این ظهور آسمانی در کدام عهد ادبیات ما رخ داده است؟
باری شعر در چنین بزنگاههایی تابلو زندگی و باور و دریچه نگاه ما و نمایانگر افق دید ما میشود.
این یک شعر دفاع مقدسی است اما همچنان نوحه و روضه هم هست که دل را به كرب و بلا میبرد و اصلا همین تكه عبارت مشهور "دل بردن" كلید كل ماجراست؛ البته با یاد و امام و شهدا!
این اثر با ویژگى چندگانه؛ نوحه، شعر، موضوع و تكنیك تلفیق و غنیسازی شده و چینش عناصر شدت و قوت یافته است.
اگر چه در مرحله نخست این اثر با شنیدن به صورت نوحه و مداحی معرفی شده اما در دلایل ماندگاری توجه به این نکته ضروری مینماید که این شعر در بستر فرهنگى دینی ما شکل گرفته و به همین مناسبت در چارچوب نمادهاى سنتی و دینى معنا مىشود. خصوصا مفهوم عاشورا جز لاینفک اندیشه و حتی احساس ماست که شاعرمداح با آشنایی و تسلط به موضوع و تجربه بخش دوم _یعنی جبهه_ و با هوشمندی توانسته از آن بهره لازم را بگیرد و روحی در این اثر بدمد.
جریان شعر دفاع مقدس یک اتفاق گسترده است که ادوار مختلفی اعم از دوره حماسی، عرفانی، تغزلی، سیاسی، اعتراض و واگویههای شخصی را تجربه کرده است. این جریان و زیرمجموعههایش به قدری شناختهشده و آشناست که منتقدین و مخاطبان عام حتی، در مواجهه با هر شعر دفاعمقدسی سریع آن را جز یکی از دستهجات طبقهبندی شعر دفاعمقدس قرار میدهند. اما در شعر نوحه مورد بحث نوع خاص-تری را میبینیم که اگرچه محدودیت را بر خود اعمال کرده و از دایره کربلا و جبهه بیرون نرفته اما به همان میزان تاثیرگذاری خاصتری هم دارد.
این شعر نه حماسی است چندان که از رزم و حمله و نام عملیات بگوید؛ و نه شعری تغزلی که آمیخته با عطر مى و ساقی باشد؛ حتی نه عرفانی به آن معنا نیست که در الفاظ ذات و تجلی و شهود غرق باشد. بارزترین وجه این شعر بارزترین نشانهها و نمادهای هیاتی است اعم از روضه، كربلا، مولا، صفا و رفاقت و دست آخر شهدا و امام.
این نوحه با یك روایت شروع میشود:
بعضی شبا وقتی بابا، کنج دلش غوغا میشه
یا بعضی وقتا دل شب، وقتی که از خواب پا میشه
میره یه گوشه میشینه ، آلبومشو وا میکنه
خوب می دونم گذشتشو با اونا پیدا میکنه
درد و دل این روزاشو با اونا نجوا میکنه
میبینیم که هیچ نشانهای دال بر دفاع مقدس یا حتی روضه ندارد تنها یک فضاسازی عاطفی است که البته مقدمه روضه است.
در ضمن بهطور ضمنی راهکار شاعر برای برونرفت از وضعیت دلتنگی روزانه پناه بردن با فضایی است که آلبومی از آن در خانه موجود است.
در کل آرمانگرایی دو وجه اصلی دارد:
- آیندهی نیامده
- گذشتهی درگذشته
دفاع مقدس عصر آرمانی عهد خمینی کبیر بود که شاعر به آن نظر دارد. اما ادامه شعر:
میگم بابا اینا کین؟ که با لباس خاکین
اما هزار تا کهکشون، سرتاسر هفت آسمون
مونده به زیر پرشون
اگر ارتباط نسلها را مسئله حاد دوره گذار سنت به مدرنیته بدانیم، گفتگو و سوال راه حل این مساله است. مگر نه که یکی از شاخصترین آثار از میان انبوه شعرهای دفاع مقدس شعر کوتاه محمدرضاعبدالملکیان است با مبنای سوال:
تو چرا میجنگی؟
ـ پسرم میپرسد
من تفنگم در مشت
كولهبارم در پشت
بند پوتینم را محكم میبندم
...
با تمام دل خود میگویم:
تا چراغ از تو نگیرد دشمن
در نوحه مذکور نیز شاعر با طرح سوال بیپروا به استقبال سوال میرود چرا که پاسخی باورمند در چنته دارد:
میگه پسرم ، نور دلم، باغ گلم ، همه حاصلم
الهی هیچ مسافری ، از رفیقاش جانمونه
تو هم دعا کن که بابات، غریب و تنها نمونه
جالب توجه اینکه شاعر که مداح است به جای پاسخ مستقیم منطقی، با کمی چاشنی عاطفه غربت را در کلام خود برجسته میکند وکدام درد برای انسان برنده و کشندهتر از غربت؟ این همان نیی است که بریده از نیستان مینالد و شنونده ناخواسته و ناخودآگاه همکلام و جفت او می-شود. و اما توضیحات دیگر:
اینا تو آسمون شب، ستاره های سحرند
به جون تو برای من عزیز تر از برادرند
تا اینجا شعر همچنان مقدمهای بود بر مدار همدردی اما بعد پس از اینهمه مقدمهچینی و تعلیق، شاعر با بیانی اغراقآمیز که زبان را ناتوان از یاری میداند معرفی میکند:
به کی بگم ، چه جور بگم، بعضی هاشون تو بیداری، بعضی هاشون تو رویاها
جلوه مولا رو دیدن
جذبه آقا رو دیدن
این اولین نشانه سربسته بود از جذبه و جلوه. اما سوال دوم که میتواند سوم و چهارم هم داشته باشد:
میگم بابا ، چرا هر وقت پیش شما میون کل جبهه ها
اسم شلمچه که میاد
چه سریه ، چه رازیه ، فوری برافروخته میشین
مثل شمع سوخته میشین
جواب شاعر نوعی شخصیتپردازی دارد و معرف صاحب سخن است که وجود و بیانش از مهرو عطوفت پدری سرریز است:
میگه پسرم، ای پسرم ، نمک نزن، بازم به زخم جگرم
سرتاسر جبهه همش نور تجلی خدا بود به خدا
آخر دنیا بود به خدا کرب و بلا بود به خدا
حضرت زهرای بتول، با اینکه ما نوکرشیم مادر ما بود به خدا
و سر این قصه میرسد به دشت کربلا. از جمله هنرمندیهای شاعر چینش خوب و جایگزین کردن گوشواره این نوحه است که درست در نقاط عطف قرار گرفته و درست جایی که مخاطب به جواب میرسد خودبخود تکه یاد امام و شهدا را تکرار میکند. و اما در ادامه دقیقتر و با نگاهی جزءنگر، ظرایفی دیگر را بیان میکند:
اما میون جبهه ها ، شلمچه بیشتر از همه
گرفته بوی فاطمه
شب حمله ، همهمه بود
روی لبها زمزمه بود
کی تو دلا واهمه بود
دعوا سر، سربند یا فاطمه بود
پاشنه آشیل شعر دقیقا نکات جزیی و مشخصات حسی ریز است نه شرح کلیات. و شاعر با این ترفند مخاطب را در بند شعر نگه میدارد و این نکتهایست که بسیاری از شعرای بزرگ و جریانهای شعری نادیده گرفتهاند. توصیف رفتار در حد روایت نیز از جنبههای دیگر این شعر است رفتاری که ریشه در اعتقادات دارد مثلا:
ذکر لبا وقتی که یا زهرا میشد
همه گره هامون وا میشد
و دیگر حتی به سوال هم نیازی نیست و سینه گوینده صندوقچه اسرار است که با بهانهای باز شده و سوالهای احتمالی بعدی را هم پاسخ می-گوید:
این رفیقم که میبینی، میون دار هیئتا بود
مسجدی بود، بی ریا بود، باصفا بود، با خدا بود
یه شب توی میدون مین ، آخر به آرزوش رسید
ترکشای خمپاره ها هردوتادستاشو برید
این رفیقم که می بینی ، اهل نظر بود به خدا ، مرغ سحر بود به خدا ، مرد خطر بود به خدا
یه شب توی میدون مین ، دیدم بیسر بود به خدا ، مرد خطر بود به خدا
این رفیقم که میبینی، انیس و یار و یاورم، عزیزتر از برادرم ، نور دو چشمون ترم
وقت وداع آخرش ، می گفت بگو به مادرم. از خدا خواستم همیشه که برنگرده پیکرم
معرفی رفقا هم جنبه فردی دارد هم جنبه عام از نظر الگو سازی. شهیدی که دستانش توسط خمپاره قطع شده مسجدی، بی ریا، باصفا، با خدا بوده است.
این رفیقم غلامعلی، نوحه خونه، روضه خونه
وقتی دل بابات میگیره شعرای اونو می خونه
یا همین غلامعلی مثلا که بسیار آشناست تا حدی که مخاطبان هم اسمش را میدانند و تو میدانی که پدرت شعرهای او را میخواند روضه-خوان بوده.
صرف نظر از اینکه سعید حدادیان انسان اخلاقمداری است و دوست و دوستی برایش اعتبار دارد این شعر تاکید فراوان به جمع و به یاران و به خلق و خوی دوستان دارد. در واقع شعر در خدمت فرهنگ انسان دوستی و نوع دوستى است آن هم انواعی چنین که راه او را با مسیر کربلا پیوند زدهاند. لذا گریه او بر ایشان گریه بر شهیدان کربلاست و جبهه برای وی همان کربلاست؛ مگر نه شلمچه که در این شعر هم به آن پرداخته شده کربلای ایران لقب گرفته است؟ و حدادیان شاعر مبلغی است که گفتمان رسمی انقلاب اسلامی را مبنی بر نوعدوستی و اخلاق و عرفان و کربلا و امام و شهدا را در این شعر بازنشر داده است.
این شعر مجلس روضه است روضه دلتنگی برای کربلا و یاران کربلایی. برای همین به سنت مجلس روضه با دعای آخر مجلس به پایان میرسد:
آخرش حاجتمو من میگیرم
یه روز از عشق تو مولا میمیرم
****
در یک مرور اجمالی شاهدیم که شاعر با تمرکز بر نقاط كانونى فرهنگ دفاع مقدس و چینش هنرمندانه آنها توانسته شرح حال و زبانحال و روضه دل همه ما را بسراید. ما که با همین آلبومها زندگی میکنیم و همین غلامعلیها رفیق طریق ما هستند. این اتفاقها اگرچه در شعر روی داده اما از منظری دیگر در مداحی و روضه هم نوآوری به حساب میآید. همین چندصدایی کردن ماجرا با آوردن شخصیتهای فرزند و پدر یا عوض كردن فضا از امروز و دیروز و دیروزتر که سلسله ارتباط ریشهدار عمقی را بیان میکند، ظرفیتهای جدیدی در روضه و مداحی است.
فضای امروزین شعر، بهرهگیری از ساخت روایت، ذکر نوستالژی، گریز به صحرای کربلا، همه و همه از طرح حسابشدهای حکایت دارد که نسلهای سوال و جوابدار را با شعر همراه میکند. از سویی این شعر نمودار استاندارد دستگاه رسانه رسمی است؛ یعنی آنچه ما در منابر و مجالس دیگر میشنویم اینجا بصورت موزون و آمیخته با اشک و آه سینه زنی آمده است.
در نهایت نقش عاملانه و پیشرو شعر در تاکید بر جنبه و نشانگان مذهبی است. باری دفاع مقدس اگرچه امری ملى بود، دفاع مقدس اگرچه مقدمات و نیات سیاسی داشت، دفاع مقدس همه چیز بود و بیشتر و اصیلتر از همه چیز، دفاع مذهبی بود و این نوحه با زبان بی زبانی تاکید دارد که رفیقان فرهنگ دفاع مقدس، از دل همین مجالس و از پاى همین منابر و روضه ها برخاسته و با مرامی که پشتوانهاش مذهب است راهی میدان مین شدهاند.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.