موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
از زبان یک کتابدار

یادداشت لیلا فاطمی گلشن بر رمان «بی‌کتابی»

28 فروردین 1396 10:15 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.5 با 4 رای
یادداشت لیلا فاطمی گلشن بر رمان «بی‌کتابی»

شهرستان ادب به نقل از فارس : من یک کتابدارم. کتاب برایم با ارزش‌ترین و آنتیک‌ترین چیز دنیاست. خواندن هر کتابی برایم یک سری خاطرات رقم می‌زند، بخصوص اگر رمان باشد حتما آن را ثبت می‌کنم.

واپسین روزها و ساعت‌های سال 95، آخرین خاطره «کتابی» امسال را دارم ثبت می‌کنم:

آزاد راه تهران_ شمال / تونل شماره یک

«ترافیک نیمه سنگین، تردد آهسته ماشین‌ها حوصله سر بر و کلافه کننده، از همین ابتدا باید مجبور به تحمل این معضل ترافیک همیشگی باشیم، سرم را برمی‌گردانم روی کتاب، این طور زمان زودتر سپری می‌شود. «بی کتابی» رمانی که آخرین روزهای سال به همراه بنفشه‌ها، شکوفه‌ها و نسیم بهاری آمد. فصل اول را همان لحظه که دیدم تمام کردم و حالا بقیه داستان:

«... بوی کتابخانه مبارکه، مثل دود غلیظ قلیان برازجانی، قابل رویت شد... این مالیخولیای بی‌هنگام و بخارات ذهنی از نگاه کردن به قفسه‌ها و صندوق‌ها و شیرازه کتاب‌های بی‌مانند و بی‌شمار حاصل شده بود...»

حس خوبی به من دست می‌دهد؛ هر سطر این کتاب خاص من را می‌برد در  دنیای جادویی کتاب.

راوی داستان چه توصیفات حیرت انگیزی از مشخصات و فیزیک کتاب‌ها می‌دهد. گاه حس می‌کنم من و راوی یکی شدیم، برای یک کتابدار چیزی لذت بخش‌تر از کتاب و کتابخانه نیست، از این‌رو فکر می‌کنم «بی‌کتابی» محمدرضا شرفی خبوشان واقعا یک اتفاق خوب و تازه است، نویسنده‌ای ظهور کرده که برای ظلم‌هایی که به کتاب شده وقت گذاشته است.

سه ساعت است که در راه هستیم. نزدیک به صد و اندی صفحه از «بی کتابی» را خواندم.‌ حوالی سوادکوه شمالی هستیم و دوباره ترافیک شده است.‌‌‌ راستی اگر «بی کتابی» نبود چطور این لحظات را سپری می‌کردم. لابد مثل کنار دستیم با تلگرام، موبوگرام یا اینستاگرام.

یک کتابدار هر جای دنیا باشد کتاب برای او مثل عصای دست است. رمان از نصف هم گذشته، حالا دیگر آنقدر غرق داستان شدم که دلم نمی‌خواهد ترافیک تمام شود تا من نیز «بی کتابی» را تمام کنم. به هیچی فکر نمی‌کنم و برمی‌گردم به «بی کتابی»:

«... امان از طهران! خراب شود که دو فصل بیشتر ندارد، تابستان و زمستان. تابستان باید فرار کرد، رفت شمیران که تو نکردی، اینجا ماندی با پشه و گرما و مگس. زمستان‌ها هم که باید داخل اتاق کوچک و تاریک، زیر کرسی یا کنار بخاری بنشینی و تکان نخوری..‌.»

هر لحظه که به پایان رمان نزدیک می‌شوم به مقصد هم نزدیکتر می‌شوم. اغراق نکردم اگر بگویم این سفر از خاطره انگیرترین سفرهایم بوده. آخر کدام دفعه با «بی‌کتابی» همراه بودم. چه همسفری بهتر از «بی‌کتابی».

حالا که چند روز از اقامتم در سواحل زیبای مازندران می‌گذرد اما به واقع می‌گویم هنوز در فضای نوستالژیک قجری «بی کتابی» سیر می‌کنم.

خوشحالم که خواننده «بی کتابی» بودم، اگرچه همواره به کتاب‌هایی که نخوانده‌ام، فکر می‌کنم، اما حالا تا مدت‌ها به رمان ارزشمند «بی کتابی» فکر می‌کنم، و بعنوان یک کتابدار بی صبرانه منتظرم که در اولین بسته نورسیده کتاب که از طرف سازمان نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور برامون ارسال می‌شود، این کتاب را ببینم و ثبت کنم.

کتاب ارزشمندی که علاوه بر زیبایی شناسی ادبی، کلی اطلاعات تاریخی را هم به مخاطب انتقال می‌دهد.

محمدرضا شرفی خبوشان با رویکرد به رویداهای تاریخی این سرزمین آثار قابل تامل و خاصی را خلق کردند و بی شک نگاه‌های زیادی به آثار ایشان معطوف شد.

امیدوارم در سال جدید نگاه متفاوتی به کتاب و «بی کتابی»ها داشته باشیم.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یادداشت لیلا فاطمی گلشن بر رمان «بی‌کتابی»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.