شهرستان ادب به نقل از مهر:
مجموعه شعر «زیر سرکوه» مجموعهای است از اشعار فاطمه هاوشکی که به تازگی از سوی موسسه فرهنگی شهرستان ادب منتشر شده است. عصمت زارع از شاعران جوان کشور به این مجموعه شعر نگاهی انداخته که در ادامه تقدیم میشود:
به نام عشق که در دور چرخ ارزان شد
به نام می که زمین خورد تا مسلمان شد
زیر سر کوه، مجموعه شعرهای فاطمه هاوشکی، شامل ۲۸ غزل است که مضمون غالب این غزلها «عشق» است. و همین مضمون نیز در احوال و مضامین مختلف سروده شده است. گاهی اوقات مانند رایجترین انتظاری که از غزل عاشقانه داریم، موضوع اصلی عاشق یا معشوق است و احوال مختلف عشق مانند کشاکش شادی و غم را شاهد هستیم:
دمی به خنده میاندازی و دمی گریه
چقدر مثل تو معشوق دمدمی خوب است
گاهی نیز به فلسفه عشق گریزهایی میزند. در بیتی در «عذابِ خدا بودن» عشق یا «باعث هدایت بودن» آن تردید میکند یا در جایی دیگر، اینگونه، در عین بیان شدت آن، این امر خواستنی، اما پرمخاطره و مبهم را به چالش اندیشگی خود میکشاند:
اینقدر فکر و ذکر دلم میشوی بد است
هرگز نشد برای خدا بندگی کنم
یا:
شک کردهای حتی به اینکه دیگر این عشق
اصلا به کار عالم و آدم میآید؟
نیک میدانیم که خاصیت ذاتی عشق، «کز هر زبان که میشنوم نامکرر است»، دلیل بر این نیست که هر شعر عاشقانهای نیز نامکرر باشد. چرا که با حجم انبوهی از این دست اشعار مواجه هستیم که خوانش آنها، نگاه نو، یا حتی حس و حال جدیدی در ما ایجاد نمیکند. یکی از علتهای این مسأله، مصنوعیبودن این شعرهاست. اشعار دفتر «زیر سر کوه» اما مصنوعی نیست. همین است که باعث میشود اگر موضوع آن غم و شکست هم باشد، خواننده با آن همذاتپنداری کند:
قلب است، اندوهش، غمش دست خودش نیست
اوقاتتلخی میکند بعد از تو گاهی
طبیعت در شعر هاوشکی
یکی از مواردی که باعث عدم تکراریبودن عاشقانههای این دفتر است، استخدام عناصر و مضامین مختلف برای بیان این عاشقانههاست؛ و یکی از مضامینی که هاوشکی برای بیان این احوالات از آن کمک گرفته است، طبیعت است. البته که همواره طبیعت منبع الهام هنرمندان بوده است؛ اما تفاوت این مجموعه، در این است که با نگاهی شاعرانه به مظاهر طبیعی، مناسبات میان این عناصر را به شکل روابطی عاشقانه ترسیم کرده است. همچنین میتوان گفت همین نگاه نیز به دو گونه در شعر هاوشکی تجلی کرده است. گاهی نگاه به طبیعت، نگاهی مستقل به آن است که در این نگاه، شاعر برای طبیعت شأن و تشخصی قائل بوده و نسبتهایی انسانی مانند عشق را میان عناصر طبیعت دیده است و رابطه عاشقانه میان آنها را ترسیم کرده است. حاصل چنین نگاهی، غزلهایی است که مضمون اصلی آن بهطور مستقل همین عناصر طبیعی است. به طور مثال در غزلی میتوان این رابطه را میان یک تختسنگ و آبشار دید:
میریزم از بلندی هر کوهی، چون آبشار در دل آغوشت
دل میبُرم به خاطرت از اوج و سر مینهم به وسوسه بر دوشت
هر روز کار من شده لجبازی با عابران سرخوش این اطراف
یا میزنم عقب خزهای را که از در نیامده شده تنپوشت
گاهی نیز از عناصر طبیعت برای بیان بهتر روابط انسانی بهره برده است. به عبارت دیگر، عناصر طبیعی را برای بیان مقصود خود به استخدام درآورده است. در همین راستا میتوان واژههای پرنده، چشمه، رود، کویر، کوه و باران (به خصوص دو عنصر اخیر) را به کرات در شعر هاوشکی دید:
کاش میشد ناگهانی مثل یک باران بیایی
ظاهراً باید به این منظور تابستان بیایی
مثل مهمانی سرآسیمه بکوبی شیشهها را
چکوچکگویان بریزی، اشک غمریزان بیایی
یا:
مثل کوه از یاری من شانه خالی کردهای
بی که قبل از رفتنت دست کسی بسپاریام
هویت بومی در شعر هاوشکی
ابر بارانزای رشتی! خاک بیروح کویرم!
گرچه حقم نیست اما میشود کرمان بیایی؟
نکتهای که در شعر هاوشکی جلوهگر است، نمود و جلوهٔ زادبوم او در شعرش است که می توان آن را هویت بومی نامید که ذیل عنوان هویت قرار می گیرد. هویت از مباحث مهم دوره معاصر است که تعریفهای مختلفی برای آن ذکر میشود که به طور کلی حالات و علائم و عناصر زیستی، روانی و فرهنگی را شامل میشود تا وجه ممیز افراد، بهطور فردی و اجتماعی از یکدیگر باشد. یکی از این وجوه هویتی، اقلیم و زیستبوم است. ادبیات کلاسیک فارسی تقریبا از این نشانههای هویتی تهی است و شاعران کهن به انعکاس محیط اقلیمی خود در شعر تمایل نشان ندادهاند؛ اما نیما در جریان نوآوریهایش، با ورود واژههای بومی شمال به شعر، بومیگرایی را وارد شعر کرد. (مسعود روحانی و محمد عنایتی، بومیگرایی در شعر منوچهر آتشی). از آنجا که در شعر هاوشکی نیز اشاره به زادگاه در برخی ابیات حضور دارد، می توان آن را دارای این هویت دانست.
هاوشک یک نام محلی است و شعر هاوشکی همانگونه که نام او با این فامیلی محلی، رنگی از هویتش را همواره با خود دارد، از این نشانههای هویتی برخوردار است. این نشانهها را می توان از تأثیر اقلیمی و آب و هوایی شهر بر کلیت شعر، مثل به کرات سخن گفتن از میل و نیاز به باران (چقدر بارش باران موسمی خوبست | چقدر اینکه فروکش کند غمی خوبست) تا نام بردن از برخی اماکن خاص، مثل عمارت خان (تو را محمد افغان از اصفهان دزدید | چهل ستون دل من عمارت خان شد)، بارگاه مشتاقعلیشاه (دیوانهتر از حضرت مشتاقعلیشاه | بر لب خط قرآنی و در دست سهتاری)، دشت ریواس (دشت نجیب و ساکت ریواسم، با هر بهار میرسم اما تو | عمداً مرا قشنگ نمیبینی، اخبار سرد هر شب استانی)، تا نامبردن از «شهربابک» در شعر هاوشکی دید که شناسنامهدار بودن شعر او را نشان میدهد آنگونه که خود نیز میگوید: «جدا از شهربابک، بیوطن هستم». هاوشکی در بیت زیر به زیبایی تمام، کویر، این موطن غریب و خشک خود را توصیف میکند:
تا از تصور تو لبم خندید، دنیا خطی به صورت من انداخت
اینجا سزای خنده ترکهایی در گوشهگوشهٔ لب خندان است
همچنین در غزلی دیگر شاهد بیتی هستیم که با گلایه از ابر بارانزایی که شهر او را نادیده گرفته، حتی میتوانیم علاوه بر موقعیت اقلیمی، به موقعیت جغرافیایی شهربابک نیز پی ببریم، البته این توصیفها در کلیت شعر نیز به خوبی نشسته است اگر این جدا کردن آن از شعر در اینجا، لطمهای به آن نزده باشد:
تو نیایی چه فرق خواهد کرد زندگی با تمام زاویهها؟
قبر من با تمام دلتنگی، مرگ من با تمام حاشیهها
ابر تشنه برای باریدن! لب خشکم ترکترک شده است
دست در دست بادها رفتی در مسیر کدام ناحیهها
شهربابک کجای نقشهٔ توست؟ گوشهٔ جادهٔ ترانزیتی؟
که فقط از غمش عبور کنی بینشستن کنار مرثیهها؟
به نظر میرسد این ویژگی موردیست که میتوان براساس آن شعرهای این مجموعه را غزل نوکلاسیک نامید.
زنانگی در شعر هاوشکی
مسأله دیگری که در مجموعه شعر زنان عموماً به آن توجه میشود، جلوهٔ زنانگی در شعر آنها است که ما آن را نیز وجهی از هویت تعریف میکنیم. اگر شعر زنانه را تجلی احساسات و ظرایف روحی زنانه در شعر بدانیم، میتوانیم رد آن را در شعر هاوشکی نیز بیابیم. اما جدا از این مسألهٔ خفی و تأویلپذیر، زنانگی وقتی در شعر او تجلی دارد که در چند جایی آشکارا به آن اشاره میشود. این اشارات گاهی احساسات و دغدغههای معمول زنانه را بیان میکند یا نشان میدهد:
چادرم را میکشم با گریه روی صورتم
زن که باشی رنجها چندین برابر میشوند
یا:
مثل زنی هستم پر از تنهایی و نفرت
با عشوههایش یک نفر پر کرده جایم را
گاهی هم بینش و نگاه کلیاش به زن را میتوان از آن برداشت کرد که البته نگاهی شرقیست:
باید بروم سیب بچینم خودمانیم
این کار بزرگی ست که بر عهدهٔ زنهاست
گفتنی است علاوه بر مضامین عاشقانه، در برخی از اشعار، دیگر مضامین ودغدغههای انسانی مانند گفتگو با خویشتن، یا نیایش با خدا و... را نیز میتوان دید که بررسی آنها از این مجال خارج است.
این کتاب که به عنوان یکی از نامزدهای چهاردهمین دوره جایزه قلم زرین نیز معرفی شد، در ۶۱ صفحه و قیمت ۵۵۰۰ تومان توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.