شهرستان ادب: در سالروز درگذشت ایوان تورگنیف چهرۀ درخشان ادبیات روس، معرفی مجموعه داستانی از او با عنوان «دن کیشوت روسی» را به قلم خانم کیمیا ناصریزاده میخوانید.
دن کیشوت روسی
ایوان تورگنیف متولد 1818 در «اورل» روسیه و جزو سرآمدترین نویسندگان روس وهمچنین پدید آورندۀ رمان زیبای «پدران و پسران» است. دربارۀ تورگنیف باید گفت او فرهنگ و باید و نبایدهای زیستمحیطی و نیز حالوهوای مردمانش را به خوبی وصف میکند و نگاه ویژهای به رویکرد روشنفکران و خط مشی آنان در طول حیاتش داشته است. او همچنین به طور دقیق زندگی و روحیات دهقانان را بررسی کرده و در داستانهایش جایگاه ویژهای به آنان میدهد. تورگنیف آثار فراوانی را در کارنامه ادبی خود ثبت کرده است که مهمترین آنها عبارتند از: «آشیانۀ اشراف»، «دود»، «خاطرات یک آدم زیادی»، «در آستانه»، «خاک بکر»، «مرداب آرام»، «دن کیشوت روسی»، «نخستین عشق»، «قصههای اسرارآمیز».
مجموعه داستان دن کیشوت روسی ؛ به روایت زندگی پرحادثه و شورانگیز شخصیتهای جالب و متنوعش اعم از ارباب و رعیت و چوپان و کودک و زنان و مردانش میپردازد گویی این افراد در میان حوادث زندگی و هیاهو و قیل و قال بشر به دنبال باقی گذاشتن ردپایی از خود هستند.
تورگنیف از این رو نام اثرش را دون کیشوت روسی گذاشته است که علاقه فراوانی به سروانتس خالق رمان دن کیشوت داشته است و اینگونه ادای دینی هم به او کرده . درمیان داستانها هم ردپایی از خویشتنداری و عرفان و شجاعت دن کیشوت قهرمان سروانتس وجود دارد .این روش همان شیوه نگارش تورگنیف است که از اصالت و باورپذیری لازم جهت اقناع کردن خواننده برخوردار است. فضای این مجموعه داستان خودمانی و لطیف است و شروع و پایان داستانها خواندنی است . داستانها از شماره دوم تا چهارم راوی واحدی دارند و حوادث به دنبال هم برای تکمیل روند زندگی و شخصیت کاراکترها چیده شدهاند. عناوین داستانها به ترتیب چنین است : مومو ، دون کیشوت روسی ، سر انجام دون کیشوت روسی و سن فرانسیس روسی .
مومو: نام اولین داستان این مجموعه است ،قصهای در ژانر اندوه و عشق آنهم از زاویه دید مرد جوان و قوی هیکل به نام گراسیم است که از قضا کر و لال هم هست. او در املاک بیوه زن ثروتمندی مشغول به کار است که عاشق دختر رختشور همان خانه میشود . اما خانم تصمیم میگیرند تا دخترک را به جوان دائمالخمری به نام کاپیتون بدهد و از آنجا که اهالی خانه از عشق گراسیم مطلعاند با نقشهای دقیق دخترک را از چشم او می اندازند و گراسیم که از زندگی سرخورده میشود تصمیم عجیبی میگیرد و ادامه ماجرا ...
شخصیت اصلی این داستان گراسیم است موجودی گنگ اما قوی و مصمم که همه از او حساب میبرند او مدافع ضعیفان است و از املاک خانم مانند چشمانش محافظت میکند. همین آدم مطیع و منطقی که حتی بنا به خواستۀ صاحبش از عشق زندگیاش صرف نظر میکند در انتهای داستان عملی شجاعانه انجام میدهد که برای خواننده اش جالب و در خور تحسین است . این داستان را سوم شخص روایت میکند و ما بار معناداری از اصوات و حالات گراسیم را در طول داستان مشاهده میکنیم که از حقیقت وجودی گراسیم و خلقیاتی خبر میدهد. همین اصوات و اداها جای دیالوگهای او را در داستان پر کرده است، به گونهای که دنیای او اینطور برایمان جالبتر و نو تر جلوه میکند . این داستان که حدود پنجاه صفحه از کتاب را به خود اختصاص میدهد پر است از تصاویر زیبا و احساسی .
داستان دوم دن کیشوت روسی است : از اینجا به بعد راویت داستان بهعهدۀ اول شخص است، از این رو فضاها خودمانیتر و گفتگوها صمیمی ترند. داستان دربارۀ ورود راوی برای شکار به املاک دو دوست و شریک به نامهای «پانتهلی و تیخون » است. او که از همه جا بیخبر است به گردش و شکار میپردازد که پانته لی به او هشدار میدهد که این املاک شخصی و متعلق به اوست . ادب و نزاکت راوی باعث میشود تا پانتهلی به او اجازه دهد تا در املاکشان به شکار بپردازد و دمی با وی همکلام میشود و همین دیدار موجب دوستی عمیقی بین آن دو میشود این رفاقت تا آنجا پیش میرود که پانتهلی از سرگذشتش با او حرف میزند و ادامه داستان ...
این داستان را دیالوگها به پیش میبرند و ما با شخصیت دو تن از اصلیترین آدمهای داستان که تا پایان کتاب با آنها سر و کار داریم بیشتر آشنا میشویم . البته باید گفت در داستان سوم که ادامه همین داستان است ما با سیر حوادث و اتفاقات هیجانانگیز تر مواجهایم که شکل واقعی داستان را در خود منعکس میکنند. نام این داستان سرانجام دن کیشوت روسی است . ماجرای ازدواج کردن دختری زیرک و کولی به نام ماشا با پانته لی ، این داستان را راوی زمانی که برای ملاقات مجدد رفیق تازه اش پانتهلی رفته و با آن مواجه شده برایمان تعریف میکند . ماشا دختری شوریده دل و اهل ساز و آواز است و این با طبع پانتهلی سازگار نیست زیرا او سالهای خوش جوانیاش را سپری کرده و حالا در فکر آرامش و سکون است. پانتهلی تعریف میکند چطور ماشا با همکاری جوانی با نام یافا از املاکش میگریزد و او را تنها میگذارد و بقیه ماجرا...
در این داستان روند منطقی و پر حادثه بودن متن، خواننده را راضی نگه میدارد و به نوعی روانشناسی حالات روحی شخصیتها صورت گرفته است. برای مثال ؛ دلیل علاقه پانتهلی به ماشا و انزجار دخترک از او و همچنین دلایل تقلبی بودن اسب و موشکافی زیبا در رفتار و عکس العملهای این حیوان .
داستان انتهایی که به نوعی به زندگی زاهدانه و مسلک عرفانی شخصیت آخر این کتاب میپردازد پر است از سخنان حکمتآمیز و نشانههای رمز آلود طبیعت که این مرد شنل به دوش به آنها پی برده است. در واقع در این داستان دن کیشوت در کسوت این مرد جا افتاده وسخنور خود را به خواننده نشان میدهد. داستان از شکستن محور چرخ کالسه و دغدغه راوی برای تعمیر آن آغاز و به یافتن این مرد پنجاه سانتی شنل به دوش ختم میشود. در دل این داستان ماجرای دیگری درباره تشییع جنازه مرد نجاری است که همسر جوانش خیلی برایش بیقراری میکند و در این میان راوی استدلالهای خود را پیرامون نحوه برگذاری مراسم و حالات حزن انگیز آدم ا بیان میکند.