موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از کیمیا ناصری‎زاده

رمانی در خور همه زمان‎ها: «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» اثر کن کیسی

17 مهر 1393 21:36 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
 رمانی در خور همه زمان‎ها: «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» اثر کن کیسی


«یکی پرید رو به خاوران ،

یکی پرید رو به باختر،

یکی به روی آشیون فاخته کشید پر
»


از یک ترانه کودکان.


پرواز بر فراز آشیان فاخته را ، کن کیسی در سال ۱۹۶۲ خلق کرد .در این اثر همچون آثار دیگر نویسندگان و متفکرانی مانند: نیچه، داستایفسکی، ونگوگ و شکسپیر، رد پای غولی بی‎شاخ ودم به نام سرگشتگی و جنون به چشم می‎خورد .در این رمان،موضوع، محتوا، دیالوگ، فضا، تیپ، تم و مهم‎تر از همه شخصیت‎ها ریشه‎ی درهم تنیده شده‎ی روح بشریت امروزند که دچار نوعی بی‎ثباتی و بی‎قراری شده‎اند وچون راه را از بیراهه تشخیص نمی‎دهند به ناچار به جنون و سپس، یوق کشیده شده‎اند.

زبان اثر فراخور حال آدم‎هایش استعاری است. روایتی یک‎دست و همگون از واقعه‎ای که در جریان است و آرام آرام روح آدم‎ها را می‎خورد . همچون دست و پا زدن صادق هدایت در بوف کور و فریادهای پی‎درپی نیچه.

«میلوش فورمن» بر اساسِ این کتاب فیلم پرواز برفراز آشیانه فاخته را در سال ۱۹۷۵ساخت. این فیلم با بازی خیره‎کننده «جک نیکلسون» در نقش «مورفی» جزء ده فیلم برتر تاریخ سینماست که پنج جایزه اسکار اصلی، فیلم، کارگردان،فیلم‎نامه اقتباسی، بازیگر مرد وزن را دریافت کرد.همچنین «رابینسون» نقاش آمریکایی با الهام از این رمان مشهور نقاشی‎هایی را خلق کرد و در گالری هانتینگتون قرار داد. گفتنی است عنوان «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» در زبان انگلیسی کنایه از بیمارستان روانی است.

  

داستان را سرخ‎پوستی تنومند و کر ولال به نام «برامدن» که به «رییس» معروف است روایت می‎کند.او عمدا خودش را به کری ولالی زده تا بتواند در میان سفیدپوست‎ها زندگی کند.

«دور و برشان که هستم به خود زحمت آن را نمی‎دهند که آهسته صحبت کنند چون فکر میکنند من کرولالم ...»ص ۱٠-۹

شخصیت اصلی داستان مردی به نام "مک مورفی" است، او به تازگی به بیمارستان روانی ایالتی منتقل شده در واقع او سالم است و حتی مدال شجاعت هم دارد.اما به دلیل طغیان‎های مکررکه بر علیه استبداد جامعهانجام داده، برایش پاپوش تجاوز به عنف دوخته‎اند و مدتی در زندان شکنجه و آزار شده؛بعد برای آنکه از زندان خلاص شود با نگه‎بانان آنجا ضرب و جرح می‎کند و به این تیمارستان منتقل می‎شود .

مورفی به زودی متوجه می‎شود اینجا هم باید ساختارشکنی کند . کم کم با دیوانگان هم کلام و بعد هم دل می‎شود . «من حیرانم شما ادمهایی به این عاقلی اینجا چه میکنید فکر نمیکنم از ادمهای معمولی و بی سر وپای کوچه و بازار دیوانه تر باشید».

اما این بیمارستان با این آدم‎ها چه کرده و چه به حال و روزشان آورده که اینطور معرفی می‎شوند؟ «مرد هایی که به حدی مخشان معیوب است که اکثرشان اسم خودشان را نمی‎دانند .»

«مک مورفی از مقابل ردیف مزمن‎ها رژه میرود ، با سرهنک ماترسون و راکلی و پیت و چرخی‎ها و سر پایی‎ها و سیب زمینی‎ها دست می‎دهد. دست‎هایی را در دست می‎گیرد که باید مثل پرنده‎هایی مرده برشان داشت، دست‎هایی که مبدل به مشتی استخوان و رگ پوسیده و از کار افتاده شده‎اند» ص ۲۹-۳٠

 بیمارستان روانی که محل وقوع حوادث است،تمثیلی از اجتماع مدرن است که فشارو اختناق نیروی حاکم آن است،تا انسان‎هایی تهی از خویشتن خویش و موجوداتی ضعیف و انعطاف‎پذیر در اختیار نظام بسازد.

از طرفی افرادی هم مانند مک مورفی ، بانظام دروغین و سلطه‎گر ازدر جنگ وارد شده و آنقدر پایداری می‎ورزند که جان خود را در این راه از دست می‎دهند . تا از نو انسانی بسازند و انسانیت را به او بازگردانند .

«شما چه مرگتان است؟ یعنی آنقدر دیوانه‎اید که واقعا فکر می‎کنید حیوانید» ص ۸۱

با این اوصاف مک مورفی تلاش می‎کند این حریم ممنوعه که سر پرستار"راچت"اتخاذ کرده و سرسختانه اجرا می‎کند را بشکند ، مشکل اینجاست که استبداد حاکم بر بیمارستان طاقت‎فرسا اما پر رنگ و لعاب است .

«رویاهای او در میان آن شبکه، دنیایی است از دقت ونظم و کارآیی مثل اسباب درون ساعتی که پستش در این دنیای برنامه‎ها قابل تغییر نیستند و همه مریض‎ها که خارج بخش نیستند زیر سلطه او به مزمن‎هایی تبدیل شده‎اند که در چرخ آدم‎های علیل نشسته‎اند و لوله ادرارشان مستقیما به فاضلابی وصل شده .» ص ۳۱

«سیاه‎ها لقمه‎ها را تند تند در دهان گرسنه سیب زمینی‎ها می چپانند به طوری که پیرمردهای بیچاره نمی‎توانند انها را به همان سرعت قورت دهند . با یک دست چانه‎های گرد وکوچکشان را می‎گیرند و با دست دیگر  قاشق غذا را به دهان آن‎ها فرو می‎برند و بعد با قاشق چرخش می‎دهند که دهان پیرمردها بازتر شودو در عین حال فحشی هم نثارشان می‎کنند.» ص ۴٠

این‎ها تنها تصاویر اندکی هستند که فضای خفه بیمارستان را ترسیم می‎کنند.بیمارستان بی شک نماد مکانی است که زندگی ملتهای تحت سلطه در آن باترس و خفقان سپری میشود و در همین جامعه ، مک مورفی  برای نجات تک تک آدم‎های در حال غرق شدن از جسارت وجودی‎اش بهره گرفته و دست یاری به سویشان دراز کرده.در این میان دو مشکل وجود دارد یکی شخصیت از هم پاشیده‎ی بیماران که یأس و ناتوانی بر آن‎ها غلبه کرده و دیگری ریاست وبه نوعی حکومت مطلق خانم راچت است . در واقع خانم راچد مظهری از بوروکراسی سرد با خشونت پنهان است که ظاهری انسان دوستانه دارد .

_ من خود او را هم می‎بینم که مثل یک آدم ماشینی دقیق در میان شبکه نشسته و با تردستی دقیق یک حشره مراقب آن‎هاست .» ص ۲۹

 در خصوص شخصیت خانم راچت باید گفت، او خود دیوانه‎ای‎ست که از جایگاه شغلی‎اش برای سرگشایی عقده‎های روانی‎اش استفاده می‎کند، البته اقدامات پست و غیرانسانی او _ از بین بردن تعادل مغز بیماران با عمل جراحی یا همان لوبوتومی _به حساب تدبیر درمانی او گذاشته می‎شود این بیماران تا آخر عمر زندگی نباتی خواهند داشت .

در این شرایط ، مک مورفی ساختارشکنی می‎کند ؛ بیماران را با اتوبوسی به لب دریا می‎برد، سوار کشتی می‎کندو برایشان مجلس شادی و ترتیب می‎دهد . البته قرار است بعد از این تفریحات با نقشه دقیقی که با رییس کشیده از تیمارستان فرار کند؛ اما به یکباره ورق  برمی‎گردد، مک مورفی نقشه فرارش را به تعویق می‎اندازد تا از خانم راچت انتقام بگیرد و اینگونه پایان تلخ اما بیدار کننده در رمان به وقوع می‎پیوندد.و سخن آخر اینکه تمام افراد این بیمارستان روانی نمادی از افرادی جوامع اند که تحت انقیاد یک دیکتاتوری با فضای به ظاهر آرام و منطقی که فکر می‎کند در حال خدمت به بشراست قرار دارند حال آنکه در واقع او آن‎ها را عقب نگه می‎د‎ارد.

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  •  رمانی در خور همه زمان‎ها: «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» اثر کن کیسی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.