شهرستان ادب: ششمین جلسه از سلسله نشستهای «لذت داستان » روز سهشنبه مورخ سوم شهریور ماه، به همت دفتر داستان موسسۀ شهرستان ادب و همکاری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در محل فرهنگسرای سرو با حضور «فرهاد حسنزاده» و داستانخوانی «حسام الدین مطهریمنش» برگزار شد.
در ابتدای این جلسه به مناسبت شانزدهمین سال درگذشت بیژن نجدی، فایل صوتی بازخوانی داستان «چشمهای دکمهای من» از آثار این نویسنده، برای حاضرین در جلسه پخش شد.
سپس مجید اسطیری کارشناس دفتر داستان موسسهی شهرستان ادب، ضمن خوشآمدگویی به حضار و آرزوی داشتن لحظاتی خوش برای آنها، زادروز ولادت امام رضا «ع » را تبریک گفت. بعد از آن وی به معرفی کوتاهی از «فرهاد حسنزاده» مهمان این ماه «لذت داستان» از زبان خودش پرداخت : «تصمیم داشتم صبح روز عید به دنیا بیایم و از موهبتهای نوروزی مثل شیرینی و آجیل و ماچ و بوسه بهرهمند شوم که نشد. و با اندکی تاخیر روز بیستم فروردینماه هزار و سیصد و چهل و یک قدم به دنیای کودکان گذاشتم. تصمیم داشتم یک جای کوهستانی و خوش آبوهوا یا میان جنگلهای سرسبز شمال به دنیا بیایم؛ اما نشد چون پدر و مادرم آبادان را برای زندگی انتخاب کرده بودند، آبادان را با همۀ گرما و شرجی و امکانات محدودش. و شاید یکی از دلایل خوب نوشتن نویسندگان جنوبی، همین گرما و شرجی هوا باشد.»
بعد از این معرفی، مجری برنامه اضافه کرد که فرهاد حسن زاده در جشنوارههای مختلفی مثل جشنوارۀ كتاب سروش، جشنوارۀ كتاب سال كانون، جشنوارۀ مطبوعات، جشنوارۀ بزرگ ادبيات كودكان و نوجوانان، جشنوارۀ كتاب ادب پايداری، جشنوارۀ يكی بود يكي نبود، جشنوارۀ كتابهاي آموزشی رشد، كتاب سال ايران و انجمن نويسندگان كودك و نوجوان برگزيده شده است.
سپس اسطیری از فرهاد حسنزاده دعوت کرد تا با تشویق حضار به روی سن بیاید .
داستاننویسیام در زنگ انشا شروع شد
فرهاد حسنزاده بعد از تشکر از شهرستان ادب برای تدارک این جلسه و ضمن خوشآمد گویی به حضار ، گفت: «خیلی خوشحالم که در این جمع هستم و یک بار دیگر با مخاطبان میتوانم رودر رو باشم و صحبت بکنم. معمولا این رودررویی برای ما کمتر پیش میآید و خودِ من همیشه در این دیدارها سعی میکنم که بیشتر یاد بگیرم و امیدوارم که دقایقی که کنار هم هستیم دقایق خوبی برایمان باشد.»
حسنزاده در پاسخ به سوال اسطیری که اولین بار کی لذت داستان و داستاننویسی را درک کردهاید ، به این نکته اشاره کرد که زنگ انشا در دوران تحصیل شروع نویسندگیاش بوده. وی در اینباره گفت: «یکی از معلمها به جای موضوعات کلیشهای مثل "تابستان خود را چگونه گذراندهاید"، یک بار موضوع "یک روز بارانی" را مطرح کرد که من از نوشتن در این باره بسیار لذت بردم و انشایی نوشتم، ولی معلم من را صدا نکرد و موفق نشدم انشایم را بخوانم!»
مجید اسطیری، مجری و کارشناس «لذت داستان» با بیان اینکه خود سالها از خوانندگان نوشتههای حسنزاده در کیهان بچهها تحت عنوان «روزنامه سقفی» بودهاست، از مهمان ویژۀ این نشست خواست تا از تجربیات نویسندگی در آن دوران بگوید. بعد از درخواست مجری، نویسندۀ کتاب «همشاگردی» دربارۀ این مجموعه گفت: «همشاگردی تجربهای در عرصۀ طنز بود که برای من رخ داد. به یاد دارم که اکثر اوقات به همراه مرحوم امیرحسین فردی در جلسات داستان کیهانبچهها حاضر میشدیم. بعد از مدتی که با مرحوم فردی صمیمی تر شدم از او پرسیدم که چرا نشریۀ شما اینقدر سرد و بی روح است و کسی طنز در آن کار نمیکند؟ همان موقع ایشان به من پیشنهاد دادند که خودت بخش طنز نشریه را راهاندازی کن.» وی پس از شرح چگونگی شکل گرفتن بخش روزنامه سقفی بیان کرد که تا سه سال به طور مداوم این بخش به چاپ میرسید و هماکنون در قالب مجموعهای به نام «همشاگردی» گردآوری شدهاست.
بچههای آرام قصهها بچههای واقعی نیستند، بلکه آرزوی پدرومادرها هستند
مجید اسطیری با اشاره به آثاری مثل «هستی» و «عقربهای کشتی بمبک» از خالق این آثار دربارهی شخصیتهای بیشفعال و به نوعی سرکش که در کتابهای او به چشم میخورد سخن گفت و از حسنزاده در مورد چگونگی خلقِ این شخصیت ها پرسید. فرهاد حسنزاده اینگونه پاسخ داد: «من فکر میکنم از نگاه بزرگترها ما دو جور تلقی از بچهها داریم، دسته اول کودکانی هستند که واقعا شیطنت میکنند و دوست دارند تجربه های جدید کسب کنند. این بچهها وجود دارند اما ما هیچوقت در ادبیات به سراغشان نمیرویم و در مقابل بچههایی هستند که یک نگاه رسمی به آنها میشود و در واقع آمال بزرگترها در مورد بچهها هستند بچههایی که خطر نمیکنند و شیطنت ندارند.» حسنزاده با بیان این که این بچهها بچههای واقعی نیستند و در واقع کودکانی هستند که ما میخواهیم باشند، گفت: «من سعی میکنم تا آنجایی که میتوانم و دستم باز است به نشان دادن واقعیتهای دنیای کودکان بپردازم.»
مجری و کارشناس نشست ماهانۀ «لذت داستان» اینبار به جایگاه بزرگترها در نوشتههای حسنزاده پرداخت و اذعان داشت: «مانند شخصیتپردازیهایی که برای کودکان داشتید در نوشتن شخصیت بزرگترها هم هیچگاه ناهنجاریهای رفتاری پدر و مادرها را سانسورنکردهاید.» اسطیری از مهمانش خواست تا در اینباره توضیحی بدهد. نویسندۀ «هندوانه به شرط عشق» بیان کرد: «کارهایی که برای بچهها در حوزه ادبیات و سینما تولید میشوند دودستهاند: اول کارهایی که برای بچههاست و دوم کارهایی که به نام بچهها تولید میشوند اما در اصل مخاطبشان بزرگترها هستند.» وی گفت: «من همیشه سعی کردهام که کارهایم دوگانه باشد، یعنی هم کودکان و هم بزرگترها بتوانند از آنها استفاده کنند.» وی افزود که بارها در کانونهای دارالتادیب با نوجوانهای بزهکار در ارتباط بوده و با توجه به این نکته بیان داشت: «من معتقدم که در ضعفهایی که در رفتار این بچهها مشاهده میکنیم صد درصد بزرگترها مقصرند. عمدتا این بچههای سرکش، بچههای طلاق هستند.» همچنین حسنزاده از رمان در دستِ نشر «زیبا صدایم کن» خبر داد و افزود که این ناهنجاریهای رفتاری و مشکلات اجتماعی در این کتاب هم مشهود است.
حسنزاده در پاسخ به این سوال که از نوشتن برای کودک و نوجوان بیشتر لذت میبرید یا نوشتن برای بزرگترها، گفت: «نوشتن برای هردو طیفِ سنی برا من لذتبخش است. وقتی سوژهای به ذهنم میرسد یا حس و حال نوشتن به سراغم میآید شروع به نوشتن میکنم و اجازه میدهم که سیر داستان خودش راهش را پیدا کند.» وی تاکید کرد که این اتفاق بیشتر در مورد داستان کوتاه صدق میکند و در مورد رمان خط داستان و ایده از ابتدا کاملا مشخص است. نویسندهی رمان پرمخاطب «حیاط خلوت» اذعان داشت که جوایزی که این کتاب از نهادها و جشنوارههای ادبی گرفت به خاطر این بوده که نسبت به بقیۀ آثارش بیشتر برایش وقت و انرژی صرف کرده است و هدف و ایدۀ داستان از ابتدا روشن بودهاست.
خالق اثر پرفروش «هستی» در پاسخ به این سوال که نوشتههایی که دربارۀ جنگ تحمیلی و دفاع مقدس دارد چقدر حاصل تجربه و چه اندازه خلق شده بوده، بیان کرد: «دورۀ نوجوانی من در زمانی طی شد که دو اتفاق بزرگ یعنی انقلاب اسلامی و جنگی تحمیلی در کشور ما رخ داد و من در شهری مثل آبادان زندگی میکردم که خاستگاه وقایع مهمی در راستای این دو اتفاق بوده است.» پدیدآورندۀ «عقربهای کشتی بمبک» با بیان این نکته که در دوران نوجوانی سفرهای زیادی به همراه خانواده داشته است و در این سفرها انسانهای زیادی با داستانهای متفاوت دیدهاست؛ گفت: «دلیل عمدهی این که برعکس بقیهی نویسندگان دفاع مقدس، نگاه و زاویۀ دوربین من به سمت پشت جبهه بوده، همین سفرها و دیدن انسانهای متفاوت بوده است.»
رمان «هستی» را در یک انبار نوشتم
وقتی که مجری برنامه در مورد عادات نویسندگی مهمان نشست پرسید، حسنزاده بیان کرد که تا به حال در دوران نویسندگی سعی کرده است که خودش را به چیزی عادت ندهد و گفت: «من نویسنده ای نیستم که بگویم حتما باید در کاغذ بنویسم، به بوی کاغذ عادت دارم و یا برای من فرقی نمیکند که صبح بنویسم یا عصر. با توجه به این که در این سالها زندگی پر پیچ و خمی داشتم همیشه سعی کردم خودم را با شرایط وفق دهم و با اوضاع کنار بیایم.» او در مورد زندگی سختی که در سالها پیش داشته بیان کرد : «زمانی بود که ما در خانهای پنجاه متری در اطراف راهآهن زندگی میکردیم. بچههای علاقه داشتند که بازی کنند و دنیای کودکی خود را داشتهباشند . من هیچوقت دنیای آنها را محدود نکردم، مثلا کاغذ قلم برمیداشتم میرفتم پارک شهر، پارک لاله و خیلی دیگر . اینها برای زمانی بود که هوا خوب بود. زمانی که هوا نامناسب بود وقتی که بچهها میخوابیدند، مثلا ده شب تا دو یا سه نیمهشب مینوشتم.» فرهاد حسنزاده افزود: «من دورهای هم در کتابخانه کار میکردم. برای مثال من برای نوشتن هستی دنبال اجارۀ اتاقی بودم که با آرامش در آنجا به نوشتن بپردازم اما اتاقی که با هزینههایم جور در بیاید پیدا نکردم. در نتیجه مجبور شدم که در انبار یک انتشارات ماهها سر کنم تا این که رمان هستی را به پایان ببرم.»
مجید اسطیری به عنوان سوال آخر از فرهاد حسنزاده خواست تا نویسندههایی که به کارهایشان علاقه دارد را نام ببرد که حسنزاده از نویسندگانی مثل احمد محمود، محمود دولت آبادی و گلشیری و از نویسندگان غیر ایرانی هم از گابریل گارسیا مارکز، چخوف و داستایفسکی نام برد.
در ادامه فرهاد حسنزاده دو فصل از رمان منتشرنشدهاش به نام «زیبا صدایم کن» را برای حاضرین در جلسه قرائت کرد.
پس از داستانخوانی حسنزاده، اسطیری از داستاننویس جوان و خوشآتیۀ کشور، حسامالدین مطهری منش دعوت کرد تا به خوانش داستانی از خودش بپردازد. مطهریمنش که تا به حال کتاب «کلت 45» و مجموعه داستان «درخت به» از او به چاپ رسیده، در این جلسه داستان کوتاهی به نام «قطار تهران-مشهد» از مجموعۀ درخت به را برای مهمانان جلسه قرائت کرد که با اسقبال حاضران مواجه شد.
شاهنامۀ فردوسی هم ادبیات جنگ است
پس از اظهار نظر حاضرین در جلسه ، نوبت به حسنزاده رسید تا در مورد داستان «قطار تهران-مشهد» نظر بدهد. نویسندۀ باتجربه و خوشنام همروزگار ما با بیان این که حاضرین در جلسه صحبت های خوبی در مورد داستان داشتند به جمعبندی کوتاهی در مورد این داستان اکتفا کرد. حسنزاده گفت: «ما در کشورمان چیزی داریم به نام دفاع مقدس، که خیلیها در این ژانر کار میکنند و کارهای زیادی هم در این باره چاپ شده. در واقع این ژانر یکجور قیاس است که ما بگوییم کدام کار، کار جنگ است و کدام ضدجنگ . من ادبیات جنگ را دایرهای وسیع میبینم که هر اثری که در آن به اصطلاح جنگیدن یا دفاع وجود داشته باشد را در این دایره قرار میدهم، حتی مثلا افسانۀ آرش یا داستانهای شاهنامه که جنگی است بین خوبی و بدی و خیر و شر که همه در این دایرۀ بزرگ قرار میگیرد. ما با توجه به دو رویداد مهم مثل انقلاب و جنگ تحمیلی دایرۀ کوچک تری در دل این دایره ساختیم به نام دفاع مقدس.» وی پس از تبیین گونۀ ادبی دفاع مقدس، در مورد داستان مطهریمنش گفت : «این کار، اثر خوب و روبه جلویی در این عرصه بود. من فکر میکنم که یکی از نکات مثبت این داستان این است که ما وقتی یک قطار در داستان داریم، این قطار درحال حرکت و آغاز یک سفر است که ما از این به عنوان یک موقعیت برای خلق داستان استفاده میکنیم. از نقاط مثبت این داستان این بود که داستان با شروع حرکت قطار آغاز شده و با اتمام حرکت قطار هم تمام شد. انگار ما از قطار استفادۀ بهینهای در داستان کردیم، که این عاملی بود که ما به خوبی وارد فضای داستان شویم.» حسنزاده در مورد پایانبندی اثر گفت: «همانطور که انتظار میرفت داستان به خوبی به پایان رسید.».