شهرستان ادب: روزنامه آرمان امروز به تازگی یادداشتی از منتقد گرامی آقای سیداکبر میرجعفری بر مجموعه شعر «سفر بمباران» علیمحمد مودب منتشر کرده است. این یادداشت را در ادامه میخوانید:
«شعر مستند، شعر آوخ »
مستندنگاری مودب در پانوشت یکی از شعرهایش میگوید: «همه نامها و اتفاقات واقعی است. برای رویاهایمان دعا کنید.» این نکته اشاره به فصل جدیدی است که در شعر معاصر گشوده شده است که میتوان آن را «شعر مستند» نامید؛ شعری که اگر روزی در آینده چیزی به نام تاریخ هم نداشته باشیم، این نوع شعر میتواند بازگوکننده حقایق برای آیندگان باشد. در این نوع شعر، اسامی و اتفاقات با واقعیات منطبقاند؛ اما شاعر آنها را از حد و ظرفیت «واقعی» خارج کرده به عالم ادبیات آورده است. به نظرم یکی از نمونههای خوب شعر مستند، شعر مشهور دکتر قیصر امینپور با نام «شعری برای جنگ» است. در این شعر گاهی وقایع بدون هیچگونه دخل و تصرفی (بینیاز از خیال!) در شعر ثبت شدهاند؛ آنجا که قیصر وضعیت شهر خودش دزفول را ترسیم میکند. در شعر مودب، «هاجر نویدی» همان هاجر نویدی است؛ اما میتواند نماد و نماینده هزاران هاجر نویدی دیگر باشد. اتفاقا این دست مستندنگاریهای از ظرفیتهایی است که قالبهای آزاد شعر در اختیار ما گذاشته است. نگاه مستند به وقایع و تبدیل آنها به گزاره ادبی در عمده شعرهای این کتاب دیده میشود. این ویژگی را از توفیقهای این کتاب باید دانست.
عاطفه معتقدم اگر شاعری بتواند همین یک عنصر را به درستی در شعرش به کار گیرد، میتواند شاعر موفقی باشد. گفتم به کار گیرد؟ نه اتفاقا عاطفه شعر باید ذاتی آن باشد، نه اینکه عاطفه را با کلمات یا شگردهای گوناگون به آن تزریق کنیم. شعرهای این کتاب اغلب از عاطفهای سرشار بهرهمندند. عاطفه در شعرهای مودب بهطوری است که شاعر با همه اجزای دور و بر خود یکی میشود و آنها را جزئی از خود میداند: «پیامکی برای غزه/ سلام، جنوب عزیز!/ سلام غزه مجروح/ این آخرین پیامک من است/ روزی با قطرهای از خونتان مرا زنده کنید/ که دارم آسفالت میشوم/ (ص29)» گویی مودب با عناصر اطرافش نسبت خونی دارد، خونی که عواطف آدمی را به هیجان درمیآورد: «برادرم!/ باران انگشتان تو را فرا میگیرد/ که تا همیشه عموی سبزه باشد/ ماه از دست تو روسفید میشود/ و دریا به دستگیری رودخانهها سرمست/ که آب از دست تو نمیشوید/ که دست تو تطهیر هستی است. (ص66)»
استفاده از ظرفیتهای طعن و طنز بی هیچ توضیحی این سطرها را بخوانید: «ما شما را بیهوده زنده نمیگذاریم/ شما زندهاید/ تا با لیبرال دموکراسی تفاوت را حس کنید/ زندگی دکمه بازگشت ندارد/ اما هرگاه میلتان بکشد/ دکمههای مرگتان را میفشاریم.../ (ص8)» میبینید که چگونه از زبان طنز برای بیان مقصود خود استفاده کرده است. خوانندگان این نوشته شاید بگویند: این موضوع در شعر متقدمان مودب نیز سابق دارد؛ میگویم همین طور است. سلمان هراتی و بعدها علیرضا قزوه نیز از همین شگرد برای به سخره گرفتن ناخشنودیهای جامعه کمک میگرفتند. در واقع فصل مشترک شعر مودب و قزوه اتفاقا همین نکته است با این تفاوت که مودب دقت بیشتری در انتخاب مضمون و موضوعش دارد. برای همین شعرش تا حدودی از شلختگی به دور میماند.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز