شهرستان ادب : بیست و پنجمین نشست نقد کتاب گروه داستان شهرستان ادب برگزار شد و با حضور محمدکاظم مزینانی و علیرضا سمیعی، رمان « برج قحطی» نوشته هادی حکیمیان مورد بررسی قرارگرفت.
نویسنده «برج قحطی» از رئالیسم به مدرنیسم حرکت میکند
محمدکاظم مزینانی درباره اثر چنین گفت: من وقتی با کتابی درگیر میشوم مثل اسباب بازیهای دوران کودکیام دل و رودهاش را بیرون میریزم و این اثر هم موفق شد من را با خودش درگیر کند و وادارم کند که دل و رودهاش را بیرون بریزم.
وی افزود: ابتدائا باید یک تقسیمبندی را بیان کنم. رمانهای رئالیستی بر مبنای رابطه علت و معلولی و شرح و بسط تجربی رویدادها و با هدف تحول شخصیت اصلی شکل میگیرند. رمانهای مدرنیستی بر مبنای عبور از واقعیت برای بازنمایی باطن وقایع و اشیاء نوشته میشوند و آثار پست مدرنیستی بر اساس توهم واقعیت مسئله است و مخاطب با اتفاقی که ممکن است اصلا روی نداده باشد درگیر میشود. من درونمایهء اصلی رمان را بومی گرایی میدانم و زیست بوم اثر شهر یزد است.
این نویسنده گفت: نویسنده به شدت وفادار است به این زیست بوم و مبانی بومی گرایی. نمونه خوبی برای این وفاداری «کلیدر» محمود دولت آبادی است که نویسنده خیلی کلاسیک به زیست بومش نگاه میکند. نگاه دیگر البته نگاه مدرن به همین زیست بوم است که نویسنده دیگر آن تعهد رئالیسم را ندارد. نمونهاش «صد سال تنهایی» است که مارکز جهان داستانی خودش را بر اساس زیست بوم میسازد و مبانی بومی گرایی را برای خلق اثرش استخدام میکند و تعهدی به حفظ همه این مبانی ندارد.
او اضافه کرد: هادی حکیمیان در این اثر از رئالیسم به سمت مدرنیسم حرکت آرامی انجام میدهد. و البته در میانه این دو نگاه قرار گرفته است. یکی از مبانی مدرنیسم در رمان «درون گرایی روایی» است. این درون گرایی روایی مهم ترین جزء نگاه مدرنیستی رمان برج قحطی است. همهء ماجراها از دریچه چشم شخصیت اصلی روایت میشود و نویسنده به هیچ وجه به شخصیتها اجازه خودنمایی و استقلال نمیدهد. حتی اشیا کاملا در خدمت همان نگاه بومی گرایانه است.
*وفاداری نویسنده به بومی گرایی رشک برانگیز است
مزینانی گفت: در «برج قحطی» همه اجزا در خدمت نگاه بومی است و نویسنده به شدت به بومی گرایی اش وفادار است و وفاداری نویسنده به بومی گرایی رشک برانگیز است. در هیچ جای رمان من ندیدم که جناب حکیمیان از این اصل خودبنیاد عدول کند. حتی عشق راوی تحت الشعاع این نگاه قرار گرفته است. اگر نویسنده ای که دلی تر مینویسد، کسی مثل من به جای ایشان بود برای توصیف آویش که عشق شخصیت است حتی یک فصل می آورد.
*شیء در این رمان وجود دارد
علیرضا سمیعی در بخشی از این نشست گفت: یکی از مسائل رمان در ایران بی توجهی به شی است. البته رفته رفته شرایط در حال بهتر شدن است و «برج قحطی» از مصادیق بهتر شدن وضعیت این نگاه است. ما با اشیاء زندگی میکنیم و اگر اشیاء را تجربه نکنیم تبدیل به آدمهای بی تجربهای میشویم.
وی افزود: تجربه شی تنها و فقط در هنر رخ میدهد. هر تمدنی که نتواند اشیاء را تجربه کند با مشکل اساسی روبرو میشود. ما همان طور که آبهای زیرزمینیمان در حال تمام شدن است ماشینمان را با آب میشوییم. انگار که واقعیت آب را درک نمیکنیم. انگار ربطی به ما ندارد که آب دارد از دست میرود. پس فاصلهای که ما با اشیاء داریم یک خطر است. نقطه مثبت این داستان این بود که شیء در این رمان وجود دارد. شناخت شیء یک ضرورت اساسی است.
سمیعی گفت: بارت مقالهای دارد درباره یکی از رمان های داستایوسکی و کنایه میزند به او که وقتی داستایوسکی اتاقی را توصیف میکند آنقدر اشیاء داخل اتاق را توصیف میکند که من در اتاق گم میشوم و دیگر نمیتوانم از اتاق بیرون بیایم. میشل بوتور مقالهای در جواب این مقاله بارت دارد و میگوید شی خیلی مهم است. صندلی آن قدر مهم است که دو تمدن شرق و غرب را از هم جدا میکند. شرقیها روی زمین مینشینند و غربیها روی صندلی.
او اضافه کرد: شناخت و تجربه شی یک ضرورت اساسی است. شیء را چطور بشناسیم؟ فلسفه به ما میگوید که شی چیست و ماهیت آن چیست. علم میگوید که شی چه ویژگیهایی دارد. ما میتوانیم از شی استفاده کنیم بعد از این که یک دانشمند خاص آن را برای ما شرح داد. اما هنر شی را تبدیل به امر حس کردنی میکند. اگر هنرمند چنین امکانی را برای ما ایجاد کند ما دیگر در میان اشیاء غریب نیستیم. انسان در میان اشیاء غریب است. مثل پرندهای که در شوفاژخانه گیر کرده باشد. من با دستگیره در غریبهام. البته به من گفتهاند که دستگیره در چطور کار میکند اما باید تجربهای از دستگیره در داشته باشم تا بتوانم آن را واقعا حس کنم و بفهمم و با آن زندگی کنم. انسان باید آشنای اشیاء باشد و رسم این آشنایی را هنر بنا مینهد.
*انتخاب زاویهدید زیرکی نویسنده بوده است
محمد کاظم مزینانی در بخش دیگری از این نشست گفت: نویسنده در انتخاب زاویه دید مناسب زیرکی و هوشمندی داشته است. اگر اشتباه میکرد و زاویه دید سوم شخص یا دانای کل را انتخاب میکرد کار از دست رفته بود. مجبور میشد در سطوح کاملا رئالیستی حرکت کند و درونگرایی روایت از دست میرفت. الآن این انتخاب باعث شده همه چیز از ذهن و زبان راوی عبور کند و خشک و بدون انعطاف نباشد.
وی افزود: تکنیک اصلی و محوری در برج قحطی ثبت روایات شفاهی و تبدیل آنها به هنر مکتوب است که کار کمی نیست. بهرهگیری خوب نویسنده از عنصر زبان، متناسب با فراموشی راوی در فصل دوم به خوبی باعث بی اعتبار شدن زمان شده است. نویسنده با هوشمندی فعلها را مضارع و نامعتبر کرده است تا شک راوی را نشان داده باشد. این تجاهل العارف خیلی تکنیکال است. البته اگر اول شخص بیشتر مورد تاکید قرار میگرفت کار حس برانگیزتر میشد. میگوید من را مجبور کردند روی علاءالدین بنشینم اما این گزارش شده است. میشد نویسنده برود به طرف بیان این تجربهء سخت عجیب.
نویسنده برگزیده جایزه جلال گفت: نویسنده به دنبال روایت سالم و سرراست البته به شیوه درونگرایی روایی است. نه خلق و آفرینش جهان جدید. از این منظر در پایان داستان مخاطب بیش از آن که متحول شود، آگاه میشود. اطلاعات تاریخیاش بیشتر میشود.
*ملتها هرچه تاریخیتر باشند بیشتر قربانی تاریخ خودشان میشوند
او اضافه کرد: در «برج قحطی» همذات پنداری در سطح عالی شکل نمیگیرد چرا که انگار خود راوی محملی است برای بیان خرده روایتهای بومی شفاهی و تاریخی. به تعبیری او خود حتی قربانی این تاریخ است. شخصیت زندگی عمومی دارد. زندگی محرمانه و جنبههای رازآلود ندارد. رابطه با مادرش و دختر مورد علاقهاش جزئی از تاریخ است. از این منظر به یکی از تئوریهای هیستوریکال پی میبریم و آن این که ملتها هرچه تاریخیتر باشند بیشتر قربانی تاریخ خودشان میشوند. از این نظر یزد یک استثناست که تاریخ آن با جغرافیاییاش چنان در آمیخته که جدا کردن آن غیرممکن مینماید. در این زیست بوم همه چیز شکل تقدیری دارد. آیا نویسنده توانسته این تقدیر تاریخی را به نمایش بگذارد؟ نمیدانم!
مزینانی در پایان گفت: اما نکته مهم و رازآمیز این رمان آن است که نویسند یک یزدی تمام عیار است. نفوذناپذیر و سرسخت. نخواسته خود متحول شود تا مخاطب را متحول کند. سرسختی او در برابر شکنجههای ساواک برگرفته از تاریخ و جغرافیای اوست. این میزان وفاداری به تاریخ و جغرافیا اگرچه عجیب و غریب است اما قابل ستایش است.
*ماجراهی فرعی قصه را طولانی کرده است
علیرضا سمیعی در بخش دیگری از این نشست گفت: منظور نقاش از کشیدن یک چهره نشان دادن وجود داشتن آن چهره نیست، نحوه وجود داشتن آن است. نویسنده هم در این اثر نمیخواهد درباره بودن اشیاء حرف بزند میخواهد درباره نحوه بودن اشیاء حرف بزند.
وی افزود: شی به سه صورت در رمان وجود دارد: گاهی شی به مثابه شی است. گاهی به مثابه نشانه است و گاهی به مثابه نماد که این سومی از همه خطرناکتر است. اما به نظر من هر سه صورت ظاهر شدن شی در برج قحطی وجود دارد و ما در مواجهه با این اشیاء در فضا قرار میگیریم.
سمیعی در پایان گفت: پردههای بزرگ، فنجانها، حوض و همه اینها نشان دهنده طبقه شخصیت است. اما به گمان من اشیاء و ماجراهای فرعی قصه را طولانی کرده است. نویسنده نثر شیرینی دارد و ماجراها را جذاب تعریف میکند به همین خاطر انگار دلش نیامده قصههای فرعی را کنار بگذارد. جنبه زیبایی شناسی یک رمان این است که عناصر در ارتباط با هم و بدون این که احتیاج به ارجاع دادن باشد با هم مرتبط باشند.
*با «برج قحطی» دینم را به تاریخ یزد ادا کردم
هادی حکیمیان در پایان نشست به تجربه نوشتن این اثر تاریخی اشاره کرد و گفت: این اولین کار بلند من پس از نوشتن داستانهای کوتاه بود و مدتی بود که فقط مقالات تاریخی مینوشتم. بر روی متون تاریخی کار میکردم و رسالتی احساس میکردم برای بیان تاریخ یزد در رمان.
وی افزود: البته برای شکل دادن به زبان کار خاصی نکردم. این زبان زبان خودمان است. اما برای نوشتن این کار با بسیاری شخصیتهای مبارز از طیفهای مختلف مصاحبه کردم، به زندان و تیمارستان یزد که به هیچ کدام سر نزده بودم سر زدم. شخصیت داستانی من همان طور که گفته شد چنین وضعیتی دارد که میرود برای تغییر دادن شرایط آن محیط اما موفق به این کار نمیشود و نهایتا در پایان اثر با شنیدن صدای اذان احساس میکند نقطه امیدی پیدا کرده است.
حکیمیان در پایان گفت: همان موقعی که داستان کوتاه مینوشتم آقای غفارزادگان و آقای احمد دهقان به من گفته بودند که تو تاریخ میخوانی و این دارد داستانهایت را میبرد به سمت تاریخ و من ابایی ندارم بگویم که واقعا میخواستم مفصل به تاریخ بپردازم و حالا احساس میکنم بعد از این کار دینم را به تاریخ یزد ادا کردهام.