شهرستان ادب: شب یلدا یکی از آیین های باستانی ایرانی است که با فال حافظ گره خورده است و سال هاست ایرانیان در شب نشینی یلدا، حافظ خوانی می کنند. امشب شب یلدا همزمان با شب های عزاداری اهل بیت (علیهم السلام) است و دیگر از جشن و شادمانی خبری نیست؛ ولی حافظ هم رفیق نیمه راه نیست؛ حافظ هم نشینِ غم و شادیِ مردم ایران زمین است. دیوان حافظ در طول تاریخ همواره جایگاه احترام آمیزی در خانۀ ایرانی داشته است و حتی بر سفرۀ او آمده است. مقامی که جز قرآن، کتاب دیگری نزد ایرانیان ندارد. اما این راز این تفأل ها چیست؟ آیا شیخ اسرار دل را می خواند که این چنین باظرافت، پاسخ می دهد؟ یا تنها تصادفی است که سر می زند و مخاطب از آن برداشتی شخصی می کند؟ پاسخ را از حافظ نامه بهاءالدین خرمشاهی بخوانیم. حافظ پژوه بزرگی که عمر خود را بر پژوهش در شعر این شاعر گذارده است:
«هر هنر راستینی، عمیق و چندوجهی و پذیرای تعبیر و تفسیرهای چندگانه و چندگونه است. فی المثل، مانند لبخند مجسمۀ مشهور بودا، و لبخند ژوکوند. در قدیم الایام به دیوان حافظ لسان الغیب لقب داده بودند که بعدها این صفت از شعر به شاعر تسرّی یافت و به خود او اطلاق شد. بسیاری داستان های مدوّن یا نامدوّن هست از راست درآمدن و موافقِ نیت افتادن های غزل حافظ یا بیتی از غزلش به هنگام فال گرفتن. مگر غزل مولانا یا سعدی یا سلمان در اوج نیست، چرا با آن ها فال نگرفته اند؟ حافظ به واقع نه دارای کشف و کرامات و نه حتی مدعی آن ها بوده، ولی نفس صدق داشته است. غیب گو و غیب دان نبوده است ولی به ژرفی و گستردگی زیسته است. گوشه های نزیسته را زیسته است. گوشه های پنهان مانده را که کمتر کسی توانسته است بزید، زیسته و اندیشه کرده و به شعر درآورده است. چنان که پیشتر گفته شد شعر او آینه دار طلعت و طبیعت یک قوم است. زندگی نامۀ جمعی ماست. همین است که عاشق و غریب و اسیر و دردمند و مهجور و آرزومند و مشتاق و منتظر و گبر و ترسا و مؤمن و آزاداندیش و عارف و عامی و مست و هشیار، همه نقش خویشتن را در آین ۀ صافی شعر او بازمی یابند. شعر حافظ بس تأویل پذیر است. باده های او را هم می توان به انگوری تفسیر کرد و هم به عرفانی. حتی بعضی شعرهای او که اینک و از بیرون، عارفانه می نماید، در اصل و با توجه به شأن نزولش در مدح امیر، و امیر زاده ای بوده است. مثلِ ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد که آن همه اشارات و تنبیهات عرفانی دارد، ولی در اصل در مدح شاه شجاع است. یا غزل روز هجران و شب فرقت یار آخر شد که این همه عرفانی می نماید، مربوط به روی کار آمدن شاه شیخ ابواسحاق است. طنزهای او را که سر به سر مقدساتی چون تسبیح و طیلسان و خرقه و سجاده و نماز و روزه و مسجد و خانقاه و مشایخ شهر و امام شهر می گذارد، هم می توان به عقیده مندی عمیق او به اصل شریعت و طریقت حمل کرد و هم به بی اعتقادی و یا سست عقیدگی او. همچنین بین عشق زمینی و انسانی و عشق آسمانی و عرفانی او، فرق فارقی نیست. آری، غزل های دیگران فی المثل غزل سنایی، انوری، عطار، عراقی، مولوی و سعدی این همه چندوجهی و تأویل پذیر نیست.»
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز