شهرستان ادب: امروز 23 آبان، سالگرد درگذشت سعید نفیسی است. پرستو علی عسگرنجاد طی یادداشتی ضمن معرفی این شخصیت برجسته، به معرفی کتاب «خاطرات ادبی، سیاسی، جوانی سعید نفیسی» که درخصوص وی نگاشته شده نیز پرداخته است. این یادداشت را با یکدیگر میخوانیم:
ادیب، نویسنده، مدرس، مورخ، مترجم، مصحح. این شش کلمۀ کوچک چنان عقبۀ گستردهای پشت سر خود دارند که بهآسانی کنار هم قرار نمیگیرند. ای بسا هر کدام از آنها عمری از آدمی بگیرند تا چنان که بایسته است، شایستهاش باشند. حرف اما به «سعید نفیسی» که میرسد، این کلمات عظیم، چنان اجسامی واحد ذیل یک روح، در کنار هم قرار میگیرند و او را تعریف میکنند؛ زیر پرچمی لقبی که الحق و الانصاف زیبندۀ اوست: «استاد»، «استاد سعید نفیسی».
زادۀ هجدهم خردادماه 1274 خورشیدی در تهران، فرزند علیاکبر ناظمالاطباء کرمانی، دانشآموختۀ دانشگاه پاریس، مدرس زبان فرانسه در دارالفنون و مدرسۀ عالی تجارت، جزو نسل اول استادان تاریخ، حقوق و ادبیات دانشگاه تهران، از اولین اعضای فرهنگستان ایران، سردبیر مجلههای «فلاحت و تجارت»، «امید»، «شرق» و «پیام نو» و خالق صدها کتاب و مقاله. «سعید نفیسی» در ادبیات ایران چهرهای بسیار درخشان است و شاید اگر عمرش کفاف میداد، از اولین کسانی میبود که بهعنوان «چهرۀ ماندگار» معرفی میشوند. بزرگانی که در کنار او زیستهاند، همه به شیفتگی وافر او نسبت به علم و دانش، بالاخص ادبیات و تاریخ معترفاند؛ چنان که دکتر صادق رضازاده شفق دربارهاش میگوید: «من در تمام مدت شناسایی او حیران کار و کوشش او بودم. میتوانم بگویم که در همۀ عمر، مردی در کتابدوستی و مطالعه و فراواننویسی و کنجکاوی ادبی مانند او ندیدم...» او همچنین در توصیف هنر تندنویسی نفیسی میگوید: «تندنویسی او خود استعداد نادری بود که من در همۀ عمر بر او ثانی ندیدم. قلم در لای انگشتان باریک او ساز سیال و سیار و منبع فیاضی بود که ایست نداشت و اگر آغاز به نوشتن میکرد، ساعتی نمیگذشت که ستونها و صحیفههایی مشحون از عبارات شایان و فارسی استوار روان روی میز تحریر پخش میگشت و شخص، آنچه را که سحر قلم عنوان دادهاند، به چشم میدید...».
استاد سعید نفیسی تمرکز ویژهای بر ادبیات روسیه داشته و اطرافیانش میگویند «دقیقترین و جامعترین مجموعۀ ادبیات کلاسیک روسیه» را وی صاحب بوده است. به همین سبب است که در شمار آثارش، ترجمهها و نقدهای بسیاری بر ادبیات روسی دیده میشود. او از این منظر که مبدع «نثر فارسی دانشگاهی» است، اهمیت بسیار دارد. او سبکی در نوشتار رسمی ایران بهوجودآورده است که به مدد آن میتوان بدون شاخوبرگ اضافی و ثقل مغلط دادن به زبان، به شکلی شستهرفته، فارسی نوشت و منظور را انتقال داد. تمرکز این یادداشت اما، بر اثری از اوست که شاید در میان خیل تصحیحها، دیوانها و مقالههایش که از صد تجاوز میکند، کمتر دیده شده است؛ «خاطرات ادبی، سیاسی، جوانی».
«خاطرات ادبی، سیاسی، جوانی سعید نفیسی» کتابی است که در سال 1390 به همت نشر مرکز در 802 صفحه به چاپ رسیده است. شمار صفحات کتاب، خود بهخوبی گواه اهمیت زندگانی پربار این مرد بزرگ و خاطرات خواندنی اوست. کتاب، چنان که از نامش پیداست، در سه بخش تنظیم شده است، اما بهواقع، دو بخش دیگر هم ذیل عنوان «ادبی» قرار میگیرند و در آن هضم میشوند. درحقیقت مهمترین نکته در باب این کتاب آن است که سعید نفیسی در تمام عمر خود، انسانهای دور و برش را که غالباً بسیار سرشناس و یا دستکم مشهور بودهاند، از منظر علمی-ادبی واکاوی کرده است. او همواره به اطرافیانش از دریچۀ دانش و آگاهی نگریسته و همین امر موجب شده قضاوتهای سیاسی و جناحبندیهای حزبی برایش در ردۀ چندم اهمیت قرار گیرد. این نکته میتواند هم بهعنوان نقطۀ قوت کتاب- برای آنان که سیاست را جدا از زندگی و دیانت میدانند- و هم بهعنوان نقطۀ ضعف –برای آنان که به درهمآمیختگی همۀ وجوه شخصیتی انسانها بهعنوان یک پیکرۀ واحد معتقدند- قلمداد شود. نگارنده، با رعایت احترام تام برای شخصیت این استاد بیمانند ادبیات ایران، چنان میاندیشد که گذر او از بعد سیاسی شخصیتهایی چون هویدا، قوامالسلطنه، ادیبالممالک، رزمآرا و ... و تمرکزش بر وجۀ علمی یا اخلاقی آنها، گرچه نگاهی محتاطانه و انسانی است، اما بیشک قضاوتی به خواننده خواهد داد که کمیتش لنگ خواهد بود؛ چرا که عملکرد و عقاید سیاسی افراد، خواهینخواهی بخشی از شخصیت آنهاست. علیایحال، نگاه والای او به اطرافیان شناختهشدهاش در این کتاب، گواهی دیگر بر این مدعاست که او مردی ادیب و بهشدت اخلاقگرا بوده است. البته باید خاطرنشان کرد چنان که پیداست، پیرو همکاریهای مستمر او با نشریۀ «سپید و سیاه» و رویۀ بسیار فروتنانه و متواضعانۀ او در چشمپوشی از حقالتألیفهایش، این بخش از کتاب، تدوینشدۀ پارهیادداشتها و مقالاتی است که او در سالهای دور برای این نشریه نگاشته است. درحقیقت، داوریها و قضاوتهای او بر شخصیتها، نه حاصل تمرکز طولانیمدت او بر این مقوله، که بیشتر نگاهی گذراست در همان حد و اندازۀ نشریه که البته این نکته، چیزی از ارزش این کتاب بهعنوان یک اثر بهشدت خواندنی کم نخواهد کرد.
همچنین باید اشاره کرد که استاد نفیسی در بخش سیاسی این زندگینامه، گرچه با اشارات ظریف و ترد، اما به هر روی مخالفت و زاویۀ خود را با رویکرد مستبدانۀ رژیم پهلوی نشان داده است. مثلاً در بخشی از کتاب، آنجا که سخن از «سید اشرفالدین حسینی قزوینی» شاعر، روزنامه نگار و مبارز دوران مشروطه میرود که همه وی را به نام روزنامهاش، «نسیم شمال» میشناسند. وی در اشعارش تعریضهای زیادی به دولت، کشورهای بیگانه، آفات فرهنگی و... داشت و مشخص بود که رضاخان حضور وی و روزنامهاش را در سلطنت خود تحمل نمیکند. لذا یک روز مأموران نظمیه او را بازداشت کرده و با اتهام تحقیرآمیز دیوانگی روانه تیمارستان کردند! سعید نفیسی در کتاب خاطرات خود در این باب میگوید: «او را به تیمارستان شهر نو که در آن زمان «دارالمجانین» میگفتند، بردند. گاهی به او سر می زدم. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟»
کتاب زندگینامۀ این صاحب نشان درجۀ یک علمی تاکنون سهبار تجدید چاپ شده است. این استاد بزرگ و بیبدیل ایرانی، در بیستوسوم آبانماه 1345 خورشیدی، بر اثر بیماری آسم که سالهای آخر عمر خود را با آن دستوپنجه نرم کرد، درگذشت. مرحوم استاد «جلالالدین همایی» دربارۀ فوت او چنین سرود:
چون شد سعید نفیسی برون ز دار حیات
ز جمع اهل ادب سرور و رئیسی رفت
سنا به سال وفاتش نوشت «ای بیداد
ز گنج علم و ادب گوهر نفیسی رفت..»