شهرستان ادب: در ادامۀ پروندۀ ادبیات ضدآمریکایی شهرستان ادب، یادداشتی میخوانیم از آقای رضا وحیدزاده، شاعر و پژوهشگر جوان که نگاهی به فعالیتهای «امیری باراکا»، شاعر و نویسندۀ آمریکایی، انداخته است.
چه کسی آمریکا را به آتش کشید؟
با تصویر باژگونهای که رسانهها از جهان ساختهاند، بسیاری از ما گمان میکنیم بیعدالتی و نادیدهانگاشتن حق، ویژگی مشترک همۀ کسانی است که اکنون در غرب زندگی میکنند؛ گمان میکنیم در پس تجاوز و زیادهطلبیهای کابوهای آمریکایی، ارادهای جمعی است که از سوی تودههای جوامع غربی و به ویژه روشنفکران و تحصیلکردگان آنها نیز به شدت حمایت میشود. اما واقعیت این است که در این جوامع و در میان همین روشنفکران نیز کسانی را میتوان یافت که در هیاهوی کرکنندۀ پروپاگاندای غالب، مسخ نشدهاند و آزاده و آزادیخواه فریاد اعتراض خود را بر سر نظام ناعادلانهای که بر آنها تحمیل شده است بلند کردهاند. «امیری باراکا» یکی از این چهرههاست.
باراکا از جملۀ بزرگترين و تاثيرگذارترين شاعران معاصر در ادبيات آمريكا و جهان است. او در 7 اکتبر 1934 میلادی با نام اصلی ايورت ليروی جونز[1] در خانوادهای متوسط و در شهر نیوآرک نیوجرسی آمریکا متولد شد. پدرش پستچي و مادرش مددكار اجتماعي بود. باراكا برای ادامۀ تحصیل ابتدا به روتگرز و بعد به هاروارد رفت و ليسانس خود را در رشتة زبان انگليسي از همين دانشگاه دريافت كرد. سپس تحصیلاتش را در دانشگاه کلمبیا و نیواِسکول ادامه داد و بعد از آن به عنوان تفنگدار به خدمت نیروی هوایی درآمد؛ خدمتي كه تنها توانست سه سال دوام بياورد، چراكه به زودي فضای نظامی و اجبار فعالیتهای سیاسی در آن محیط، روح آزادۀ او را آزرد و او را ناگزیر به ترک شغلش کرد.
باراكا در ادامه، بیشتر زمان خود را صرف فعالیتهای ادبی کرد و پس از آشنایی با جنبش هیپیزم از دوستان نزدیک و اعضای وابستۀ شاعران «بیت»[2]، «مکتب نیویورک»[3] و «بلکماونتین»[4] همچون آلن گینزبرگ[5]، فرانك اوهارا[6] و جک کروآک[7] شد؛ جمعی كه بعدها در توصیفش با وجود تفاوتهایی در نوع زیباییشناسی، گفت: «آن افراد کلاً سعیشان این بود که در برابر زندگی علمی بایستند، در برابر شعر آکادمیک دهة پنجاه بایستند... آنها همه در یک ردیف بودند، فکر میکنم، سعی میکردند نوعی وحدت در برابر کُندی نقدهای جدید و کُندی یک نوع شعر (و منتقدانشان) داشته باشند.»
او همچنین در چندین مجلۀ بانفوذ به عنوان ویراستار مشغول به فعالیت شد و چند مجلة ادبی را نیز سردبیری كرد. سپس در سال 1958 انتشارات توتم را تأسیس كرد و در آن به چاپ آثاری از گینزبرگ، جككروآك و دیگر شاعران نسل بیت پرداخت. باراکا در سال 1960 پس از سفری که به کوبا داشت با مالکوم ایکس دیدار کرد و به شدت تحت تأثیر افکار او قرار گرفت. او خود دربارۀ ارتباطش با مالکوم ایکس میگوید: «مالکوم فقط یک چهرة مردمی که کشته شد نبود؛ او کسی بود که ما سوگند خورده بودیم با او باشیم و او به نوعی شکل دهندة افکار ما بود... او نظر من را دربارة آمریکا عمیقاً عوض کرد. او به من نشان داد آمریکا را طوری ببینم که قبل از آن هرگز ندیده بودم، کاری کرد که خودم را طوری ببینم که پیش از آن ندیده بودم...» پس از این دیدار مالکوم ایکس به او پیشنهاد میکند که نامش را به امیر برکت که نامی اسلامی است تغییر دهد و او نیز میپذیرد. اما بعدها احساس کرد که این نام نیز او را راضی نمیکند و با اندکی تغییر، پیشنهاد مالکوم را به یک اسم سواهیلی (آفریقایی) نزدیک ساخت و نام ایمامو امیری باراکا[8]را برای خود برگزید.
باراکا اولین نمایشنامهاش را با نام «پیدا كردن یك دختر خوب سخته» در سال 1958 و اولین مجموعۀ اشعارش را با نام «دیباچهای بر یك یادداشت خودكشی بیستجلدی» در سال 1961 منتشر کرد و با ایدههای پاپی كه در آن بود به زودی در محافل ادبی به چهرهای پیشگام تبدیل شد. اما آغاز شهرت او را باید در پی موفقیت چشمگیر نمایشنامهای از وی با نام «هلندی» دانست که در سال 1964 منتشر شد و سر و صدای بسیاری را در تئاتر آمریكا به پا كرد. قصۀ این نمایشنامه دربارۀ یك زن سادیست سفیدپوست به نام لولا بود که در مترو به یك پسربچة سادهلوح سیاهپوست به نام كِلی طعنۀ جنسیتی میزند و او و خانوادهاش را با توهینهایی نژادپرستانه تحقیر میكند. پسربچه هرچه تلاش میكند نمیتواند از این هجمة ظالمانه بگریزید و این جدل در نهایت با کشیدن چاقو به روی پسربچه خاتمه مییابد. باراکا در این نمایشنامه که با استقبالی گسترده و شهرتی جهانی همراه بود به تنشهای نژادی در جامعۀ آمریکایی میپرداخت و تلاش میكرد تصویر روشنی ارائه دهد از زندگی سیاهانی است كه قربانی خشونت جامعة سفیدپوستاناند.
این اثر که با ارائۀ زبان صریحش مخاطبان را بهتزده کرده بود و خشم گستردهای را علیه ستم به سیاهان در جامعۀ آمریکا برانگیخته بود، جایزۀ مهم «اوبی»[9]را نیز برای باراکا به ارمغان آورد؛ جایزهای كه معتبرترین جایزة تئاتر آمریكاست و هر سال به بهترین نمایشنامة برادوی اهدا میگردد. باراكا خود در توصیف این سبك آن را تئاتری انقلابی مینامد كه میخواهد درون آدمها را نمایش بدهد. او میگوید: «تئاتر انقلابی، حتا اگر غربی باشد باید ضدغربی باشد. تئاتر انقلابی باید جذابیت وحشتناك فرو ریختن جهان غرب را در آینده نشان دهد.» بعدها آنتونی هاروی نیز اقدام به ساخت فیلمی از روی این نمایشنامه كرد. پس از آن، در پی ترور مالکوم ایکس در سال 1965، باراكا كه از دوستان نزدیك او محسوب میشد، شدیداً منقلب شد؛ گرایشهای ناسیونالسیاهپوستی در او تقویت شد و شعلههای انقلابیگری در وجودش فروزانتر گردید. او خود دربارة ترور مالكوم ایكس گفته است: «کشتن او برای ما به معنای یک اعلام جنگ بود.»
بعد از این ماجرا نیمۀ دوم دهۀ شصت برای باراکا سالهای درگیری بیش از پیش با بیعدالتی و تعصبت نژادی بود؛ آنچنانکه دوستان سفیدپوستش را ترک گفت و حتی پس از هشت سال زندگی مشترك ناگزیر به جدایی از همسر سفیدپوست و یهودی خود و فرزندانش شد. او سپس به هارلم هجرت کرد و پس از چندی به نیوآرک رفت. حضور باراکا در نیوآرک همراه بود با ایفای نقشی اساسی در راهاندازی جنبش هنری سیاهان آمریکا[10]و تبدیل شدنش به نویسندۀ مهم و برجستۀ این نهضت. او در این مقطع ادیب و فعالی سیاسی بود که همگان وی را با جنجال برای ملیگرایی و جدایی سیاهپوستان آمریکایی میشناختند. او همچنین توانست رئیس تئاتر و مدرسۀ هنری هارلم شود و جایزۀ بنیاد راکفلر و جایزۀ شعر مؤسسۀ وقف ملی را برای آثار ادبی و هنری خود دریافت کند. همچنین انتشار نمایشنامهای با نام «مرگ مالكوم ایكس» در سال 1969 از دیگر فعالیتهای او در این دوران است.
اما نیمۀ اول دهۀ هفتاد میلادی را باید یک نقطۀ عطف دیگر در زندگی باراکا به شمار آورد. او در سال 1974 گرایشهای ایدئولوژیک جدیدی یافت و از ناسیونالیست سیاهان به سمت مارکسیسمی لنینیستی حرکت کرد. باراکا در این دوره همچنان شاعری انقلابی بود که در برابر بیعدالتیهای نظام حکومتی آمریکا ساکت نمینشست. از آن جمله در سال 2002 و پس از وقوع انفجار در ساختمانهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی، در شعری بلند به نام «چه کسی آمریکا را به آتش کشید؟»[11]به شدت به سیاستهای دولتمردان آمریکایی انتقاد کرد. این شعر را که برای اولین بار در 22 نوامبر سال 2002 در دانشگاه ولزلی در نیوجرسی آمریکا خوانده شد، از مهمترین و بحثبرانگیزترین آثار او دانستهاند. او در این شعر با پرداختن به مسائل پشت پردۀ حملات تروریستی به برجهای دوقلوی نیویورک، نقش صهیونیستها را در این حادثه مورد پرسش قرار داده است.
انتشار این شعر، موجب شد تا جامعۀ باز غربی که حق آزادی بیان را از ارکان اصلی دموکراسی برمیشمارد و حتی کشیدن کاریکاتورهای پیامبران را نیز در این راستا مجاز میداند، به شدت به باراکا حمله کند. در این زمان جریانهای صاحب نفوذ و قدرت در آمریکا که پیش از این با متهم ساختن او به داشتن اندیشههای نژادپرستانه، جنگطلبانه و یهودستیزانه، وی را تحت فشار قرار داده بودند، این بار نیز برای نشان دادن هرچه بیشتر میزان وفاداری خود به شعارهای آزادی بیان و عقیده تلاش کردند با اعمال فشار به باراکا، او را که به عنوان ملکالشعرای دانشگاه نیوجرسی در این دانشگاه مشغول به فعالیت بود ناگزیر به استعفا کنند. به همین منظور فرماندار نیوجرسی از او خواست به دلیل مواضعش عذرخواهی كند. در نهایت نیز مجلس قانونگذاری ایالت نیوجرسی پس از سرباز زدن باراکا از این عذرخواهی و استعفا، با طرح شکایتی ایالتی وی را از سمت خود برکنار کرد و عنوان افتخاری ملكالشعرایی را ازو بازپس گرفت.
باراکا در طول سالهای فعالیت ادبیاش مدتها در دانشگاه ییل و جورج واشنگتن به تدریس اشتغال داشت و 20 سال استاد دانشگاه نیویورک بود. او همچنین در سالهای پایانی عمرش در دانشگاه نیوجرسی به تدریس فرهنگ، هنر، موسیقی و ادبیات سیاهپوستان مشغول بود. وی به جز سرودن شعر و نوشتن نمایشنامه به نگارش داستان کوتاه، رمان، نقد، مقاله، اپراهای جاز و حتی بازیگری نیز میپرداخت. غیر از جایزة اُبی، جوایز دیگری چون جایزة پن، جایزة لنگستن هیوز، جایزة آكادمی علوم و هنرهای آمریكا، جایزة بیناد راكفلر، جایزة جانسون و مدال جیمزولد نیز از جمله افتخاراتی است كه نصیب او و آثارش شده است. «مردمان بلوز: موسیقی سیاهان در آمریکای سفید» و «موزیك: تأملاتی دربارة جاز و بلوز» از جمله کتابهای غیر داستانی معروف او هستند كه حاصل همكاریهای مستمرش با گروههای موزیك جاز و بلوز است. در همین راستا برخی از منتقدان زیباییشناسی شعرهای باراكا را زیباییشناسی موزیك جاز توصیف كردهاند.
باراكا در ۹ ژانویه ۲۰۱۴ میلادی در سن ۷۹ سالگی و پس از یك عمر فعالیت ادبی و سیاسی و فریاد علیه بیعدالتی و فریب، در زادگاهش نیوآرک دیده از جهان فرو بست. در مراسم تشییع پیكر او جمعیت زیادی در حدود سه هزار نفر شركت كردند. در این مراسم تونی مدینا از سبك وی در شعر تجلیل كرد و سونیا سانچز شعری از مایا آنجلو را كه برای باراكا سروده بود قرائت كرد. چهرههایی از میان اندیشمندان، سیاستمداران و هنرمندان از دیگر سخنرانان این مراسم بودند. همچنین در بیانیهای که پس از مرگ امیری باراکا از سوی لوییس کوئینتانا شهردار نیوآرک منتشر شد، از او به عنوان مردی یاد شده است که از قدرت قلم برای دفاع از حقوق مدنی دفاع کرد. در این بیانیه آمده است: «شعر و نثر امیری باراک مرزهای قومی و نژادی را فراتر برد و الهامبخش نسلهای مختلف شد.» نیویورک تایمز دربارهاش نوشت: «موافقان و مخالفان وی در یک چیز متفقالقولاند که در هر حال، او صدای قدرتمند خود را با نوشتههایش به گوش جهانیان رساند و به عنوان سخنوری چیرهدست بود که در صحنههای ادبی بینالمللی حضور داشت و ممکن بود او را دوست بداریم یا از او منتفر باشیم، اما امکان نداشت بتوانیم نادیدهاش بگیریم».آرنولد رمپرسند[12]، منتقد ادبی نیز او را در کنار لانگستون هاوز[13] تأثیرگذارترین چهره بر شعر مدرن سیاهپوستان آمریکا دانسته است. در پایان چهار شعر از این شاعر ضد آمریكایی جهت آشنایی بیشتر با آثار و اندیشههای او تقدیم میشود:
«دوشنبه در آپارتمان ب»
ترجمة بهناز بیرون راه
میتوانم دعا کنم
تمام روز را
و الههای
نخواهد آمد
اما اگر تلفن بزنم به
911[14]
شیطان
اینجاست
در عرض یک دقیقه!
توضیح شعر: این شعر انتقادی به نظام حقوقی و اجتماعی در جامعة آمریكاست. شمارة 911 كه در آمریكا شمارة پلیس است، در این شعر به صورت نمادین برای شیطان استفاده شده است. وجه شبه پلیس و شیطان حضور سریع در هر جا و البته عملكرد شرارتانگیز آنهاست. در واقع باراكا در این شعر قصد دارد نظام حاكمیت آمریكایی را به چالش بكشد و تنفر شدید خود را از قوانین جامعة آمریكا نشان دهد. ریشههای این نگاه را باید در تجارب پیشین باراكا از ارتباط با جامعة سفیدپوستان و تعاملاتش با پلیس آمریكا جست؛ به ویژه در ماجرای دستگیریاش در آشوبهای سال 1967 توسط پلیس. باراكا در آن حادثه به دلیل ضرب و شتم پلیس از ناحیة سر به شدت آسیب دید و نزدیك بود جان خود را از دست بدهد.
«خرد نخست»
ترجمة سیدشهابالدین ساداتی
چراها (هیچکس نمیفهمد
بلایی را که من دیدم)
سنتی
اگر روزی یافتی
خودت را، جایی
گم گشته و محاصره
توسط دشمنانی
که اجازه نمیدهند
با زبان خودت صحبت کنی
کسانی که تندیسها
و ابزارتان را نابود میکنند، کسانی که قدغن میکنند
«اوم بوم با»یتان را
آنوقت به دردسر افتادهای
دردسری بزرگ
قدغن میکنند
«بوم با بوم»تان را
در دردسری خیلی خیلی عظیم
خواهی افتاد
پیف!
شاید چند صد سال طول کشد
تا رها
شوی!
توضیح شعر: شعر «خرد نخست» را فریادی میتوان دانست دربارۀ چند قرن ظلم به مردمانی که تنها جرمشان رنگین بودن پوستشان بوده است. این شعر مروری است بر قرنها ستم سفیدپوستان بر بردههای سیاه و یادآوری ماجرای انتقال آنها با کشتی از قارۀ آفریقا به آمریکا برای بیگاری و کار اجباری در خانهها و مزارع سفیدپوستان. باراکا در این شعر تلاش دارد گذشته و هویت سیاهانی را که در جامعۀ آمریکایی زندگی میکنند، دوباره به یاد آنها آورد. آنچه شاعر را میرنجاند فراموشی این فاجعۀ بزرگ است. او از همان آغاز فریاد برمیآورد که چرا کسی نمیفهمد؟ او پیوسته چیزی را میبیند که دیگران تلاش میکنند دیدگانشان را از آن برگیرند. شاعر مردمان ستمدیدهاش را دعوت میکند تا به خود آیند و هویت آسیبدیدهشان را پس از قرنها بازیابند. یکی از نکات مهم این شعر، به رغم لحن غمگین، نگاه امیدوار و روشن آن است. او به این رهایی امید دارد، حتی اگر چند صد سال طول بکشد.
«كعبه»
ترجمة سیداحمد نادمی
پنجرهای بسته چشم دوخته
به حیاطی کثیف، و مردم سیاه
این سو به آن سو را به صدا یا فریاد یا به گام زدن از این سو به آن سو
قوانین فیزیک را به جنگ میخوانند در جاری ارادهشان
لبریز از صداست دنیای ما
دلپذیرتر از دنیای دیگران است دنیای ما
گرچه در رنجیم، و همدیگر را به خون میکشیم
و پایمان گاهی وامیماند از راههای هوا
مردمی هستیم زیبا
با انگاشتهایی آفریقایی
پر از نقابها و رقصها و سرودهایی پرغرور
با بازوها و دماغها و چشمهایی آفریقایی
هرچند پراکندهایم در زنجیرهایی آفریقایی
جایی پر از زمستانها، وقتی که خواست ما خورشید است
اسیر شدهایم، برادران و میکوشیم
که بسازیم گریزگاهمان را در انگاشتی باستانی
در ارتباطی نو
با خودمان و خانوادۀ سیاهمان ورد میخوانیم
حالا به طلسماتی نیاز داریم، برای برخاستن
بازگشتن، نابود کردن، و آفریدن چیستند
واژههای مقدس؟
توضیح شعر: شعر کعبه نیز روایت دیگری است از گذشته و امروز سیاهپوستان در جامعۀ آمریکا، این شعر که در نام آن نیز گرایشهایی به دین و هویت پیداست، در ابتدا تلاش میشود وضعیت امروز آمریکا را برای سیاهپوستان تشریح کند. شاعر جامعهای را که اکنون در آن زندگی میکند، حیاطی کثیف و احتمالاً کوچک میپندارد که حتی پنجرهای نیز در آن گشوده نیست. اما آنچه در نظر او اهمیت دارد، ارادههایی قوی است که حتی میتواند بر قوانین فیزیک که خود نمادی از علم و تمدن جدید غربی است، فائق آید. او در همین حیاط کثیف از مردمانی سخن میگوید که دنیای زیبایی دارند و خود نیز زیبایند. حتی اگر به دلیل قرنها اسارت در این حیاط به دست ستمگرانی سفیدپوست، راههای هوا را که چه بسا نمادی از معنویت و عرفان است، فراموش کرده باشند.
او آروزی بازگشت دارد. بازگشت به جایی که خورشید در آن گرمتر از سرزمین زمستانی فعلی است. شاید چون منطقهای استوایی است و یا آنکه سرشار از زندگی و شور و معنویت است. شاید هم هر دو. این شعر را نیز باید تلاش دیگری دانست برای جستجوی هویتی گمشده؛ هویتی که از قرنها پیش به دست مردمانی سفیدپوست و ستمگر به غارت رفته است و اکنون باید دوباره آن را بازیافت؛ آنچنانکه در پی نیروی حاصل از این خواستۀ عمیق، میتوان واژههایی چون بازگشتن، نابودکردن و آفریدن را مقدس پنداشت.
«چه كسی آمریكا را به آتش كشید»
ترجمه و پانوشت از: سیدشهابالدین ساداتی
همۀ خردمندان
مخالفِ تروریسمند
هم خودی
و هم بینالمللی...
امّا نباید كسی
عاملی
برای اخفای دیگری شود
میگویند كار چند تروریست، چند
وحشی
یك عرب، در
افغانستان بود
نه آدمكشهای ما آمریكاییها
كلن[15]و اسكین هِدها[16] نبودند
یا آنهایی كه سیاهپوستان را به آتش میكشند
و كلیساها را، یا كسانی كه ما را برای مرگ ردیف میكنند، نبودند
نژادپرستانی چون تِرِنت لات[17]
یا دیود دوك[18]یا جیولیانی[19]
یا شوندلر[20]، یا هلمز[21] نبودند
كار كسانی نبوده
كه سوزاك در میان مردم میاندازند
كسانی كه بیماری در میان مردم پراكنده میكنند
آنهایی كه سیاهپوستان را به قتل رساندهاند
كسانی كه منطق و عقل را كشتند
و همین طور اكثر بشریت را، همچنانكه خوشنودند از كارشان
میگویند كی میگه؟ چه كسی میگه؟
چه كسی پول به آنها پرداخت میكند؟
چه كسی دروغ میگوید؟
چه كسی فریبكارانه تغییر چهره میدهد؟
چه كسی بردهداری میكند؟
چه كسی دلارها را چپاول میكند؟
چه كسی از مستعمرات فربه گشت؟
چه كسی سرخپوستان را قتل و عام كرد؟
و تلاش كرد تا سیاهپوستان را تباه كند؟
چه كسی در خیابان والاستریت[22]
اولین مركز استعمارگری زندگی میكند؟
چه كسی سرهایتان را از تن جدا میكند؟
چه كسی به مادرانتان تجاوز میكند؟
چه كسی پدرانتان را بدون محاكمه اعدام میكند؟
چه كسی صاحب نفت است؟ چه كسی صاحب زور است؟
چه كسی كبریت دارد؟ چه كسی به آتش میكشد؟
چه كسی آدم اجیر میكند و میكشد؟
چه كسی میگوید آنها خدا هستند در حالی كه هنوز اهریمناند
چه كسی بزرگترینِ محض است؟
چه كسی بهترین است؟
چه كسی خود را به مسیح تشبیه میكند؟
چه كسی همه چیز را برای خود میآفریند؟
چه كسی با هوشترین است؟
چه كسی عظیمترین است؟
چه كسی ثروتمندترین است؟
چه كسی میگوید تو زشتی و خود خوشقیافهترین است؟
چه كسی هنر را تعریف میكند؟
چه كسی علم را تعریف میكند؟
چه كسی بمبها را میسازد؟
چه كسی اسلحهها را میسازد؟
چه كسی بردهها را میخرد و میفروشد؟
چه كسی برایتان نامهای خودشان را میگذارد؟
چه كسی میگوید دامِر[23]دیوانه نبود؟
چه كسی؟ چه كسی؟ چه كسی؟
چه كسی پورتو ریكو[24]را غارت كرد؟
چه كسی هندوچین، فیلیپین، منهتن[25]
استرالیا و جزایر هیبراید[26]را غارت كرد؟
چه كسی تریاك را به چینیها تحمیل كرد؟
چه كسی مالك عمارتهاست؟
چه كسی مالك پول است؟
چه كسی فكر میكند كه تو مضحك هستی؟
چه كسی تو را حبس میكند؟
چه كسی مالك اسناد است؟
چه كسی صاحب كشتی بردگان است؟
چه كسی لشكركشی میكند؟
چه كسی رئیسجمهور جعلی است؟
چه كسی حاكم است؟
چه كسی خزانهدار است؟
چه كسی؟ چه كسی؟ چه كسی؟
چه كسی مالك معدن است؟
چه كسی ذهن تو را مخدوش میكند؟
چه كسی صاحب نان است؟
چه كسی به صلح نیاز دارد؟
چه كسی فكر میكنی به جنگ نیاز دارد؟
چه كسی مالك نفت است؟
چه كسی رنج و زحمتی نمیبرد؟
چه كسی مالك زمین است؟
كسی كه كاكاسیاه نیست
كسی كه آنقدر بزرگ است كه بزرگتر از او نیست
مالك این شهر كیست؟
مالك هوا كیست؟
مالك آب كیست؟
مالك تختخواب كودكت كیست؟
چه كسی میدزدد و حیلهگری میكند و میكشد
و دروغها را به حقیقت تبدیل میكند؟
چه كسی تو را ناهنجار میخواند؟
چه كسی در بزرگترین خانه زندگی میكند؟
چه كسی بزرگترین جنایتها را انجام میدهد؟
چه كسی همیشه به تعطیلات میرود؟
چه كسی بیشترین سیاهپوستان را كشت؟
چه كسی بیشترین یهودیان را كشت؟
چه كسی بیشترین ایتالیایها را كشت؟
چه كسی بیشترین ایرلندیها را كشت؟
چه كسی بیشترین آفریقاییها را كشت؟
چه كسی بیشترین ژاپنیها را كشت؟
چه كسی بیشترین آمریكای لاتینیها را كشت؟
چه كسی؟ چه كسی؟ چه كسی؟
چه كسی مالك اقیانوس است؟
چه كسی مالك هواپیما است؟
چه كسی مالك بازارها است؟
چه كسی مالك تلویزیون است؟
چه كسی مالك رادیو است؟
مالك چیزهایی كه هیچوقت صاحبی نداشتند چه كسی است؟
چه كسی مالك آن صاحبانی كه صاحب واقعی نیستند است؟
چه كسی مالك حومۀ شهرهاست؟
چه كسی شهرها را چپاول میكند؟
چه كسی قوانین وضع میكند؟
چه كسی بوش را رئیسجمهور كرد؟
چه كسی اعتقاد دارد كه پرچم اتحاد باید به احتزاز در آید؟
چه كسی دربارۀ دموكراسی صحبت میكند و دروغ میگوید؟
چه كسی؟ چه كسی؟ چه كسی؟ چه كسی؟ ...
چه كسی آشكارا حیوان است؟
چه كسی 666[27]است؟
چه كسی تصمیم میگیرد
كه عیسی مصلوب شود؟
چه كسی اهریمن واقعی است؟
چه كسی از نسلكشی ارامنه غنی شد؟
چه كسی بزرگترین تروریست است؟
چه كسی كتاب مقدس را تغییر میدهد؟
چه كسی بیشترین مردم را میكشد؟
چه كسی بیشترین بدی را انجام میدهد؟
چه كسی دربارۀ بقای بشر نگران نیست؟
چه كسی مستعمرات دارد؟
چه كسی بیشترین سرزمینها را اشغال كرده است؟
چه كسی به دنیا حكومت میكند؟
چه كسی میگوید خوب است، ولی اعمال زشت انجام میدهد؟
چه كسی بزرگترین جلاد است؟
چه كسی؟ چه كسی؟ چه كسی؟ ...
چه كسی صاحب نفت است؟
چه كسی نفت بیشتری میخواهد؟
چه كسی گفت به چه چیز فكر میكنی وقتی كه پی به دروغی میبری؟
چه كسی؟ چه كسی؟؟؟ ...
چه كسی سرچشمۀ بوجود آوردن بن لادن[28]است؟ شاید شیطان باشد
چه كسی به سیا[29]پول پرداخت میكند؟
چه كسی میدانست كه بمب قرار بود منفجر شود؟
چه كسی میداند كه چرا تروریستها
آموزش دیدند كه در فلوریدا و سندیگو پرواز كنند؟
چه كسی میداند كه چرا پنج اسرائیلی از انفجار فیلمبرداری میكردند؟
و نظر مردم را با هیاهو به آن سو جلب میكردند
چه كسی به سوخت فسیلی نیاز دارد وقتی كه خورشید سر جایش است و جایی نمیرود؟
چه كسی كارتهای اعتباری را درست میكند؟
چه كسی بیشترین معافیت از مالیات را دریافت میكند؟
چه كسی كنفرانس
ضد نژادپرستی را ترك میكند؟
چه كسی ملكولم[30]، كِنِدی[31]و برادرش را كشت؟
چه كسی دكتر كینگ[32]را كشت؟ چه كسی میتوانست چنین چیزی را بخواهد؟
آیا این جنایات با قتل لینكلن[33]رابطه دارد؟
چه كسی به گرِنادا[34]حمله كرد؟
چه كسی از نفاق بین سفیدپوستان و سیاهپوستان سود برد؟
چه كسی ایرلندیها را مستعمره نگه داشته است؟
چه كسی پس از آن شیلی و نیكاراگوا را به زیر كشید؟
چه كسی دیوید سیبكو[35]و كریس هانی[36] را كشت؟
همان كسانی كه بیكو[37]، كابرال[38]،
نرودا[39]، آلنده[40]، چگوارا[41]، و ساندینو[42] را كشتند
چه كسی كابیلا[43]را كشت؟ همان كسانی كه لومومبا[44]، ماندلان[45]، بتی شاباز[46]،
شاهزاده خانم مارگارت[47]، رالف فیدراستون[48]، و لیتل بابی[49] را كشتند
چه كسی ماندلا[50]، دوروبا[51]، جرونیمو[52]،
آساتا[53]، مامیا[54]، گاروی[55]، داشیل همِت[56]، آلفاوس هاتون[57] را به اسارت گرفت؟
چه كسی هووی نیوتن[58]، فرد همپتون[59]،
مِدگار اِوِرز[60]، میكی اسمیت[61]، والتر رودنی[62] را كشت؟
همان كسانی نبوند كه سعی داشتند فیدل[63]را مسموم كند؟
چه كسی سعی داشت فشار بر ویتنامیها را ادامه دهد؟
جه كسی برای سرِ لنین[64]جایزه گذاشت؟
چه كسی یهودیها را در كوره انداخت؟
و چه كسی به آنها كمك كرد كه چنین كاری انجام دهند؟
چه كسی گفت «آمریكا اولین» است
و ستارههای زرد را تایید كرد؟
چه كسی؟ چه كسی؟ ...
چه كسی رزا لوكزامبورگ[65]، لایبكنشت[66]، را كشت؟
چه كسی روزنبرگیها را به قتل رساند؟
همۀ مردمان خوبش یخ زدند،
شكنجه شدند، ترور شدند، یا ناپدید شدند
چه كسی از كشورهای الجزایر، لیبی، هایتی،
ایران، عراق، عربستان، كویت، لبنان،
سوریه، مصر، اردن و فلسطین ثروتمند شد؟
چه كسی در كنگو دستهای مردم را قطع كرد؟
چه كسی بیماری ایدز را به وجود آورد و كثافات و بیماری را
در میان سرخپوستان قرار داد؟
چه كسی نقل مكان سرخپوستان را سبب شد؟
چه كسی «ماین»[67]را منفجر كرد؟
و جنگ بین آمریكاییها و اسپانیاییها را آغاز كرد؟
چه كسی شارون را دوباره به قدرت رساند؟
چه كسی باتیستا[68]، هیتلر[69]، بیلبو[70]،
چیانگ كای چك[71]را حمایت میكرد؟
چه كسی؟ چه كسی؟ ...
چه كسی تصمیم گرفت كه جریان اصلاح عدالت اجتماعی،
نوسازی، برنامۀ توسعه اقتصادی،
مرزبندی جدید و جامعۀ بزرگ باید اجرا شود؟
تام كلارنس نادان[72]برای چه كسی كار میكند؟
چه كسی این كثافتكاریها را انجام میدهد؟
چه كسی میداند كه كاندولیزا[73]از كدام نوع پلیدیها ست؟
چه كسی به كانلی[74]پول میدهد تا یك سیاهپوست ناشی و بیروح باشد
چه كسی جایزه جینیوس[75]را به هومو لوكاس[76] میدهد؟
چه كسی نكرومه[77]و اسقف را سرنگون كرد؟
چه كسی رابسون[78]را مسموم كرد؟
چه كسی تلاش كرد كه دوبووا[79]را به زندان بیاندازد؟
چه كسی علیه رپ جمیلالامین[80]توطئه كرد؟ چه كسی علیه روزنبرگیها، گاروی[81]،
گروه پسران اِسكاتس بورو[82]و فیلمِ هالیوود ده[83] توطئه كرد؟
چه كسی آتشسوزی ساختمان رایشستاگ[84]را ترتیب داد؟
چه كسی میدانست مركز تجارت جهانی منفجر خواهد شد؟
چه كسی به چهار هزارشاغل اسرائیلی برجهای دو قلو
گفت كه آن روز در خانه بمانند؟
چرا شارون به محل انفجار نزدیك نشد؟
چه كسی؟ چه كسی؟ چه كسی؟ ...
روزنامه اسم این حادثه را انفجارِ جغد نامید[85]
چهرۀ شیطان در آن دیده شد
چه كسی؟ چه كسی؟ چه كسی؟ چه كسی؟
چه كسی از جنگ پول به دست میآورد؟
چه كسی از ترس و دروغ ثروتاندوزی میكند؟
چه كسی دنیا را اینگونه میخواهد؟
چه كسی میخواهد كه جهان به وسیلۀ امپریالیسم، فشار علیه ملتها،
خشونت، فقر و گرسنگی اداره شود؟
حاكم جهنم كیست؟
كسی كه قدرتمندترین است
چه كسی را میشناسید كه در این اوضاع دست خدا را دیده باشد؟
اما همه شیطان را دیدهاند
مثل یك انفجار جغد
در زندگیات، در روانت و در خودت
مثل یك جغد كه اهریمن را میشناسد
در تمام شب، در تمام روز اگر گوش كنی، مثل یك جغد كه
در آتش میسوزد، سؤالهایی را میشنویم
كه از میان شعلههای وحشت همانند زوزۀ سگی وحشی برمیخیزند
مثل استفراغ اسیدی آتش جهنم
چه كسی؟ و چه كسی؟ و چه كسی؟ ...
چه كسیییی؟ و چه كسییییییییییییییییییییی ...؟!
توضیح شعر: شعر «چه کسی آمریکا را به آتش کشید؟»، چنانکه گذشت یکی از مهمترین اشعار باراکاست که انتشار آن پیامدهای بسیاری را برای او به همراه داشت. این شعر را میتوان یک افشاگری ادبی و اثرگذار دانست که از طریق تکنیکهای شعری، بسیاری از حقایق تاریخی در آن بازگویی شده است. باراکا در این شعر تلاش دارد پرده از راز حادثۀ یازده سپتامبر بردارد و به خیمهشببازی مضحکی که سیاستمداران آمریکایی با آن به راه انداختهاند، خاتمه دهد. او مخاطبانش را در این شعر با این پرسش روبرو میکند که چرا در زمان حادثه هیچیک از چهار هزار کارمند یهودی مرکز، در ساختمان حاضر نبودهاند یا آنکه چرا پنج اسرائیلی از لحظۀ انفجار برجها فیلمبرداری میکردند؟ او مخاطب را با تشریح موقعیت سیاستمداران آمریکایی و اسرائیلی در این حادثه با تردیدهایی جدی مواجه میسازد و انگشت اتهام خود را صراحتاً و شجاعانه به سوی آنها نشانه میرود.
باراکا با یادآوری انبوه بیشماری از این نوع شرارتها در طول تاریخ آمریکا و دهها فریب و جنایت دیگری که دولتمردان آمریکایی و صهیونیستها مرتکب شدهاند، مخاطب را قانع میکند که از کنار چنین موضوعی سادهانگارانه نگذرد. او حوادثی را به یاد او میآورد که از نیمۀ قرن نوزدهم تا آغاز قرن بیست و یکم، پی در پی و بیامان در حال تکرار است. یکی از نکات قابل توجه در این شعر نگاه وسیع و جامعی است که باراکا اتخاذ کرده است. او در این شعر با فرا رفتن از ظلمهایی که نژادپرستان سفیدپوست بر سیاهپوستان آمریکایی اعمال کردهناد، نگاه خود را تنها محدود به ستمهای نژادی نکرده است و همۀ مظلومانی را که در طول تاریخ مورد ظلم نظام مستکبر آمریکا قرار گرفتهاند، در یک صف قرار داده است. از این روست که در شعر او مبارزان و مخالفانی از آمریکا، لهستان، کوبا، جامائیکا، آرژانتین، کنگو، نیکاراگوئه، شیلی، موزامیک، گینۀ بیسائو، آفریقای جنوبی و غیره در کنار یکدیگر ایستادهاند و با مرگ خود جنایتهای آمریکا را زیر سؤال میبرند. باراکا در این شعر با عبور از ناسیونالیست سیاهپوستان خود را سخنگوی هر آن کسی میداند که در تاریخ آمریکا بر او ستم شده است.
او در شعر از کشورهایی چون الجزایر، لیبی، هایتی، ایران، عراق، عربستان، كویت، لبنان، سوریه، مصر، اردن و فلسطین نام میبرد که ثروتهایشان توسط آمریکاییها به غارت رفته است. او از جنایاتی سخن میگوید که علیه چینیها، ژاپنیها، ویتنامیها، ایتالیاییها، ایرلندیها، سرخپوستها و حتی یهودیها انجام شده است. او با نگاهی فرانگر فریاد میزند که در نظرش تفاوتی میان جنایتکاران آمریکایی، صهیونیستی و نازیست و حتی سایر حاکمان سرسپردهای که روح خود را به شیطان فروختهاند وجود ندارد. در چشم او همۀ تروریستها، چه دولتی و چه غیر دولتی مثل القاعده و سكینهِدها و كِلنها و سناتورهای نژادپرست آمریکایی از یک قماشاند. از نگاه او حتی کاندولیزا رایس که یک سیاهپوست است، به دلیل همراهیاش با جنایتهای آمریکا تفاوتی با سایر جنایتکاران ندارد. از این رو با لحنی شگفت میپرسد چه کسی میداند او چه نوعی از آلودگی است؟!
او در شعرش نظام دموکراسی را در آمریکا زیر سؤال میبرد و رئیسجمهور شدن بوش را نتیجۀ اعمال نفوذ صاحبان قدرت میداند. او معتقد است عامل اصلی حادثۀ یازده سپتامبر جورج بوش و آریل شارون است. او با ریشخند و لحنی آیرونیک به تمسخر میگوید: نه، آدمکشهای ما آمریکاییها عامل این جنایت نبودند! سطرهای پایانی این شعر حاکی از برافروختگی هرچه بیشتر شاعر عدالتخواه آن است. از این روست که لحن شعر هرچه پیش میرود تلختر میشود. تعبیراتی چون سوختن جغدی در آتش و زوزۀ سگی وحشی نشاندهندۀ اوج نفرت باراکا از جنایتها و فریبکاریها آمریکاست؛ همچنین است تعبیری چون استفراغ اسیدی آتش جهنم. آخرین واژههای این شعر با امتداد یافتن عصبی حروف نشاندهندۀ فریادی است که هر چه میگذرد بلندتر میشود: چه كسی؟ چه كسیییی؟ و چه كسییییییییییییییییییییی ...؟!
منابع:
باراكا، امیری؛ «کعبه: شعری از ایمامو امیری باراکا»؛ ترجمة سیداحمد نادمی؛ وبلاگ رادیومانا http:radiomania.persianblog.ir24 آبان 1389
باراكا، امیری؛ «دربارة تئاتر انقلابی» ترجمة مجتبی پورمحسن، سایت هنر اسلامی http:islamicartz.com23 اسفند 1389
باراكا، امیری؛ «دوشنبه در آپارتمان ب»، ترجمة بهناز بیرون راه، وبلاگ ترجمة ادبی http:behnazism.blogfa.com8 اسفند 1393
خبرگزاری ایبنا، «امیری باراکا شاعر و فعال اجتماعی درگذشت»، http://www.ibna.ir/ شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ به نقل از ان. پی. آر، گفتگوی امیری باراكا با تری گراس در برنامة هوای تازه
ساداتی، سیدشهابالدین؛ «امیری باراکا؛ شاعر آزادی و انقلاب سیاهپوستان آمریکا» گلستانه، شمارة 120؛ شهریور 1391؛ ص 78
ساداتی، سیدشهابالدین؛ «انفجار جغد»؛ كتاب ماه ادبیات، شمارة 35، اسفند 88، ص 4
قدمی، فرید؛ «پرسهای در زندگی و شعر شاعر مسلمان آمریكایی، امیری باراكا»، فصلنامة شعر، شمارة 78، تابستان 1394، ص 162