موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یک صفحۀ خوب از یک رمان خوب | صفحۀ ششم

افسانه های ایرانی به روایت اورهان پاموک

11 تیر 1396 17:18 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
افسانه های ایرانی به روایت اورهان پاموک

شهرستان ادب: «نام من سرخ» عنوان معروف‌ترین اثر اورهان پاموک رمان‌نویس شهیرِ ترکیه‌ای است، اثری که سبب شد تا پاموک اوّلین و تنها نوبلیستِ ترک باشد.

از پاموک آثار متعددی به فارسی ترجمه شده است که همواره مورد استقبال مخاطبان فارسی زبان قرار گرفته است که یکی از دلایل عمده آن را می‌توان دلبستگیِ فراوان این نویسنده ترک‌زبان به فرهنگ ایرانی باشد که رد این دلبستگی در آثار متعدد او قابل پیگیری‌ست. به عنوان مثال داستان رمانِ «نام من سرخ» پاموک در قرن 16 میلادی (همزمان با دوران پادشاهی صفویان در ایران) در جامعه‌ی امپراطوری عثمانی می‌گذرد و چالش‌های فرهنگی این جامعه را در میان دو فرهنگ شرق و غرب به تصویر می‌کشد. داستان در مورد چند نقّاش به‌نام دربارِ عثمانی ست که بر سر این موضوع که کماکان از مکتب نقّاشی شرقی (مینیاتور) که در هرات و شیراز و اصفهان رونق دارد پیروی کنند یا با گسست از این فرهنگ به فرهنگ نقاشی رئالیست غربی که به تازگی از ونیز ایتالیا وارد شده است، بپیوندد. پاموک به این بهانه بارها و بارها به فرهنگ ایرانی اعم از نقّاشی و ادبیات نقب می‌زند و آثار بزرگانی چون نظامی و فردوسی را ستایش می‌کند و در کل دید مثبتی به این گسست فرهنگی از شرق و پیوست فرهنگی به غرب ندارد. تازه‌ترین اثر پاموک نیز رمانی با عنوان «زنی با موهای قرمز» است که در آن نیز بی‌واسطه به این چالش فرهنگی جامعه ترکیه می‌پردازد؛ منتها با این تفاوت که داستان در قرن حاضر می‌گذرد، داستان به نوعی تلفیق افسانه اودیپ (پدر کشی غرب) و افسانه رستم و سهراب (پسرکشی شرق) است.

باری، از رمان «نام من سرخ» ترجمه‌های متعددی در بازار است که یکی از بهترین آنها توسط خانم تهمینه زاردشت از زبان ترکی استانبولی انجام پذیرفته است و توسط انتشارات مروارید روانه بازار شده است.

 

پاموک  در نگارشِ «نام من سرخ» از تکنیک «چندصدایی» (Polyphony) استفاده کرده است و از این رو هر فصل آن به روایت یک راوی است که در این بین هم شخصیت‌های اصلی داستان روایت‌کننده هستند و هم جاندارانی چون سگ و اسب و هم مقوله انتزاعی­ای چون یک رنگ: سرخ. در ادامه بخشی از فصل «نام من سرخ» از رمانِ «نام من سرخ» آمده است :

«زمانی که فردوسی، سراینده­یِ شاهنامه، به غزنه آمد و شاعران قصر سلطان محمود، به نام دهاتی تحقیرش کردند و او مصرع چهارم رباعی را سرود که قافیه­ای بسیار دشوار داشت و کسی نتوانسته بود آن را تکمیل کند، من آنجا، بر خفتانِ فردوسی بودم. بر تیردانِ رستم قهرمان­هایِ افسانه­ایِ شاهنامه- نشسته بودم زمانی که او در جستجویِ اسب گمشده­اش تا سرزمین­هایِ دور می­شتافت؛ زمانی که دیو افسانه­ای را با شمشیرش به دو نیم می­کرد، با خون­ها جاری شدم؛ همه جا بودم و همه جا هستم. زمانی که تور از سر کینه­توزی سر برادرش ایرج را با خنجر می­برید، زمانی که قشون­های خیال­انگیز در بیابان به هم می­تاختند و خون اسکندر زیر آفتاب به جوش می­آمد و از بینی فرو می­ریخت، درتلألو خونش حضور داشتم. زمانی که بهرامِ گور، شاه ساسانی، هر شب را زیر گنبدی از گنبدهایِ هفت­گانه و نزد یکی از شاهزاده­های زیبارو به صبح می­رساند و به حکایتش گوش می­سپرد، بر لباس زیبارویی بودم که بهرام گور سه‌شنبه‌ها به دیدارش می‌رفت و با دیدن تصویرش عاشق او شده بود. زمانی که شیرین با دیدن تصویر خسرو شیفته­اش می‌شد، از سر تا پای خسرو، از تاج او گرفته تا خفتانش بر تمام جامه‌اش حضور داشتم. در بیرق‌های قشون‌هایی بودم که قلعه‌ها را به محاصره درمی‌آوردند؛ بر سفره‌های بزم و سرور و خفتان مخملین فرستاده‌هایی بودم که به پای‌بوس شاهان می‌آمدند؛ هرجا که شمشیری  نقاشی می‌شد شمشیری که کودکان از شنیدن حکایاتش به شوق می‌آیند- من نیز حضور داشتم. زیر نگاه‌های شاگردان زیبارو و استادان نقاشی با قلم‌موهای ظریف بر کاغذهایِ کلفتی که از هندوستان و بخارا می‌آمدند. لغزیدم و قالی‌های اوشاک[1] تزئینات دیوارها، پیراهن‌هایی که زنان مطیع هنگام تماشای کوچه از لای پنجره‌یِ نیمه‌باز به تن دارند، کاکل خروس‌های آماده‌ی جنگ، میوه‌های افسانه‌ای و انارهای سرزمین‌های افسانه‌ای، دهان شیطان، شیار ظریف قاب‌ها، سوزن دوزی‌های درهم پیچیده‌ی خیمه و خرگاه، شکوفه‌هایی که نقاش به میل خود کشیده و می‌توان با چشم عادی دید، چشمان آلبالویی مجسمه‌های پرندگان قندی، زانوبند چوپان‌ها، شفق‌های افسانه‌ای و جسدها و زخم‌های هزاران هزار سرباز و سلطان و عاشق، همه و همه را من به تصویر می‌کشم. دوست دارم در مجالس رزم که خون چونان شکوفه می‌دمد، بلغزم؛ وقتی که شاهدان زیبارو و شاعران می‌نوشند و به نوای موسیقی گوش می‌دهند، خفتان چیره‌دست‌ترین شاعر را بیآلایم. بر پرهای فرشتگان، لب‌های زنان، زخم‌ها و سرهای بریده‌ی غرق به خون مردگان بنشینم.

سؤالتان را شنیدم. می‌پرسید رنگ بودن چگونه است؟

رنگ تماس چشم است، موسیقیِ کَرهاست. کلمه‌ای ست در ظلمات. ده‌ها هزار سال است که به نجوای ارواح از میان کتاب‌ها و اشیاء مانند وزش باد گوش سپرده‌ام و تماس من مانند تماس فرشتگان است. سویه‌ای از من با چشم‌های‌تان سخن می‌گوید. سویه‌ی سنگین من؛ سوی دیگرم از نگاه‌های‌تان بال و پر می‌گیرد. سویه‌ی سبک من.

چقدر از سرخ بودنم خوشحالم! آتشی درونم هست. پرقدرتم و می‌دانم که به چشم می‌آیم. می‌دانم که در برابرم تاب مقاومت ندارید.»

گفتنی ست که رمان «نام من سرخ» با ترجمه خانم تهمینه زاردشت در 594 صفحه و قیمت بیست و پنج هزار تومان توسط انتشارات مروارید در دسترس مخاطبان فارسی زبان قرار دارد.



[1] استانی در ترکیه


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • افسانه های ایرانی به روایت اورهان پاموک
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.