شهرستان ادب به نقل از تسنیم: استوار جرعه نوش عکس را روی دیوار تنظیم کرد، دستمال را توی جیبش گذاشت و دستی یه سبیل پرپشتش کشید. لبهایش را درهم برد و با کمی اخم گفت: ما که نگفتیم غلام سبیل، قاتله مشهدی اسماعیله پدرجان، گفتیم متهم به قتله. دو دلیل هم واسه این ادعامون داریم. اول اینکه غلام سبیل و خدابیامرز مشهدی اسماعیل سرِ دختر مشهدی صحبت با هم دشمنی داشتند و دوم تنها کسی که موقع ارتکاب جرم به مشهدی اسماعیل نزدیک بوده، همین غلام سبیل بوده.
زغال سرخ رمانی است از جمله آثار سیدحسن حسینی ارسنجانی که در نوزده فصل و 205 صفحه توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده و فضای مناسبات مردم و خوانین در دوره قبل از انقلاب و مقارن با مبارزات انقلابیون با طاغوت پهلوی را در روستایی به نام سرخ آباد از توابع شیراز و ارسنجان به تصویر کشیده است.
«شب، بتول همسر اسماعیل همراه فرزندانش (شجاع، یونس، یحیی و گلرخ) در خانهای در روستای سرخ آباد که از صدای چکهٔ سقف بیخواب شده برای پارو کردن برف به بام میرود صدای کلون درمی شنود و با خیال اینکه شوهرش اسماعیل از کار برگشته به استقبال او میرود اما الاغ اسماعیل به در بسته شده و خبری از خودش نیست و ماجرا از اینجا شروع میشود که دلشورهٔ بتول باعث میشود که پسر بزرگترش به نام شجاع همراه یکی از همسایهها به دنبال اسماعیل میروند و جنازه یخ زده او را پیدا میکنند و بعد از اینکه شجاع متوجه میشود که پدرش را شکنجه کردهاند و کشتهاند تصمیم میگیرد هرطور شده قاتل پدرش را پیدا کند و از او انتقام بگیرد». و این زمینهای است که حسینی ارسنجانی در این رمان به آن پرداخته و در خلال ماجرای قتل اسماعیل ما را با اقلیم روستایی منطقه، مراودهها و آداب و رسوم مردم روستای سرخ آباد آشنا میکند و این کار را به کمک توصیفهای ساده و قابل لمس از فضای روستا و فضاسازی مناسب در پیشبرد داستان و ماجرا، انجام داده است.
در ادامه میبینیم که «ژاندارمری که در بسیاری از امور زیر نظر سالارخان کار میکند شخصی به نام غلام سبیل را به عنوان متهم قتل اسماعیل دستگیر میکند. در مجلس ختم اسماعیل، شجاع از زبان یکی از اهالی میشنود که مساله کشته شدن پدرش مربوط به زغالهایی بوده که اسماعیل درست کرده بوده و کسی دیگر به زور آنها را بار زده و برده. شجاع و عمویش متوجه میشوند که غلام سبیل بیگناه در بازداشت است و زمانی که برای آزاد کردن غلام سبیل به پاسگاه میروند از زبان استوار عیوضی میشنوند که در این ماجرا پای خان در میان است و از این به بعد شجاع سعی میکند خودش قاتل پدرش را پیدا کند.
اما برای پرداخت بدهیهاشان مجبور میشود که به دره تنگستان برود و زغال درست کند و زغالهای باقی مانده پدرش را هم بفروشد که در این بین چریکهای خان به او حمله میکنند و زغالهایش را میدزدند و خودش را نیز شکنجه میکنند». نویسنده در فصول مختلف این رمان با ورود شخصیتهای جدید و ماجراها و حوادث فرعی، تعلیقی مناسب و کششی قابل قبول را پیش روی خواننده قرار میدهد و نوع برخورد و روابط و موقعیتهای انسانی شخصیتها موجب انتقال حس از داستان و ایجاد تأثیری واحد بر مخاطب شده.
حسینی ارسنجانی در خلال ماجرای قتل اسماعیل و تلاش شجاع برای پیدا کردن قاتل، گریزهایی نیز به انقلاب و مبازارت مردمی و خفقان جامعه و علاقه شدید مردم به امام خمینی میزند و با نشان دادن ارادت فراوان مردم به روحانی روستای سرخ آباد که سیدی است به نام آقای رضوی و حرف شنوی کامل از او به نوعی جبهه و نگاه مردم را در شرایط حاکم بر جامعه نشان میدهد.
«شجاع به عنوان شخصیت اصلی رمان زغال سرخ سعی میکند بر سختیهای زندگی فائق آید و بار گذران زندگی را در نبود پدرش به دوش بگیرد و روحیه سرکش او اتفاقات و حوادث خاصی را باعث شود. شجاع بعد از اینکه حاج آقا رضوی را به دلیل سخنرانی علیه شاه دستگیر میکنند در یک عمل شجاعانه آقای رضوی و حاج جواد را آزاد میکند. شجاع هر روز سرنخهای بیشتری از قاتل پدرش پیدا میکند. او دکمهای که مربوط به یک پالتو است را در کنار محل شکنجه شدن پدرش پیدا میکند. با تلاش فراوان اسلحهای تهیه میکند و وارد باغ سالار خان میشود و پالتوی خان را که دکمههایش درست مانند دکمهای است که او پیدا کرده میبیند و بعد متوجه میشود که خان و چریکهایش قرار است زغالهای شخص دیگری راهم فردا به تاراج ببرند که شجاع این بار هم با اقدامی جسورانه نقشههای سالارخان را نقش برآب میکند...»
زبان ساده، همراه با تصاویر و توصیفات قابل لمس در این رمان باعث شده جذابیت بیشتری برای مخاطب حاصل شود و حوادث و رفتارهای خارق العاده و حماسی شخصیت شجاع در ماجرایهای مختلف زغال سرخ، کشش و جذابیت مناسبی را در خواندن این رمان ایجاد نمود است.