شهرستان ادب: در صفحهای دیگر از پروندهکتاب «بیکتابی»، کتاب برندۀ جایزۀ جلال آل احمد، یادداشتی میخوانیم از ملیکا آلیک که به بررسی این اثر پرداخته است.
«محمدرضا شریفی خبوشان» رمان «بیکتابی» خود را در حال و هوای زمان مشروطه به نگارش درآورده و این کتاب را در زمرۀ رمانهای تاریخی دستهبندی میکند.
«کریستف بالایی» در کتاب پیدایش رمان فارسی میگوید: «پیدایش رمان ایرانی، محصول معنوی تفکرات مشروطهخواهانه است. آفریده شدن رمان فارسی در این دوره، نشاندهندۀ تغییری پردامنه در رابطۀ انسان ایرانی و جهان و مقام فرد در جامعه است. ارزش یافتن فرد و افکار و عواطف او از عوامل مهم پیدایش رمان و داستان کوتاه است که زندگی فرد را بر بستر ماجراهای اجتماعی توصیف میکند. جستجوی هویت و امنیت، مهمترین عامل پیدایش رمان تاریخی ایران بود. رمان تاریخی دورۀ مشروطه، منعکسکنندۀ زمانهای است که در آن هر گروه اجتماعی از دیدگاه خود در جستجوی هویت و امنیت است». از این جهت، انتخاب دورۀ مشروطه برای نگارش رمانی که در آن شخصیت اصلی و راوی با تکگوییهایش در پی یافتن هویت و درک خیر و شر است، زیرکانه مینماید.
عموماً راوی اولشخص در رمان نمیتواند از پس همۀ موقعیتهای روایی آن بربیاید. اما نثر عامیانه و نحو گفتار روزمره که در بیکتابی به کار رفته از اشارات و کنایات مخصوص زمان خود سرشار است و در عین حال شکستگی گفتار، امکان داده که سیاست، اجتماعیات و حتی منویات درونی شخصیت رمان، عمومی شود. هر چند شخصیت «میرزا یعقوب خاصهفروش» نهایتاً در حد تیپ باقی میماند و به آسانی از دیگر شخصیتهای داستان تمیز داده نمیشود اما بهخوبی توانسته حال و روز کسانی را که در اوضاع سیاسی ملتهب بهجای جنگیدن در صحنه، بیطرفانه به پستو میخزند و با کشیدن قلیان و تریاک و خوردن کباب، کتاب به دست میگیرند و بهخاطر منافع خودشان تلاش میکنند را به نمایش درآورد.
اصولاً نویسندگان رمان تاریخی، گذشتهگرایی خود را در درک نادرست از روند حرکت تاریخ و علتهای اساسی حوادث و عمده کردن عوامل فرعی نشان میدهند؛ درواقع نویسندگان اینگونه رمانها برای دوران آشوبزده، پاسخی در خور ندارند.
اما در تاریخ ادبیات، شخصیت بزرگی همچون دیکنز در «داستان دو شهر» تعریفی دیگر میدهد. او به زمان و مکان، اهمیت خاصی داده است و از داستانش چنین بر میآید که وی معتقد است، این گذر زمان است که اتفاقات را رقم میزند و طبیعت و مکان، فارق از انسان و سرنوشتش در نظمی خللناپذیر به راه خود میرود. دیکنز با توصیفات بینظیر از زمان و مکان و مردم بهروشنی و هنرمندانه، وضعیت زندگی در آشوب را نمایش میدهد و با همۀ نسلها گفتگو میکند.
نویسندۀ این رمان نیز با توصیف فضای داخلی کاخ و کتابخانۀ شاه قاجار، خانه و دکان کتابدار، کوچه و بامهای شهر مکان را به نمایش درآورده و زمان و اوضاع سیاسی مشروطه را با توصیف لحظۀ وقوع به توپ بستن مجلس و مسجد، همراه با شرح شکنجه و کشتار بیرحمانۀ مردم توسط روسها و قشون دولتی به تصویر میکشد. مردم این عصر آشوبزده، اغلب عوامی هستند که چندان معرفت و دانشی ندارند، به هیجان آمدهاند، و تسکینشان به دم شمشیر و به گلوله بستن مخالفان میسر است. از سوی دیگر پادشاه بیکفایت و روسها سودجویانی هستند که هر اعتراضی را به توپ میبندند.
راوی مانند شخصیت «تنهایی پرهیاهو» اثر «بهومیل هرابال» نیست که در زیر زمین انبار کاغذ باطله، گیر کرده باشد و مجبور باشد کتابهای غیر قابل چاپ را خمیر کند. میرزا یعقوب از دوران کودکی و تحت تأثیر پدر اندرش شیفتۀ نسخههای خطی و اصیل کتابها شده است. او عاشق جمع کردن صفحات ناب کتابهای دستنیافتی است و باوسواس و پرحرفی، جلد و رنگ و حروف کتابها را توصیف میکند. حروفی که جان میگیرند و مانند پریان و زیبارویان رعنا و دوشیزگان شهرآشوب به رقص درمیآیند. رنگها و نقوش، بههمتنیده میشوند و در نظرش جلد کتابها سخن میگویند. او از تاریخ بیکتابشدن ایران میگوید؛ شرح کتابسوزیها و کتابهایی که از کتابخانههای سلطنتی دزدیده شد و به آن سوی مرزها رفت، از هزار و یک شب و شاهنامه سخن میگوید و ضحاک را تمثیلی از سودجویان زمان خود میداند.
نیما بیعلاقگی مردم به رمانهای تاریخی را در بیتوجهی رماننویسان به وقایع معاصر میداند. این رماننویسان به وقایعی میپردازند «که در صورت راست بودن هم، شکل ارتباط اجتماعی خود را با شکل اجتماعی امروزه کم و بیش از دست دادهاند».
از این رو کافی نیست بزرگوارانه نگاهی به عقب بیاندازیم و وقایع را چون تاریخی از سر گذشته مرور کنیم. رمان تاریخی باید بتواند خود را از تمام اداـاصولهای روزمره خلاص کند و تازهترین مسائل و ضروریاتش را در پیوند با تاریخ، نشان دهد تا دوباره زنده شود.
در شروع بیکتابی، زنی زیبا اما بیگناه کشته و خونش گریبانگیر تمام صفحات رمان میشود.
زن، کتاب، وطن و شرف، نوامیسی هستند که باید حفظ شوند و گاهی در تاریخ، زمانهایی وجود دارد که همۀ اینها با هم به تاراج میروند و بیاهمیت میشوند. تاریخ همیشه این زمانها را همچون دملهای چرکین حفظ میکند و برای درس عبرت عصرهای بعد، تازه نگه میدارد. گاهی با دست یک هنرمند این تاولها سر باز میکنند و بوی خونابشان مشام هر فراموشکاری را میآزارد.