روایت پرستوعلیعسگرنجاد از جایزۀ نوبل ادبیات امسال
«آواز کلمات» : ایشیگورو، نوبل 2017 و «شبانهها»یش
18 مهر 1396
18:17 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.81 با 16 رای
شهرستان ادب: چندروزی بیشتر نمیگذرد از برگزیدهشدن کازوئو ایشیگورو برای جایزه نوبل ادبیات سال 2017. در ادامه، روایت پرستو علیعسگرنجاد از این رویداد ادبی و نیز یکی از آثار برجستۀ ایشیگورو را به طور اختصاصی در سایت شهرستان ادب میخوانید:
احتمالاً خود اعضای آکادمی نوبل حواسشان نبوده! ولی خوانندگان، آنهم خوانندگان حرفهای که آثار نویسندگان بزرگ را با جدیت دنبال میکنند، حتماً صدا را شنیدهاند و متوجۀ اتفاق جالبی که رخ داده، شدهاند. شما هم اگر از علاقهمندان جدی ادبیات باشید، احتمالاً وقتی کازئو ایشیگورو برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات 2017 شده، صدای موسیقی ظریفی را پشت نامش شنیدهاید. اگر برخلاف آکادمی نوبل که بیشتر از ادبیات، حواسش پیش سیاست است، حواستان جمع باشد، حتماً لبخند خواهید زد؛ چرا که بهخاطر خواهید آورد همین سال گذشته بود که برخلاف تصور همه، نه یک نویسنده، که شاعر آوازهخوانی همچون
«باب دیلن» برندۀ نهایی این جایزه بود تا صدای همۀ اهالی ادبیات دربیاید که او از اهالی موسیقی است، نه ادبیات. برندۀ امسال اما، از اهالی اصلونسبدار ادبیات است. باز برخلاف برندۀ دو سال پیش، «الکساندرا سواتلانوویچ»، که هیچ اتفاق ادبی چشمگیری در کارنامهاش نداشت و موجب حیرت همگان شد، ایشیگورو، یک نویسندۀ تمامعیار است. نکتۀ بسیار جالبی که در تمامی آثار او وجود دارد، توجه و تمرکز فوقالعادهاش بر موسیقی است و این، همان چیزی است که موجب میشود شما لبخند بزنید؛ چرا که این بار، کسی بر فرش قرمز نوبل ادبیات پا گذاشته که هم نویسندهای تمام و کمال است، هم در حد و اندازۀ «باب دیلن»، به موسیقی و رازهایش آشناست. کلمات او چنان با موسیقی درهمآمیخته و یکی شدهاند که وقتی نام «ایشیگورو» برده میشود، بیاختیار، موسیقی از حروف نامش بیرون میریزد؛ انگار که همۀ مخاطبانش، صدای ملایم آرامبخشی، چیزی شبیه به «نغمههای سکوت» آندرا باور، را میشنوند.
«شبانهها»، مجموعهداستانی از این نویسندۀ ژاپنی است که البته از پنجسالگیبهبعد زندگیاش را در انگلستان گذرانده و به انگلیسی نیز مینویسد. این مجموعه مشتمل بر پنج داستان کوتاه است که همگی در یک عنصر مشترکاند: «موسیقی». شخصیتها در یکیک آنها، تنیدگی بسیاری با موسیقی دارند. گاه چنان داستان اول، نوازندهای دورهگرد و تازهکارند که با یکی از ستارههای درخشان موسیقی دهههای پیشین مواجه میشوند و یا، آوازهخوان تنهایی در قلب عصر جدید. آنها پرند از نام چهرههای سرشناس و آلبومهای درخشان موسیقی. ایشیگورو چنان دانش ژرفی در این زمینه دارد که گاه، در میانۀ داستانها، خواننده احساس میکند نه با یک نویسنده، که با یک موسیقیدان روبهروست. خود ایشیگورو بارها اذعان داشته که موسیقی، الهامبخش آثار اوست و بخش بزرگی از زندگی شخصیاش. او حتی در جملهای مشهور، شدت علاقهاش به این هنر را چنان نشان داده: «علاقۀ من به موسیقی اگر بیشتر از ادبیات نباشد، کمتر از آن نیست». بههمین دلیل، ردپای موسیقی را از دو منظر در همۀ کارهای او، و نه تنها «شبانهها»، میتوان دید. یکی همان جنبهای است که ذکر آن رفت؛ یعنی آمیختگی خط سیر روایی داستان و شخصیتپردازیها با موسیقی که بیشتر عیان است و دیگری، موسیقی درونی لحن و کلمات او که این برای مخاطب، بیش از دیگری، خوشایند است. البته خوانندۀ فارسیزبان، شانس چندانی ندارد که به این لحن اثیری پی ببرد و لذت آن را بچشد، اما الحق و الانصاف، نباید از ترجمۀ خوب و یکدست کتابهای بهیاد ماندنی ایشیگورو غافل شویم که نهایت تلاش را داشته تا این زبان رازآلود صمیمی را حفظ کند و به مخاطب انتقال دهد. چه در مشهورترین و البته قدیمیترین اثر او در ایران، رمان «بازماندۀ روز» که به همت استاد مسلم ترجمه، مرحوم «نجف دریابندری» به فارسی بازگردانده شد، چه در «هرگز ترکم مکن» با ترجمۀ بینظیر «مهدی غبرایی» که خود بهشخصه همواره تسلط کمنظیر او را در حفظ لحن نویسنده ستودهام و چه در این مجموعۀ پیش رو، «شبانهها» که «علیرضا کیواننژاد» ترجمهاش را بر عهده داشته. او اگرچه در زمان ترجمۀ این کتاب (چاپ اول، بهار 1389) در سومین دهۀ زندگی خود بوده، اما چنان زبردستانه فضای هر داستان را رعایت کرده که خواننده احساس میکند با یک مترجم قدیمی کارکشته مواجه است. نظیر این اتفاق را در برگرداندن نام یکی از داستانها به فارسی روان امروزی میبینیم که از «Come rain or come shine» به «زیر و رو بشه دنیا، من دوستت دارم» ترجمه شده تا هم محتوا را حفظ کند و هم در پسزمینه، اشاره کند این عنوان یکی از ترانههای عامهپسند است.
مکانها در این مجموعهداستان، بسیار متنوع و جذاباند؛ گاه، میدان سنمارکوی ونیز، گاه محلهای در لندن و گاه کالیفرنیا و لسآنجلس. این موقعیتهای جغرافیایی، با مختصات و تفاوتهای فرهنگی خاص خود، دست نویسنده را باز گذاشتهاند تا با فراغ بال، شگفتی بیافریند و فضاها و شخصیتهای داستانی مختلف را تجربه کند تا مخاطبش دچار ملال نشود. بهترین بخش این هنرمندی بهنظر نگارنده در داستان اول اتفاق افتاده؛ جایی که با نوازندۀ دورهگرد جوان در «کافه لاونا» نشستهایم و در میدان سنمارکو، چشم میچرخانیم و به گروههای موسیقی خیابانی نگاه میکنیم و ایشیگورو از زبان شخصیتش برایمان میگوید این میدان چنان خاصیتی دارد که چند گروه موسیقی میتوانند همزمان در آن اجرا داشته باشند و صدایشان در هم نیامیزد.
اگرچه «شبانهها» که به یاری انتشارات چشمه در 224 صفحه منتشر شده، با اقبالی به وسعت رمانهای ایشیگورو در ایران مواجه نشد، اما اینروزها که به رسم همیشه، آثار برندگان جایزۀ نوبل ورقی تازه میخورد و سر زبانها میچرخد، میتواند مجال خوبی باشد برای گوش سپردن به آواز کلمات ایشیگورو.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.