تازهترین رمان سیده عذرا موسوی
«شاخدماغیها» با حضور معصومه میرابوطالبی و زهرا عبدی در قم نقد شد
06 خرداد 1397
16:47 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.5 با 2 رای
شهرستان ادب به نقل از ایبنا: در ادامه جلسات نقد و بررسی گروه ادبی داستان جمعه، روز جمعه 28 اردیبهشت ماه، رمان نوجوان «شاخ دماغیها» با حضور نویسنده و نیز معصومه میرابوطالبی و زهرا عبدی به عنوان منتقد در مجتمع ناشران قم، مورد نقد قرار گرفت.
در ابتدای جلسه، سیده عذرا موسوی قسمتی از رمانش را برای حاضرین خواند و سپس میرابوطالبی سخنان خود را اینگونه شروع کرد: شاخ دماغیها اثری است که صرفا برای رده سنی نوجوان نوشته شده است. در ایران ادبیات نوجوان یک پدیده نوظهور و کمسابقه است؛ چون در گذشته، نوجوانان به متون بزرگسال مثل سعدی، شاهنامه و از این دست کتابها رجوع میکردند و به عبارتی هویت نوجوان اصلا معنایی نداشت که ادبیات خاص خودش را داشته باشد!
نویسنده «اژدهای دماوند» در ادامه گفت: این رمان یک اثر رئال و مدرن است. از نظر من ایده کلی رمان قابل قبول بود. داستان در مورد دو نوجوان هم سن است که یکی دختر و دیگری پسر هستند. هر دو نیز من راوی روایت میشوند؛ یک فصل را پسر و فصل دیگر را دختر روایت میکند. این دو، روایت مشترکی را پیش میبرند و هرکدام نسبت به اتفاقات مشترک، واکنشِ خود را نشان میدهند. این رمان، علاوه بر شخصیت نوجوان به سمت دغدغه نوجوان نیز رفته و بلوغ را برای دو جنس متفاوت از هم، به صورت موازی روایت میکند. نویسنده «از باغها به بعد» در ادامه به نقد اثر پرداخت و گفت: با اینکه طرحوارههای جنسیتی مرد و زن در این اثر، بسیار زیاد است اما به خوبی پرداخت شدهاند. هر چند که در بعضی از قسمتها نویسنده، مادر داستان می شد و خیلی محتاطانه مساله را به خوبی و خوشی حل می کرد. در صورتیکه امکان ایجاد یک فاجعه یا یک اتفاق داستانی تر وجود داشت.
وی افزود: کلیشههای جنسیتی مثل فداکاری مادرانه نیز در اثر زیاد بود؛ انگار که نویسنده متعهد است که از نوع مادر محافظت کند. بعضی از خردهرفتارهای سهیل(شخصیت پسر) نیز با شخصیت اصلیاش تناقض داشت. اما در کلیت شخصیت پسر و دختر، خوب بودند. لحنها نیز مطابق با شخصیتها بود. همچنین نویسنده به خوبی غلیان احساسات در هر دو نوجوان را به وجود آورده است. اما از لحاظ ساختار فلاش بکها بسیار زیاد و بی توجیه بودند و حتی از هیجان اتفاقات نیز کاستهاند. گاهی حتی حادثههای اصلی هم در فلش بک اتفاق میافتاد! از نظر من، اگر این حوادث به صورت مستقیم روایت میشد، خواننده بیشتر سر ذوق می آمد. همچنین، بعضی از فصلها ماجرایی نداشتند و امکان تلفیق آنها بود.
در ادامه جلسه، عبدی نقد خود را اینگونه شروع کرد: در طول مطالعه رمان، فکر می کردم که یک مادر خانهدار آپارتمانی این رمان را نوشته است! چون تمامی اتفاقات در حول و پیرامون یک مجتمع و آپارتمان رخ می دهد. به نظر من، یک نوجوان دوست دارد سفر و خطر کند و هر لحظه موقعیت های هیجان انگیز را تجربه کند.
او در ادامه گفت: با اینکه نویسنده جملات خوب و کِشنده ای بکار برده اما روال داستان کند بود. ریتم داستان تا صفحه هفتاد، خسته کننده و بی اثر در روال داستان بود. جزئیات نیز کمی کسل کننده بود. در این رده سنی، اگر محتوا به پیشبرد داستان کمک نکند بهتر است که حذف شود. از طرفی ترسها و چالشهای رمان کمی تاریخ گذشته و کهنه بود؛ مثل ترس از ماشین بین راهی. اکنون کسی به این چالشها کوچکترین اعتنایی نمیکند. دیالوگهایی هم که به کار میرفت، سعی شده بود به نوعی امروزی و خفن باشد اما در عمل شاهد چیزی نیستیم. و همان نوجوان قانون مدار گذشته مشهود است. تنها قسمتی از رمان، این روال شکسته شد که پسر سوار موتور شد اما باز هم به اتفاقی منجر نشد. بهتر بود نویسنده، دنبال سوژه های نو و جدید می رفت. گستره ریسک و هیجان نوجوان امروزی چندین برابر بیشتر و همینطور متفاوت تر از گذشته شده است.
او در جمعبندی صحبتش گفت: با این همه حال، تقابل دختر و پسر در این سن خیلی هوشمندانه و خوب بود. ساختار کلی رمان نیز بجا بود؛ شروع، پایان، فصلبندی همه به حد کافی بسته شده بود. در مورد طرح روی جلد نیز، اول تصور کردم که موضوع رمان فانتزی است ولی وقتی وارد داستان شدم، متوجه شدم سبک رمان، رئال است! اما چه اشکالی دارد که طرح کتاب بی ارتباط ولی موجب جذب نوجوان شود؟!
گزارش از سعید علینقیپور
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.