این جا تهران است بیمارستان ساسان دکلمه شعري از علي محمد مودب
02 شهریور 1391
20:29 |
0 نظر
|
امتیاز:
1 با 2 رای
به زخم های تو که می رسم
رنگ واژه ها می پرد
و شعر سپید می شود
این جا تهران است بیمارستان ساسان!
صدای تو را نمی شنوم
صدای تو را نوارهای قلب
صدای تو را کپسول های اکسیژن
خفه کرده اند
فقط هر از گاهی
سرفه
چنگی می زند و می گریزد
و چون جیب بری گریبان قنوتت را می آشوبد
این جا تهران است 1380
خبری از غلغله چلچله ها و خمپاره ها نیست
اما هنوز ترکش می ریزد
از آواز پرستویی منور
که بال هاش آشفته باران اند هنوز
مردی در کربلای تنهایی اش مثله می شود
و زینبی شش ساله بر بالینش خطبه می خواند
" چقد خوشگلی بابا
چقدر نازی بابا
لپات چه نازه بابا"
خون خشکش می زند
نفس وامی ماند
خون، سرفه ، سرطان
برق آزیر آمبولانس
و چشمهای بارانی زینب
و چشمهای بارانی زینب
کاروان باران به راه می افتد
مردم چترهایشان را باز می کنند
و برف شادی سرگرمشان می کند
مردم چترهایشان را باز می کنند
و پشت پنجره های بسته کوفه
موسیقی "باران عشق"
گوش کوزه های خالی را از خیال دریا پر می کند
اینجا تهران است 1380
خبر خاصی نیست
فقط کودکی هشت ساله
که تیله های روشن چشمانت را برداشته است
هنوز در پیاده روها سربه سرت می گذارد
چوب می گذارد لای چرخ صندلی ات
برق آسانسور را قطع می کند
ما بابا شده ایم
ما بابا شده ایم
و هر غلطی می کنیم
تا دیکته "بابا نان داد " کودکانمان
درست از آب دربیاید
ما شاعر شده ایم و نمی نویسیمت
در قافیه پاهای بریده ات گیر نمی کنیم
تا از آوانگاردها عقب نمانیم
اصلا خودت کلاهت را قاضی کن آقا
دکمه ها که باز می شوند
شاعرانه تر است
یا تاول ها که می ترکند؟
خوش به حال تو
خوش به حال تو که چشم نداری
که چشم نداری آدمهای کوچک را
پشت میزهای بزرگ ببینی
امشب دوباره هوایی شده ای
نه انکار نکن
رنگ پریده ات سند است
فردا بزرگراه چمران ده دقیقه بغض خواهد کرد
تو به سعادت آباد رسیده ای
قدسیان کل می کشند
تو به سعادت آباد رسیده ای
ما به صندوق ها کمک می کنیم
تا هفتاد بلا را دفع کنند
و غروب عبدالباسط ضجه می زند:
"بای ذنب قتلت"
دانلود فايل صوتي
tehran-bimarestan-sasan (809 KB)
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.