شهرستان ادب: شفیعی کدکنی، پیش از آنکه پژوهشگری ادبی باشد، شاعری است که بلاشک شعر را در ادوار مختلف تاریخیاش، زندگی کرده و سروده است. مجموع پژوهشگران ادبی نیز، او را در جهان شعر، دارای مقامی شایسته میدانند. چنانکه دکتر تقی پورنامداریان درمورد او گفته است: «شفیعی کدکنی، بیآنکه قصد مبالغه داشته باشیم، در دورۀ ما چهرهای کمنظیر است. جمع میان محقق و شاعر از مقولۀ جمع اضداد است. اما تحقق این جمع اضداد در وجود شفیعی کدکنی به او چهرهای متناقضنما و بنابراین شگفتانگیز داده است.» و نه تنها او را در شعر، دارای هویتی مستقل میدانند، بلکه او را متمایز از دیگر شاعران نیز دانستهاند. چنانکه حافظپژوه نامدار، دکتر خرمشاهی، در این خصوص گفته است: «فضیلتی که شعرها و حتی شعارهای شفیعی بر شعرنماهای دیگران دارد، نخست در پاکیزگی کلام اوست و سپس در خلوص نیت و صفا و صمیمیتش. یک صدم انانیّتی که در شعر دیگران است، در شعر شفیعی نیست. شفیعی مردم را مطرح میداند؛ نه خودش را. » و در پاسخ به کسانی که جایگاه شفیعی را بهدرستی نشناخته و او را مورد انتقادهای نابجا قرار میدهند میگوید: «اینقدر هست که دوستداران شعر امروز و دیروز فارسی، سخن گرم شفیعی را گرامی میشمارند؛ مگر گروهی از مطلقگرایان کیمیاگرصفت، که زندانیِ حرص جستجوی بیحاصل خویشند.»
شفیعی علاوه بر آنکه غزلهای لطیف و استواری دارد، در نیمایی نیز گوی را از دست شاعران ربوده است؛ او بهخصوص در تصویرسازیهایش سبکی خاص خود دارد که بیش از هرچیز، متأثر از طبیعت است. محمود کیانوش نیز در این خصوص میگوید: «سرشک از طبیعت سرشار است؛ افسونزدۀ طبیعت است. آگاه یا ناآگاه، طبیعت را در برابر مدنیت گزیده است، مدنیتی که ریشه در شهر دارد. در شعر سرشک، انسان و طبیعت از هم جدا نیستند. جامۀ طبیعت بر قامت انسان و جامۀ انسان بر پیکر طبیعت میزیبد. آنچه از این آمیختگی برمیآید، شعر اوست.» او به شکلی آگاهانه، سبک خراسانی را با شعر نیمایی پیوند زده است و در این سبک، بسیاری او را متأثر از اخوان ثالث میدانند، هرچند در این باره شگردهایی دارد که او را از اخوان و دیگران، متمایز میکند.
از بهترین آثار نیمایی شفیعی، نیماییهای کوتاهی هستند که سرتاپا تصویر یا روایتی را بیان میکنند که دارای وحدتی همگوناند و کلمات شعر بهمانند تاروپودهایی ظریف، به مهارت هرچه تمامتر در یکدگر تنیده شدهاند.
به مناسبت نوزدهم مهرماه، روز تولد این شاعر خراسانی، به خوانش چند نمونه از همین نیماییهای کوتاه میپردازیم:
1)
گل آفتابگردان
گل آفتابگردان و
نماز آفتابش
به شب و
به ابر و
ظلمت
نشود دمی بر او گم
دلِ اوست قبلهیابش!
2)
به برگ گل سرخ
بدان سان که باران
سوی آسمان راه برگشت هرگز ندارد
من این راه را تا به پایان پاییز
به پای پر از زخم، خواهم سپردن.
به آب و به آیینه، سوگند یاران!
من این حزن را از رخِ کودکان نشابور
به برگ گل سرخ خواهم ستردن
3)
گلهای نقش کاشی
گنجشک، در تمام زمستان،
ز اشتیاق
از بس که بهر باغ و بهار انتظار دید
گلهای نقش کاشی مسجد را
در نیمههای دی
صبحِ بهار دید.
4)
گریز در آینه
آینهجان! آینه! پناه به روحت!
در تو گریزم که کس نجویدم اسرار.
لانۀ زنبورِ لحظههاست مرا عمر
میگزد و میگریزد،
آه!
چه دشوار!
5)
از زبور تنهایی
آسفالت،
بارانخورده،
مثل فلس ماهیها.
از روشنی گاهی،
بر هستیِ اشیا گواهیها.
تنهاییای
آنسان که حتی سایهات با تو
گاه آید و گاهی نمیآید،
در بیپناهیها.
6)
دو چهرۀ درخت
درخت پر شکوفه
با دو چهره
در برابر نسیم
ایستاده است
نخست: چهرۀ پیمبری که باغ را
به رستگاری ستاره میبرد
و چهرۀ دگر
حضور کودکیست
که شیر میخورد
7)
در اقلیم پاییز
آن بلوط کهن آنجا بنگر
نیم پاییزی و نیمیش بهار:
مثل این است که جادوی خزان
تا کمرگاهش
با زحمت
رفتهست و از آنجا دیگر
نتوانسته بالا برود
8)
تصویر
زلال روشن چشمانش
- آبشار کبود
که آیتیست
به تصویر بیم و شرم و شکوه
نگاه ترد گوزنیست
کز بلند ستیغ
در آب مینگرد
عبور سایۀ صیاد را
ز دامن کوه
9)
چه بگویم
چه بگویم که دل افسردگیات
از میان برخیزد؟
نفس گرم گوزن کوهی
چه تواند کردن؟
سردی برف شبانگاهان را
که پر افشانده به دشت و دامن؟
10)
کدامین انتظاری
بخوان ای چرخ ریسک! نغمهات را
- بران شاخ برهنهی بی گل و برگ -
که داری انتظار نو بهاری
ولی من این دل بی آرزو را
- که از شور قیامت هم نجنبد -
کنم خوش با کدامین انتظاری ؟