شهرستان ادب: در سالروز درگذشت فریدون مشیری، شاعر معاصر، یادداشتی میخوانیم از خانم رؤیا رسولی که نگاهی داشته است بر عواطف اجتماعی در اشعار فریدون مشیری.
دفتر اشعار فریدون مشیری گویای این مفهوم است که او مردمیترین و اجتماعیترین شاعران معاصر است؛ اشعار او سرشار از حس آشتی، شفقت، نگرانی و اضطراب برای سرنوشت انسان و آیندۀ بشر، ستودن انسانها و مهرورزیدن است. شعر فریدون مشیری هم از لحاظ ادبی و زیبایی و هم از لحاظ مضمون و محتوا شعری شایان توجه است. مشیری، عاشقانه به جهان و انسانها نگاه کرده و با روحیۀ انسانگرایانه و مهرورزانه اشعاری پر از عشق و عاطفه سروده است. او توانسته مفاهیم عاطفی و انسانی ذهنش را به سادگی و با استفاده از لطیفترین واژهها و تعبیرها به گوش خواننده برساند.
مهمترین اندیشه و مضمون اشعار او عواطف انسانی است؛ زیرا شعرش بازتاب مظاهر زندگی و حوادثی است که پیرامون او گذشته است، که با نگاهی به دفتر اشعار او میتوان عواطف انساندوستانۀ او را به دو دستۀ فردی و اجتماعی تقسیم کرد.
شاعر در ابتدای جوانی، محور بیشتر اشعارش عشق و عاطفه بود. این عشق و عاطفه با گذشت زمان و همراه با پا به سن گذاشتن شاعر به لحاظ کمی و کیفی تغییر کرد و از حالت و جنبۀ غریزی و فردی به حالت اجتماعی و متعالی نزدیک شد.
بیشترین جلوۀ عشقورزی در اشعار مشیری، پیرامون عواطف اجتماعی بوده است. او همۀ مفاهیم اجتماعی، از جمله دوستیها، دشمنیها، مهر، محبت، عدالت، حقوق مساوی، احترام متقابل، آشتی، تخریب محیط زیست و... را با محور عشق پیوند میزند. زیرا او عشق و محبت را دوای درد بشر میداند و انسانها را به عشق و محبت دعوت میکند. او میخواهد بین مردم جهان عشق و محبت برقرار سازد و با عشق و دوستی دنیا را نجات دهد:
دلم میخواست دنیا خانۀ مهر و محبت بود/ دلم میخواست مردم در همه احوال با هم آشتی بودند/ طمع در مال یکدیگر نمیکردند/ کمر بر قتل یکدیگر نمیبستند
مفاهیم اجتماعی در دفتر «بهار را باور کن» که شاعر در میانسالی خود آن را سروده، ملموستر است. همانطور که ذکر شد، مشیری در میانسالی و کهنسالی نسبت به دوران جوانی پختهتر گشته و از عواطف فردی دوری جسته به عواطف اجتماعی نزدیک شده. تا آنجا که عواطف اجتماعی و احساسات انساندوستانۀ او در میانسالی منجر به این شد که گامهایش را از وطن فراتر گذارد و جهانیان را به صلح و دوستی و آرامش بخواند. او در شعر «دوست بدارید» مردم جهان را خطاب قرار میدهد و میگوید:
ای همۀ مردم! در این جهان به چه کارید؟/ عمرگرانمایه را چگونه گذارید؟/هر چه در عالم بود اگر به کف آرید/ هیچ ندارید اگر عشق ندارید/ وای شما دل به عشق اگر نسپارید/ گر به ثریا هیچ نیرزد / عشق بورزید/ دوست بدارید
او همچون یک مصلح اجتماعی خود را در برابر دردها و رنجهای انسان مسئول و متعهد میداند و همگنان را دعوت به عشق و محبت میکند و از جنگ و شمشیر ابراز نفرت میکند.
علت گستردگی اشعار اجتماعی مشیری این است که محور اصلی اشعارش بر مهرورزی و انساندوستی است.
مهرورزی او به طبیعت و پیرامون او نیز راه یافته و در قالب تصاویر متعدد بیان شده است. او طبیعت را سرشار از نوید محبت و آمدن مهرورزی او به طبیعت و پیرامون او نیز راه یافته و در قالب تصاویر متعدد بیان شده است. او طبیعت را سرشار از نوید محبت و آمدن فصل بهار را بشارت مهربانی و شادی میداند و میخواهد این پیام را به مخاطب برساند که آزادی و آرامش در سایۀ دوستی و آشتیهاست.
آن شاخۀ برهنۀ گیلاس / کز باد سرد آخر پاییز میرمید/ با خندۀ بهار / باز از نسیم، بوی خوش آشتی شنید
مشیری «عطر جانپرور عشق » را مرز حفظ و دوستی و حیات آن تلقی میکند و گرمی زندگی را از عشق میداند:
زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است/ تا در آن دوست نباشد، همه درها بسته است.
مشیری در شعر «گذرگاه جهان» نیز رمز دوست داشتن دنیا و رهایی از رنجها در واژۀ «زیبایی» و «مهربانی» خلاصه میکند:
در این گذرگاه / بگذار خودم را گم کنم در عشق، در عشق/ بگذار از این ره بگذرم با دوست، با دوست
از جمله عواطف اجتماعی او حس میهندوستی و وطنپرستی است. او احساس ایراندوستی خود را در بسیاری از دفترهای شعرش بازتاب داده است. در مجموعۀ «ریشه در خاک» از بیت شعر حدوداً دوازده شعر در مضمون میهنی و ملی سروده است. از زیباترین اشعار وطنی معاصر او شعر ریشه در خاک است که آن را در پاسخ به دوستی آزادی خواه و ایران دوست سروده که در سال 1352 از این سرزمین کوچ کرده و وی را تشویق به رفتن مینموده است.
من اینجا ریشه در خاکم/ من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم / من از اینجا تا نفس باقی است، میمانم/ من از اینجا چه میخواهم؟ نمیدانم/ امید روشنایی گرچه در این تیرگیها نیست
او با توجه به ظاهر عادی زندگی شهرنشینی مردم به مفاهیم عمیقتری میپردازد و بر آن میشود تا با شعر خود بیعدالتی های جامعه را به تصویر کشد. بنابراین از مشکلات اقتصادی مانند فقر، قحطی، انتقاد میکند و به نکوهش فقر میپردازد:
ای بینوا که فقر تو تنها گناه توست/ در گوشهای بمیر که این راه، راه توست/ این گونۀ گداخته جز داغ ننگ نیست/ وین رخت پاره دشمن حال تباه توست
بیگمان شاعر در هر لحظه و هر جایگاه اجتماعی نخسین مؤلفه در نظرش «مردمی بودنش» است. جوهرۀ آرمانخواهی و مضامین اجتماعی را میتوان از درون استعارهها و ایماژهای نهفته در آثار موزون مشیری جست. زیرا آرمانخواهی و مردمدوستی در اندیشههای شاعر او را وادار میکند که با جهان پیرامون خود مردم و اجتماعش پیوند بیشتری یابد. او خود را همواره در غم و شادیهای مردم در کنار مردم میداند.
در هنگام شادی نوشداروی عشق را برای آنها تجویز میکند و هنگام مصیبت و گرفتاری بیتاب و بیقرار میشود.
زیر این نیلی سپهر بیکرانه / چندان که یارا داشتم در هر ترانه / نام بلند عشق را تکرار کردم/ با این صدای خسته شاید خفتهای را/ در چارسوی این جهان بیدار کردم / من مهربانی را ستودم/ من با بدی پیکار کردم /...